در ستایش ساز مخالف

سردسته‌ی خارق‌العاده ـ مت راس

Captain Fantastic – 2016

بعد از مدت‌ها فیلمی از تولیدات جریان اصلی تماشا کردم که نتوانستم رهایش کنم و بسیار مشتاق و کنجکاو باقی ماندم تا ببینم قرار است به کجا برسد و با دست‌مایه‌اش چه کند. اگر دنبال فیلمی می‌گردید که غافلگیرتان کند، این یک انتخاب مناسب است: Captain Fantastic که ترجمه‌ کردنش کار سختی است، چون قرار است شما را به این تصور دچار کند که اسمی است بر وزن لقب‌هایی که برای ابرقهرمان‌های مشهور ساخته شده مثل کاپیتان آمریکا و دکتر استرنج و از این قبیل که برای تین‌ایجرها حکم مرشد و قهرمانی بی‌نظیر دارند، اما قضیه درست بر عکس این است و در این فیلم، این لقب کسی است که اگرچه به قهرمان چند تین‌ایجر تبدیل شده و برای آنها حکم همان مرشد و قهرمان بی‌نظیر را دارد اما خودش و آن تین‌ایجرها کوچک‌ترین ربطی به آن ابرقهرمان‌های برآمده از دنیای کامیک‌بوک‌ها ندارند، گرچه از جهاتی وضع و حال‌شان می‌تواند فانتزی به نظر برسد بس که بی‌ارتباطند به دنیای معاصر. به همین دلیل شاید بد نباشد عنوان فیلم را سردسته‌‌ی خارق‌العاده ترجمه کنیم یا چیزی شبیه به این، هرچند که در معادل فارسی، آن هدف اصلی که دوپهلو و طعنه‌آمیز بودن این عنوان است از دست خواهد رفت.

این‌که گفتم فیلم می‌تواند غافلگیرتان کند، منظورم غافلگیری از نوع فیلم‌های تجربی و آوانگارد نیست که با فرم بازی‌گوشانه یا جسارت‌های روایی و بصری شما را تحت تأثیر قرار می‌دهند. استراتژی اصلی فیلم، آشنایی‌زدایی از انتظارات شما پیش از دیدن فیلم است و دقیقاً به همین دلیل، غیرمنتظره‌ است: سر و شکل فیلم، عکس، پوستر و اسمش در ابتدا این تصور را می‌سازد که قرار است یک ملودرام خنده‌دار ببینیم درباره‌ی رابطه‌ی یک آدم عجیب و غریب با چند بچه. توقع‌مان فیلمی قصه‌گوست درباره‌ی مسائل معمول در این نوع فیلم‌ها که سالی چند تا در سینمای آمریکا ساخته می‌شود. اما فیلم از همان صحنه‌ی اول ما را شگفت‌زده می‌کند و در ادامه هم باید به همه‌ی جزئیات دقت کنیم تا سردربیاوریم چه پس‌زمینه‌ای باعث شده موقعیت این آدم‌ها این چیزی باشد که داریم تماشا می‌کنیم. به همین دلیل پیشنهاد می‌کنم اگر فیلم را ندیده‌اید خواندن این یادداشت را از همین جا رها کنید و ابتدا بروید فیلم را ببینید. چون اصل لذت فیلم در همین غیرمنتظره بودنش نهفته و نمی‌دانم اگر خودم کل پلات را از قبل می‌دانستم چه‌قدر درگیر فیلم می‌شدم. یکی از دلایل لذتی که بردم این بود که نمی‌توانستم با پیش‌فرض‌هایم جلو بروم.

دستاورد اصلی فیلم در حفظ تعادل بین افشای اطلاعات و هدر ندادن آن‌هاست. توازن درستی دارد در حرکت میان برملا کردن نکاتی که در هر لحظه به آن نیاز داریم و پنهان نگه داشتن چیزهایی که بهتر است ندانیم تا درگیر موقعیت باقی بمانیم. این تمهیدی است که از همان صحنه‌ی اول، دنیای فیلم را می‌سازد: پسر ارشد خانواده، صورتش را سیاه کرده تا گوزن خرامانی که مقابلش قدم می‌زند متوجه حضورش نشود، و بعد، ناگهان با یک حرکت غافلگیرکننده، گلوی حیوان را می‌درد. ما شگفت‌زده می‌شویم از این‌که در چنین فیلمی، چنین رفتاری چه معنا دارد، این آدم از کجا آمده و مگر قرار است فیلمی درباره‌ی بومی‌های ساکن جنگل‌های ناشناخته را تماشا کنیم؟ با ورود پدر به موقعیت و بریدن تکه‌ای از بدن گوزن شکارشده و پیشنهاد به پسر برای خام خوردن آن تکه گوشت، موقعیت بغرنج‌تر می‌شود. نمی‌توانیم بفهمیم این یک صحنه‌ی مقدماتی درباره‌ی چند شخصیت فرعی است یا پیش‌درآمدی برای رفتن به لوکیشنی دیگر و رسیدن به قصه‌ی اصلی. دیر متوجه می‌شویم که چیزی که تماشا کردیم خود موقعیت است و شخصیت‌ها هم آدم‌های اصلی قصه. رفتارشان در شکار این حیوان هم بخشی از زندگی روزمره‌ی آنهاست. اما در عین حال، داستان در روزگاری دور یا اعماق جنگل‌های ناشناخته نمی‌گذرد، بلکه همه‌ی اینها دارد وسط دنیای معاصر اتفاق می‌افتد، آن هم نه توسط چند شکارچی محلی که به زبانی ناشناخته تکلم می‌کنند، بلکه شکارچی کسی است که در همین لحظه برایش از همه‌ی دانشگاه‌های معتبر ایالات متحده‌ی آمریکا نامه‌ی پذیرش آمده!

فیلم تا انتها ما را معلق میان این موقعیت‌‌های متناقض نگه می‌دارد و پاسخ همه‌ی سؤالات‌مان را نمی‌دهد. فیلم‌نامه از این جهت تناسب دقیقی دارد با تم مورد نظر فیلم‌ساز و از کنجکاو نگه داشتن تماشاگر بهترین استفاده را می‌کند. در هیچ کدام از سکانس‌ها نمی‌توانیم مطمئن باشیم وقایع ممکن است به چه شدتی برسد، کجا تمام شود و شخصیت‌ها چه تصمیمی بگیرند. کارگردانی متمرکز و تحسین‌برانگیز فیلم هم البته سهم زیادی در به ثمر رسیدن ایده‌های فیلم‌نامه دارد خصوصاً در کار با بازیگرها؛ این‌جا با یکی از بهترین گروه بازیگران انتخاب‌شده برای یک فیلم طرفیم، از خود ویگو مورتنسن که انتخاب و اجرایش فوق‌العاده است و ترکیب هم‌زمان کاریزما و شوخ‌طبعی‌اش، کاراکتر را به‌دقت شکل داده، تا مجموعه بازیگران کم سن و سال فیلم که هر کدام متناسب با شخصیت‌شان عالی کار می‌کنند.

اما همه‌ی این دستاوردهای ساختاری نمی‌تواند برای شما جذاب باشد مگر این‌که درگیر مضمون فیلم بشوید: این به‌طور مشخص، یکی از آن نوع فیلم‌هاست که تماشاگرانش را به دو دسته تقسیم می‌کند. فیلمی نیست که بشود دیدگاهش را نادیده گرفت و فقط از حال‌وهوایش لذت برد. سازنده‌ی فیلم به‌وضوح، نوعی آنارشی علیه همه‌ی پیش‌فرض‌های سازنده‌ی تمدن امروز را ستایش می‌کند، و تلاش می‌کند ما را مجذوب شورش محدودی کند در مقابل همه‌ی پارادایم‌های تحمیلی دوران مدرن. از عادت ما در تسلیم مقابل نهادهایی مثل مدرسه و کلیسا و اداره‌ی پلیس گرفته تا مفاهیمی وسیع‌تر که تردید در ماهیت‌شان، خلاف عرف و اخلاق به شمار می‌آید. از جایی به بعد چاره‌ای ندارید درباره‌ی همه‌ی اینها دوباره فکر کنید و اگر رویکرد فیلم‌ساز به‌نظرتان نامعقول بیاید ممکن است از فیلم بیزار شوید و حتی آن را اثری مشمئزکننده بدانید! بله، این یکی از آن فیلم‌هایی است که اجازه نمی‌دهد با خیال آسوده تماشایش کنید. به قصد آشوب و تشویش اذهان عمومی ساخته شده!

امتیاز از ۵ ستاره: ★★★ ½

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا