دوئل نهایی ـ ریدلی اسکات
دوئل نهایی (ریدلی اسکات ـ ۲۰۲۱) را با راشومون (کوروساوا ـ ۱۹۵۰) مقایسه کردهاند و میکنند. مبنای مقایسه چه میتواند باشد؟ در هر دو فیلم، مردی با زنی همخوابگی کرده، حالا این محل تردید است که آنچه رخ داده کنشی تجاوزگرانه بوده یا با رضایت دو طرف اتفاق افتاده. در هر دو فیلم دادگاه داریم و قاضیهایی که قرار است بر اساس شواهد، حکم صادر کنند. روایتهای متفاوتی از واقعه داریم که جداگانه روایت میشوند، همپوشانیهایی در روایتها وجود دارد اما تفاوتهاست که جلب توجه میکند. زمان قصه در هر دو فیلم متعلق به قرون میانه است. یکی فرانسهی قرن چهاردهم و آن یکی، ژاپن قرن یازدهم.
بر مبنای این شباهتها میشود فیلم تازهی ریدلی اسکات را اجرایی دوباره از راشومون تصور کرد، اما اگر از این نوع یکسانیها در طرح کلی صرفنظر کنیم، راستش این دو فیلم ربط چندانی به هم ندارند. راشومون دربارهی آغشتگی واقعیت به خودخواهی و خودشیفتگی بشر است. راویها بیش از آنکه بخواهند عامدانه دروغ بگویند، به منفعت شخصیشان چشم دارند، سعی میکنند با وفاداری به اصل واقعه و مختصری دستکاری، خودشان را شجاع و دلاور، نجیب و پاکدامن، خوشقلب و فداکار جلوه دهند، در حالیکه عاقبت میفهمیم هیچکدام از این صفتها برازندهشان نیست و آن راهب معبد از ذات سرکش بشر به هراس میافتد. به همین دلیل، واقعهی مرکزی در راشومون (تجاوز) لزوماً تم اصلی فیلم را نمیسازد.
اما در فیلم ریدلی اسکات دقیقاً خود واقعهی تجاوز، دغدغهی سازندگان فیلم بوده، بهطور مشخص قرار است بدانیم آیا مردی اجازه دارد با این فرضیه که زنی زمینهی همخوابگی را فراهم کرده، از خودش سلب مسئولیت کند و حتی تا دم مرگ هم اصرار کند گناهی مرتکب نشده یا خیر. وقتی فیلم روی اداشدن مکرر «نه» از زبان زن هم تأکید میکند، دیگر کاملاً واضح میشود که بردن قصه به قرون وسطی صرفاً روکشی است برای تعریف قصهای که بهطور مستقیم روایتی از جنبش me too است با همهی ابعاد، جزئیات، و واژههای کلیدیاش.
به همین دلیل در دوئل نهایی بر خلاف راشومون قرار است حقانیت یکی از کاراکترها (زن) اثبات شود، در مرحلهی بعد ببینیم در این دنیای مردانه، باز هم قهرمان، مردی است که جنگیده و بهخاطر یک زن دوئل کرده نه خود زن که هم مورد تجاوز قرار گرفته، هم تحقیر شده، هم به دروغگویی متهم شده. به همین دلیل بر خلاف راشومون، دستمایهی اصلی، جعل حقیقت به نفع خودپرستی آدمها نیست، بلکه نکته این است که مردم به چه میگویند تجاوز، به چه میگویند اغواگری، و کی میخواهند بفهمند که نه یعنی نه.
مشکل دوئل نهایی اما فقط این نیست که حرف امروزیاش با روکش قرون وسطاییاش ناهمخوان است و ارجاعها کمی زمخت به نظر میرسد، بلکه یک ساعت اول فیلم آنقدر با زحمت قصه را تعریف میکند، آنقدر طول میکشد بفهمیم اصلاً چرا باید این فیلم را دنبال کنیم که درنهایت نمیشود به تماشاگر بی حوصلهی امروز حق نداد از تماشای بقیهی فیلم صرف نظر کند.
اما البته که در هر صورت یک کارگردان درجه یک پشت دوربین است و اگر ادامه دهیم، از نیمه به بعد نمیشود تحت تأثیر جذابیت فیلم قرار نگرفت. در انتها هم یک سکانس دوئل در انتظارمان است که مؤثر و مهیب ساخته شده، به یکی از بهترین فصلهایی تبدیل شده که آقای ریدلی اسکات در طول دوران فیلمسازیاش کارگردانی کرده است.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½
اکثر فیلمهایی که از اسکات دیدم خوب نبود. گلادیاتور، مریخی و از همه بدتر سقوط شاهین سیاه اگر اشتباه نکنم. چند تا فیلم دیگر این کارگردان پرکار هم چنگی به دل نمیزد. از نظر شما چه فیلمهای او خوب یا درجه یک هستند؟
سه فیلمی که شما نام بردید از نظر من فیلمهای بسیار خوبیاند به اضافهی «بیگانه»، «بلید رانر»، «تلما و لوییز» و چند فیلم دیگر. ریدلی اسکات فیلمساز درجه یکی است.
چقدر خوب مینویسید. نه تنها زبان فارسی نقدهای شما روان و زیباست، بلکه ساختار و بنیان نقدها به نطرم جالب هستند. از دورهی مجلهی ۲۴ همشهری، گاهگداری خوانندهی نوشتههای شما بودهام، اما این چند ماه که با سایت آشنا شدهام، بیشتر اوقات حیرت کردهام از سطح بالای کنونی قلمتان… این اشارهام امیدوارم از باب ریاکاری پنداشته نشود، خواستم خسته نباشید بگویم در واقع.
ممنون از لطف شما. توجه شما و پیگیریتان باعث دلگرمی است