تیپیکال آمریکایی، تیپیکال مبتذل

به مسعود فراستی، در حاشیه‌ی مجادله‌ی اخیر درباره‌ی چرنوبیل

Chernobyl

آقای مسعود فراستی، ‌سلام

از مراتب ارادت بنده که باخبری، بنابراین مستقیم بروم سر اصل مطلب:

باخبر شدم در یک برنامه‌ی تلویزیونی به سریال چرنوبیل و اظهارنظر حسام‌الدین آشنا در موردش تاخته‌ای. الان آن تکه از برنامه را دیدم و شنیدم. عرض مختصری دارم اگر اجازه می‌دهی:

صحبتت در آن چند دقیقه، قابل تقسیم به سه بخش است. در بخش ابتدایی، خطاب به آقای آشنا گفته‌ای شما لطفاً درباره‌ی محصولات سینما و تلویزیون اظهارنظر نکن، چون این حیطه‌ی ماست. گفته‌ای ایشان به حیطه‌ی ما وارد نشود همان‌طور که ما به حیطه‌ی او وارد نمی‌‌شویم. در بخش دوم، نقد مختصری به انجام رسانده‌ای درباره‌ی سریال چرنوبیل که جمع‌بندی‌اش این است که سریال «بسیار» بدی است. استدلالت این است که واقعه‌ی چرنوبیل یک موضوع مهم و ملتهب است که تبدیل شده به یک سریال «تیپیکال آمریکایی»، «تیپیکال مبتذل» که قادر نیست مسئله‌‌ای با این اهمیت را بازسازی کند و تبدیل به چیزی کند که ما حس‌ش کنیم. در بخش سوم و پایانی هم اعتراض داری به این‌که چرا آقای آشنا از آن دیالوگ سریال که «آیا حاضرید تاوان دروغ‌های‌‌تان را بپردازید» خوشش آمده و اظهار امیدواری کرده‌ای خود «دوستان» بتوانند تاوان دروغ‌های‌شان را بپردازند.

درباره‌ی بخش میانی صحبتت فقط می‌توانم بگویم بر خلاف تو من فکر می‌کنم چرنوبیل سریال خوبی است و توانسته یک موقعیت ملتهب را جوری بازسازی کند که ما حس‌ش کنیم اما البته که این سریال را آمریکایی‌ها ساخته‌اند و بدیهی است که موضوع از زاویه دید آنها روایت می‌شود، همان‌طور که اگر این داستان را روس‌ها روایت کنند از زاویه دید خودشان روایت می‌شود. همان‌طور که ما درباره‌ی «تسخیر لانه‌ی جاسوسی» فیلم می‌سازیم از زاویه دید خودمان و اگر آمریکایی‌ها بسازند، واقعه‌ی «اشغال سفارت» آمریکا را برای مخاطب‌شان روایت می‌کنند. این‌که واضح است؛ پس می‌ماند بحث «فرم» که من ۲۷ سال پیش از تو، بهروز افخمی و سید مرتضی آوینی آموختم بهتر است تنها مبنای ما برای ارزیابی آثار هنری باشد اما حالا سال‌هاست می‌بینم تو و افخمی فیلم‌ها را بر مبنای شخصیت آدم‌های پشت صحنه و نیت ذهنی‌شان تحلیل می‌کنید و البته تو هم‌چنان تأکید می‌کنی «فرم» همه چیز است و جز آن هیچ نیست، اما راستش مقدماتی که همیشه می‌چینی و مسیری که طی می‌کنی به قول خودت «می‌دهد» تحلیل مضمون و نیت فیلمساز، نه نقد فیلم بر مبنای فرم. اما فعلاً از این بخش بگذریم و بماند برای یک گپ‌وگفت مفصل حضوری. با دو بخش ابتدایی و انتهایی صحبتت کار دارم:  

امیلی واتسن و استلان اسکارسگارد در نمایی از سریال چرنوبیل

آن جملات ابتدایی‌ات به این معناست که اساساً کسی در عالم هستی حق ندارد به دیگران توصیه کند فیلمی یا سریالی را ببینند مگر این‌که منتقد فیلم باشد. نگفته‌ای حسام‌الدین آشنا وارد حوزه‌ی نقد فیلم شده که عرصه‌ی تخصصی ماست بلکه گفته‌ای ایشان نظری داده و توصیه کرده سریالی دیده شود، لطفاً پایش را بکشد بیرون از حیطه‌ی ما! این حکم عجیبی است که صادر کرده‌ای و نمی‌دانم چطور می‌شود آدم‌های شناخته‌شده‌ در دنیا (در هر عرصه) را منع کرد از این‌که به دیگران توصیه کنند کتابی بخوانند، سریال یا فیلمی ببینند. بله، شاید «مسئله»‌ی فیلم را درست درک نکرده باشند چون در نقد فیلم تخصص ندارند، اما حق پیشنهاد دادن یک فیلم برای تماشا و یکی دو خط نظر دادن را مگر می‌شود از مردم سلب کرد؟

اما بخش سوم که از همه مهم‌تر است: در پایان‌بندی صحبتت، مثل سکانس آخر همه‌ی فیلم‌ها رفته‌ای سر اصل مطلب و تازه مشخص می‌کنی سکانس‌های قبلی را چرا چیده بودی و از ابتدا می‌خواستی به کجا برسی؛ خطاب به آقای آشنا می‌گویی امیدوارم خود دوستان بتوانند تاوان دروغ‌های‌شان را بپردازند. منظورت این است که امیدواری «دولت» بتواند تاوان دروغ‌هایش را بدهد. منظورت این است که دولت فعلی دروغ‌گوست. مسیری که از ابتدا تا این‌جا طی کرده‌ای چند مشکل مضمونی دارد که من مطابق درس‌هایی که از خودت آموخته‌ام واردش نمی‌شوم. بماند. صرفاً درباره‌ی «فرم» حرف می‌زنم: تو مشخصاً داری از «فرم» یک برنامه‌ی تلویزیونی که درباره‌ی سینماست برای اظهارنظری قاطع و واضح درباره‌ی سیاست استفاده می‌کنی. مرا می‌شناسی و می‌دانی که این سطرها را نمی‌نویسم تا موضع‌گیری سیاسی کنم. اگر مجالش پیش بیاید برایت خواهم گفت که بعضی از تصمیم‌های همین دولت چه آسیب‌هایی به زندگی شخصی من زده، پس با تو مخالفت سیاسی ندارم، فقط متأسف می‌شوم وقتی می‌‌بینم داری از «فرم» و قالب نقد فیلم برای موضع‌گیری سیاسی استفاده می‌کنی. این همان کاری است که قرار بود خط قرمز ما باشد. همان کاری که ۲۷ سال پیش با سیدمرتضی آوینی کردند و جگر من و تو را خون کرد. دو دقیقه قبل در برنامه‌ات خطاب به آقای آشنا می‌گویی ما که وارد حیطه‌ی شما نمی‌شویم، لطفاً شما هم وارد عرصه‌ی ما نشو، در ادامه، نه تنها وارد آن عرصه می‌شوی بلکه در یک جمله، تکلیف یک دولت مستقر را با یک اتهام بزرگ مشخص می‌کنی. در حالی‌که هم‌زمان به یکی از مقامات دولت می‌گویی حق نداری درباره‌ی یک سریال تلویزیونی نظر بدهی. این رفتار، کمی نامتعادل و غیرعادی است. اگر عامدانه است و می‌دانی چه می‌‌کنی که خب هیچ، اما اگر آن شب ارتباط سه بخش صحبتت را گم کرده‌ای، خواستم درس پس بدهم.‌ امیدوارم الان در حال گفتن این جملات نباشی که کل اینها به معززی‌نیا مربوط نیست و همه‌ا‌ش با هم فقط عرصه‌ی خودم است.    

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا