یک زد و خورد مختصر و کنترل‌شده!

شزم ـ‌ دیوید سندبرگ

Shazam!

درست هم‌زمان با روزهایی که جمع ابرقهرمان‌های کمپانی مارول در فیلم انتقام‌جویان: پایان بازی جمع بود و تماشاگران، مجذوب دنیای تیره و تار و کم‌و‌بیش آخرالزمانی آن فیلم شدند، کمپانی رقیب،‌ یعنی دی‌سی، یک اقتباس سرخوشانه و مفرح از قصه‌ی شزم روانه‌ی پرده کرد که برای مخاطبی کاملاً متفاوت ساخته شده. فیلم‌های ابرقهرمانی این چند سال، مدام تیره‌تر و «جدی»تر شده‌اند و این رویکردشان برای تماشاگران بزرگ‌سال یا تین‌ایجرهای کمی ناخوش‌احوال دلچسب بوده، اما شزم خیلی مشخص و سرراست برای بچه‌های ده دوازده ساله ساخته شده و از آن‌جا که مخاطبش از ابتدا مشخص بوده، تلاش کرده بیشترین لذت را نصیب همین گروه سنی کند.

بر خلاف بقیه‌ی کاراکترهای پرورش‌یافته در دنیای کامیک‌بوک‌ها، درباره‌ی شزم چیز زیادی نمی‌دانستم. کتاب‌های اریژینالش را هم ندیده‌ام و نخوانده‌ام. این‌قدر یادم است که اواخر سال ۱۳۵۶ یا شاید اوایل ۱۳۵۷ وقتی چهار‌پنج‌ساله بودم یک سریال زنده (انیمیشن نبود) از تلویزیون پخش می‌شد به همین نام و مدت زمان اپیزودهایش حدود نیم ساعت بود. تصاویر مبهمی از آن سریال یادم مانده که شزم با آن شنل و آن تصویر صاعقه روی لباسش در غارهای یک کوهستان و بعضی لوکیشن‌های بیرون شهر همراه چند نفر همراهش که آنها هم لباس‌های ابرقهرمان‌ها تن‌شان بود با ضدقهرمان‌هایی مبارزه می‌کردند. اما من آن‌وقت‌ها سریال سوپرمن و اسپایدرمن را که انیمیشن بودند ترجیح می‌دادم. درباره‌ی شزم چیزهایی در نوشته‌های پرویز دوایی هم خوانده بودم که اغلب شرح همان دلبستگی‌های نوستالژیک نوجوانانه بود و نمی‌شد بر اساس آنها چیز زیادی درباره‌ی سوابق این کاراکتر دانست.

بنابراین اولین ملاقات جدی‌ام با جناب شزم در تماشای همین فیلم اتفاق افتاد؛ سازندگان فیلم، از دیوید ف. سندبرگ که کارگردانی‌اش کرده تا هنری گیدن که فیلمنامه را نوشته با یک استراتژی مشخص فیلم را پیش برده‌اند و در حفظ این استراتژی، یکدست و هماهنگ عمل کرده‌اند: شزم مثل انیمیشن اسپایدرمن که پارسال ساخته شد و جایزه‌ی اسکار بهترین انیمیشن سال را دریافت کرد، رویکردی خودآگاهانه به دنیای ابرقهرمان‌ها دارد. به این معنا که شخصیت‌های درون قصه می‌دانند موجوداتی به نام ابرقهرمان (سوپرهیرو) وجود دارند که هر کدام با آداب و قواعد ویژه‌ی خودشان شناخته می‌شوند، بنابراین ظهور یک ابرقهرمان جدید یا کسی که ادعای ابرقهرمانی دارد، همان‌قدر که از نظرشان غیرممکن و نامحتمل است (چون اطلاعات دقیقی از قبلی‌ها دارند)، ممکن است پذیرفتنی جلوه کند چون در هر حال به این دنیا (و اصل ایده) باور دارند و قبلی‌ها را به رسمیت شناخته‌اند! سازندگان فیلم از این ویژگی که شزم در اصل، نوجوانی است حتی کم سن‌و‌سال‌تر از اسپایدرمن (و از این جهت کاملاً متفاوت با کاراکتری مثل بتمن) بهترین استفاده را کرده‌اند تا با برجسته کردن کاراکتر «فردی» در کنار او (به‌عنوان یک تین‌ایجر متخصص در امور ابرقهرمانی) هم شخصیت‌ها را بهتر توضیح دهند و هم کلنجار این کاراکتر با شزم/ بیلی را به ایده‌ی مرکزی فیلم‌شان تبدیل کنند.

شزم به این ترتیب به فیلمی تبدیل شده که آگاهانه روی کاراکترهای کم سن و سالش متمرکز می‌شود، آنها را تبدیل به قهرمان اثر می‌کند، دنیای بزرگ‌سال‌ها را دست می‌اندازد، و با حفظ لحن سرخوشانه‌اش تلاش بسیاری می‌کند برای این‌که ضدقهرمان هم صرفاً به رقیبی قابل اعتنا برای جذاب کردن دنیای داستان تبدیل شود نه به اهریمنی مخوف که ممکن است قهرمان‌های مورد علاقه‌ی تماشاگر را قلع و قمع کند. به همین دلیل، سکانس‌های اکشن، کنترل‌شده و شوخ اجرا شده‌اند و به جنگ‌هایی تمام‌عیار تبدیل نمی‌شوند. فیلم، آگاهانه به قراردادهای فیلمی مناسب مخاطب نوجوان وفادار می‌ماند تا هم رضایت تماشاگر اصلی‌اش را به دست ‌آورد، هم رضایت والدینی را که ترجیح می‌دهند به جای منع کردن فرزندان‌شان از تماشای فیلم‌های ابرقهرمانی، یک نسخه‌ی کمتر خشن و کمتر تلخ و تیره در اختیارشان بگذارند که در انتها، اهمیت خانواده و پرهیز از انزوا و گوشه‌گیری‌های متداول تین‌ایجرها را هم به آنها گوشزد می‌کند.

امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا