۴۰ سال، ۱۰ فیلم

انتخاب ۱۰ فیلم از ۴۰ سال اخیر سینمای ایران

سوسن تسلیمی در باشو، غریبه‌ی کوچک

برگزاری جشنواره‌ی فیلم فجر، خواه‌نا‌خواه آدم را یاد همه‌ی خاطراتش از سینمای ایران می‌اندازد. ۴۰ سالگی انقلاب هم باعث شده فیلم‌های این ۴ دهه مرور شود تا بهترین‌ها انتخاب شود. فهرست‌هایی در این روزها منتشر شده. این هم فهرست ۱۰ انتخاب من:

توضیح: انتخاب‌ها لزوماً به ترتیب نیست.

جدایی نادر از سیمین (اصغر فرهادی): نه فقط بهترین فیلم سازنده‌اش، بلکه از نقاط اوج سینمای ایران در شکل دادن به یك درام منطبق بر استانداردهای جهانی است؛ چنان خوب نوشته شده که موفق می‌شود ثبت کند انسان ایرانی در یك دوران معین چه می‌گوید، چه می‌خواهد، از چه می‌ترسد، دلبسته‌ی چیست و بابت چه تقلا می‌كند.

لیلا (داریوش مهرجویی): فیلم وهم‌ناكی كه با سادگی‌اش ما را گول می‌زند تا ناگهان بر سرمان هوار شود و موقعیت‌های دشوار قهرمانش را هرگز فراموش نكنیم. از آن فیلم‌های «فلسفی» سازنده‌اش، عمیق‌تر، پیچیده‌تر و تکان‌دهنده‌تر است.

باشو غریبه‌ی كوچك (بهرام بیضایی): هنوز هم دل آدم را می‌لرزاند. موفق‌ترین نمونه‌ای كه میل فیلم‌ساز به استیلیزه كردن فضا، مكان و هر عنصری كه در روایت دخالت دارد به نفع اثر تمام شده و به آن، بعدی فراتر از تاریخ و جغرافیای داستان داده.

کلوزآپ، نمای نزدیک (عباس کیارستمی): صفت «هوش‌مندانه» را برای این نوع فیلم ساختن ابداع کرده‌اند؛ انتخاب درست و به‌موقع یک ایده، پیدا کردن زاویه دید درست، اجرای ظریف سکانس‌ها، و رعایت تعادل در حد و مرز نزدیک شدن به خلوت کاراکترها.

ناخدا خورشید (ناصر تقوایی): نمایش توانایی‌های یك گروه فیلمسازی سر حال و خلاق در اوج دوران حرفه‌ای‌شان. همه در پشت و جلوی دوربین خوبند.

لیلا حاتمی در جدایی نادر از سیمین

شرم (کیومرث پوراحمد): نمایش یک موقعیت عمیقاً «ایرانی‌». قصه‌ی تلخ و شیرینی كه هم می‌خنداند و هم به گریه می‌اندازد.

نیاز (علیرضا داودنژاد): سادگی در عین مهارت. آن‌قدر ساده است كه در هر نوبت تماشا تا نیمه‌های فیلم می‌شود تردید كرد شاید فیلم را بی‌دلیل جدی گرفته‌ایم، اما ناگهان آن لحظات جادویی‌ سر می‌رسند…

نرگس (رخشان بنی‌اعتماد): یک ملودرام جان‌گداز درباره‌ی آدم‌هایی در حاشیه‌ی زندگی روزمره‌ی شهروندان خوشبخت. بازی‌ها و کارگردانی فوق‌العاده است.

بازمانده (سیف‌الله داد): یک درام خوب طراحی‌شده مبتنی بر کهن‌الگوهای ابدی. یکی از بهترین دستاوردهای سینمای ایران در کار با عوامل خارجی در لوکیشنی خارجی.

خانه‌ی پدری (کیانوش عیاری): قصه‌ی یک زیرزمین و چیزهایی که مدفون می‌شود تا بتوانیم به زندگی‌مان ادامه دهیم. اما خون را نمی‌شود شست. مقتول هرچه مظلوم‌تر باشد فریاد دادخواهی‌اش رساتر است، آن‌قدر که صدایش به چند نسل بعدتر هم خواهد رسید.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا