جوکر هم عدالت می‌خواهد!

جوکر ـ تاد فیلیپس

Joaquin Phoenix in Joker

در میان همه‌ی ضدقهرمان‌های عجیب‌الخلقه‌ای که کامیک‌بوک‌های قرن بیستم پدید آورده‌اند، جوکر چیز دیگری است. تکلیف قهرمان‌های این داستان‌ها مثل بتمن و اسپایدرمن که مشخص است، در میان ضدقهرمان‌ها، جوکر نه این‌که لزوماً خبیث‌ترین، بی‌رحم‌ترین یا پرقدرت‌ترین‌شان باشد، اما شهرت و جذابیت بیشتری از بقیه پیدا کرده، و آدم‌بده‌ی مناسب‌تری محسوب می‌شود برای جان دادن به هر کدام از اقتباس‌هایی که تا به‌حال انجام شده. شاید چون «شخصیت» دارد. یعنی در مقایسه با بقیه، زمینه و سابقه‌ی انسانی‌تری دارد. همیشه فرض کرده‌ایم دلایلی برای شرارتش دارد. این‌جور نیست که مثل هیولاهای قصه‌های اسطوره‌ای بدون هیچ توضیحی عزم کرده باشد همه را نابود کند.

در بین جوکرهایی که تا‌به‌حال سینما بازآفرینی کرده، دوتای‌شان بیشتر یادمان مانده: جوکرِ تیم برتون که جک نیکلسن بازی کرد، و جوکرِ کریستوفر نولان که به‌خاطر مرگ هیث لجر، قبل از نمایش عمومی هم معلوم بود که به چیزی بیش از یک کاراکتر خیالی تبدیل خواهد شد. جک نیکلسن در اولین بتمن (۱۹۸۹) آمیزه‌ای ساخته بود از آن‌چه در کامیک‌بوک‌ها نوشته شده به اضافه‌ی تخیل تیم برتون و بامزگی‌های شخصی خودش. آن جوکر، علاوه بر ارجاع به منبع اصلی (کتاب‌ها)، هم دنیای ضدقهرمان‌های برتون (مثل بیتل‌جوس) را تداعی می‌کرد، هم شرارت مک‌مورفی (دیوانه از قفس پرید) و جک تورنس (شاینینگ) را.

اما جوکرِ کریستوفر نولان، یک تروریست فیلسوف‌مآب بود. آنارشیستی که شرارت را تئوریزه می‌کرد، و توانایی داشت مریدان زیادی برای خودش دست‌و‌پا کند تا همراه او یک دیستوپیا را خلق و اداره کنند.

حالا تاد فیلیپس آمده و با ساختن فیلمی که اصلاً اسمش جوکر است، برای اولین بار این کاراکتر را از زیر سایه‌ی قهرمان اصلی (بتمن) بیرون کشیده. این فیلمی نیست که ضدقهرمانش جوکر باشد. فیلمی نیست که جوکر با شرارت‌هایش پاس گل بدهد تا بتمن بتواند بدرخشد. در این فیلم، بتمن (بروس وین) طفلی بیش نیست و همه‌ی فیلم، میدان عرض‌اندام جوکر است.

یک جوکر مفلوک و مطرود

این تغییر رویه به این دلیل نیست که فیلم‌ساز می‌خواهد مثل فیلم نولان (شوالیه‌ی تاریکی) از جوکر، موجود کاریزماتیکی بسازد که با جملات هوش‌مندانه و ژست‌هایی شبیه اشراف‌زاده‌ها ما را مقهور خودش کند. بر عکس، این از جهاتی معمولی‌ترین جوکری است که دیده‌ایم. آدم مفلوکی است که از فرط نادیده گرفته شدن، طغیان می‌کند. او به بیرون از هر نوع طبقه‌بندی اجتماعی طرد شده. اجتماع، به‌معنای دقیق کلمه، دفعش کرده. پس می‌خواهد انتقام بگیرد، نه برای این‌که ما را سرگرم کند، و نه برای این‌که هماوردی مثل بتمن بطلبد، بلکه به این‌ دلیل که از بی‌عدالتی عاصی شده. یعنی انگیزه‌ای مشابه قهرمان‌های این داستان‌ها؛ او هم عدالت می‌خواهد!

دقیقاً به همان شکل که در بتمن بازمی‌گردد ما سابقه‌ی تلخی از یک شخصیت مطرود (پنگوئن) را مرور می‌کنیم تا برسیم به وضعیت معاصر، درست به همان ترتیب که تیم برتون موقعیت ضدقهرمانش را منطبق می‌کند بر شرایط اجتماعی سیاسی آن سال‌ها، جوکر هم درباره‌ی طردشدن از جامعه، و درباره‌ی بی‌رحمی «سیستم» در دنیای امروز است. این بی‌رحمی، به یک تعریف مشخص از اداره‌ی جامعه یا یک گرایش تعریف‌شده‌ی سیاسی محدود نیست. می‌تواند شامل اغلب شکل‌های مقابله‌ی فرد و سیستم در دنیای مدرن شود.

اما جوکرِ تیم برتون و جوکرِ کریستوفر نولان باز هم سهم چشمگیری از فانتزی داشتند. بعد از یک مقدمه‌ی کوتاه، از منطق رئال خارج می‌شدند تا زودتر به موقعیت‌های مهیج قصه شکل دهند، ولی جوکر تاد فیلیپس، اساساً قصد قهرمان‌بازی و اعمال محیرالعقول ندارد. این جوکر، ابرقهرمان نیست، یک آنارشیست جذاب مثل آن‌که هیث لجر بازی کرد هم نیست. فیلم‌ساز از اکشن ساختن پرهیز کرده تا ما را با استیصال نیهیلیستی قهرمانش تنها بگذارد. قهرمانی که خنده‌های بی‌اختیارش، غم بی‌پایانش را نمایش می‌دهد و وقتی می‌بیند مردم به جوک‌هایش نمی‌خندند، خودآگاهانه جای کمدی و تراژدی را عوض می‌کند تا مقابل چشمان همان تماشاگرانی که نیش‌شان باز است، خون به پا کند.

جوکرِ تاد فیلیپس به فیلم غیرمنتظره‌ای تبدیل شده. غیرمنتظره بودنش از طرفی به سابقه‌ی کارگردان برمی‌گردد که در هیچ کدام از فیلم‌های قبلی نشان نداده بود چنین توانایی‌هایی دارد، از طرف دیگر به واکین فینیکس که گرچه سال‌هاست ثابت کرده بازیگری باهوش و درجه یک است اما باز هم غافلگیرمان کرده با اجرای فوق‌العاده و درگیرکننده‌اش.

بازی در زمینی متفاوت

اما غافلگیری اصلی، در چیرگی یک «سبک» یکپارچه و هوش‌مندانه است که بر کل فیلم حاکم شده. جوکر، فیلمِ «استایل» است. سبک و لحن دارد، و طراحی‌شده و دقیق پیش می‌رود. اتفاق عجیبی است که دقیقاً در سالی که آخرین و عظیم‌ترین اقتباس از کامیک‌بوک‌های کلاسیک تبدیل به فیلمی شده با سر و شکل انتقام‌جویان: پایان بازی، جوکر بازی را در زمینی کاملاً متفاوت شروع کرده؛ این یک اقتباس باورپذیر و به‌روز است که موفق شده هم‌زمان با انبوهی ارجاع به منبع اصلی، حال‌وهوای زمانه را هم بازتاب دهد. با وجود اجرایی رئالیستی و روایتی منطقی، پس‌زمینه‌ی فانتزی قصه را حذف نکند، بلکه تبدیلش کند به یک فانتزی سیاه و هذیانی از نوعی کاملاً متفاوت با اقتباس‌های سرخوشانه‌ و نوجوان‌پسند قبلی.

شاید این همان فیلمی باشد که مناسب کسی مثل آقای اسکورسیزی است که این روزها علیه مارول موضع گرفته و می‌گوید در فیلم‌های آنها زندگی و شخصیت نمی‌بیند. شاید این جوکر تازه پیشنهادی باشد برای نوع دیگری از اقتباس‌های کامیک‌بوکی که به تماشاگر بزرگ‌سال بیش از تین‌ایجرها بها می‌دهد. 

امتیاز از ۵ ستاره: ★★★

2 دیدگاه دربارهٔ «جوکر هم عدالت می‌خواهد!»

  1. هشدار: خطر اسپویلر جزئی

    جوکر فیلم مهمی هست. همون‌طور که گفتین، سبک فیلم‌سازی داره برخلاف محصولات مارول. مشکل من شاید از همین‌جاست که گرایش به این فیلم، با پیش‌داوری فیلم‌های کمیک‌بوک هست. برای من مخاطب، قبل از اکران مسجل شده بود که فیلم کمیک‌بوکی تماشا نخواهم کرد. تاد فلیپس حین ساخت گفته بود فیلم‌نامه ربط چندانی به جوکر کمیک‌بوک‌ها نداره. جایزه‌ی ونیز و تور جشنواره‌ای فیلم هم دلیل دیگه‌ای بود که این فیلم ابرقهرمانی (یا ضدقهرمانی) نیست. حتی توی خود فیلم هم اون insert card ها همه‌شون می‌خوان بگن این محصول کلاسیک برادران وارنر هست و لوگوی DC Comics تا تیتراژ پایانی دیده نمی‌شه (برخلاف تمام محصولات سینمایی بر اساس بتمن تا جایی که من خاطرم هست). بعد از اکران جدا تعجب کردم که بخش زیادی از تحسین این اثر به خاطر همون غیرمنتظره بودنی هست که نوشتین شما.
    اگر اسم این آدم جوکر نباشه (که در خود فیلم هم نیست جز فقط یک لحظه) آيا باز هم این‌طور ارجمند به حساب میاد؟ البته ابتکار تاد فلیپس برای ساخت چنین ترکیبی ستودنی هست اما به نظرم فیلم خیلی از این فاکتور تغذیه می‌کنه و دستاویز مسائل بیرون خودش می‌شه. خود فیلم تا مدت خوبی مشغول توجیه جوکر هست، عموما به وسیله‌ی نمادهای نسبتا گل‌درشت (مثلا همه جا رو آشغال گرفته، شما همه دلقکید)، و در پایان‌بندی موضعش رو ۱۸۰ درجه عوض می‌کنه. یک جاهایی از فیلم هم برای من لنگ زد. مثلا این فرض که تمام اتفاقاتی که پس از رقص‌ها میفتن، خیال و توهم آرتوره، در داخل فیلم رد نمی‌شه و اگر بخوایم بهش پای‌بند باشیم فیلم وقت تلف کردن می‌شه و یک شوخی لوس. از اون طرف هم نمی‌شه این فرض رو مسلما رد کرد چون حداقل در صحنه‌ی هم‌آمیزی با همسایه فیلم روشن می‌شکافه که شاهد اپیزودی از توهم آرتور بودیم.
    راجع به این مسائل فیلم خیلی کم صحبت می‌شه و فکر می‌کنم شاید حواشی فیلم رو پیش از اکران دنبال کردن، باعث بالا رفتن سطح انتظارات من شد و محصول رو اون‌طور که باید دل‌چسب و گیرا نکرد.

  2. ممنون از نقد خوبتون مثه همیشه عالی بود
    جوکر تا اینجا برای من بهترین فیلم سال بوده و بازی‌ خواکین فنیکس نه تنها بهترین و انسانی‌ترین جوکری بوده که تا حالا دیدم بلکه به نظرم یکی از بهترین نقش‌آفرینی‌ها در طول تاریخ سینما در نقش یه آدم با مشکلات روانی بوده (در کنار نورمن بیتس روانی هیچکاک)
    بزرگترین دستاوردی که به نظرم تاد فیلیپس تو این فیلم تونسته بهش برسه حس نزدیکی و همذات‌پنداری که مخاطب با همچین شخصیت دیوانه‌ای و جامعه‌ای که توش زندگی میکنه یعنی گاتهام میکنه وهمونجور که اشاره کردید به هیچوجه جوکر رو یه هیولای درک‌نشدنی و جامعه گاتهام رو یه جامعه عجیب‌غریب نشون نداده.
    در واقع به نظرم تاد فیلیپس تو این فیلم کاری کرده که بیشتر به سبک فیلمسازی آرنوفسکی میخوره (اگه به من همچین فیلمی رو نشون میدادن و میگفتن کارگردانشو حدس بزن اولین اسمی که به ذهنم میرسید آرنوفسکی بود) یعنی نشون دادن فروپاشی روانی و نابودی تدریجی یه آدم در بستر یه جامعه مریض که آدم‌های عاقلش هم انگار چیزی از این روانی‌ها کم ندارن و فاصله به اصطلاح عاقل بودن و روانی بودن آدما انگار فقط یه ماسک دلقکه! اجتماعی که تنها آدم خوب و قابل اعتمادش همون کوتوله‌ایه که حتی توانایی باز کردن قفل یه در رو هم نداره! فیلم به خوبی به ما نشون میده که فروپاشی روانی جوکر فقط به گذشته و بچگی سختی که داشته محدود نمیشه بلکه اجتماعی که در برزرگسالی توش زندگی میکنه نه تنها درصدد درمان این گذشته تاریک برنمیاد بلکه درکنار رها کردن و منزوی کردنش، با تمسخر و دست‌انداختن تفاوت‌هایی که با دیگران داره به هرچه بیشتر نابودی این فرد کمک میکنه. در یک نگاه کلی فیلم به ما بمبی رو که نشون میده که ذره ذره و در طول فیلم توسط خود جامعه ساخته میشه و در نهایت با انفجارش، حالا خود جامعه است که باید با عواقب این انفجار روبه‌رو شه!
    در مورد ایرادایی که از فیلم گرفتن و اونو بیش از حد وام گرفته از فیلم‌هایی مثه راننده تاکسی و سلطان کمدی دونستن هم به نظرم چنین موضوعی بیش از حد مته به خشخاش گذاشتنه و دو سه سکانسی که به این دوفیلم ارجاع داده شده، برای پیش‌برد قصه ضروریه و بیرون از روایت فیلم قرار نمیگیره و در کل به هیچوجه آسیبی به کلیت فیلم وارد نمیکنه.
    بزرگترین ناراحتی من از این بود که چنین فیلم خوبی دستمایه سیاسی‌بازی خیلی از منتقدا قرار گرفت و خیلی‌ها از پیام‌ ضدنظام سرمایه‌داری فیلم برای سنجش کلی فیلم استفاده کردن و همین باعث شد نظرات و نمراتشون راجع به این فیلم انقدر متناقض باشه. در صورتی که چنین پیام‌ها و شعارهایی در خیلی دیگه از فیلمای امسال مثه “انگل” هم به شکل‌های دیگه بود ولی فقط این فیلم اینقدر بهش نگاهی غیرسینمایی شد و خوب بودن فیلم تحت‌الشعاع همین مسائل غیرمرتبط قرار گرفت!

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا