رادیوگرافی یک خانواده ـ فیروزه خسروانی
در این هفتهها شاید اسم فیلم مستند رادیوگرافی یک خانواده ساختهی فیروزه خسروانی به گوشتان خورده باشد.
نام فیلم از موقعی بیشتر شنیده شد که چند ماه قبل، جوایزی از جشنوارهی فیلم مستند آمستردام (ایدفا) دریافت کرد. جشنوارهای که معتبرترین محفل عرضهی فیلم مستند در اروپا به حساب میآید.
رادیوگرافی یک خانواده، روایت فیلمساز از زندگی شخصی خودش است. از آشنایی پدر و مادرش و ازدواجشان تا تولد خودش و سالهای پس از آن. بخش اول این روایت، شرح سفر پدر به ایران است در سالهایی که مشغول تحصیل در سوئیس بوده، آشنایی با مادر و درخواست ازدواج از او، سفر مادر به سوئیس و چند سال زندگی در ژنو، و بازگشت خانواده به ایران بعد از انقلاب. بخش دوم هم به زندگی در ایران سالهای جنگ میپردازد.
در طول تماشای رادیوگرافی یک خانواده دو بار بهشدت شگفتزده شدم!
ابتدا بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم از زحمتی که برای تولید این فیلم کشیده شده؛ آمادهسازی مفصل و دقیق منابع آرشیوی، انتخاب درست میان عکسها و فیلمهایی که مورد نیاز بوده تا روایت را شکل دهد، استفادهی خلاقانه از حرکت دوربینهای داخل خانهای که با تغییر مداوم در طراحی صحنه، به فضاسازی مؤثری برای نوسان میان «حیات» و «فقدان» در روابط اعضای خانواده منجر میشود، کارگردانی خوب صداها، از صدای دو بازیگر گرفته تا راوی اصلی و استفاده از مکثهای مناسب برای وقفه میان شنیدهشدن هر بخش از صداها و همراهی مؤثرشان با عکسها.
فیلم سر فرصت و باحوصله ساخته شده و در درک هوشمندانهی فیلمساز از مصالح کارش و ساختاری که برگزیده تردیدی وجود ندارد. بعضی نقصهای ساختاری هم جزئیاند و قابل چشمپوشی.
اما شگفتزدگی دوم در یک سوم نهایی فیلم اتفاق افتاد، زمانی که متوجه شدم پایانبندی دارد بهسوی نوعی انتقامگیری از یکی از دو شخصیت اثر (و در ارزیابی کلیتر، بهسوی انتقامگیری از یکی از دو جریان فکری فرهنگی درگیر مخاصمه در طول روایت) میل پیدا میکند. متأسفانه آخرین جملات گفتار متن فیلم بهطور مشخص همین تلقی را تأیید میکند: یکی بر دیگری غلبه پیدا کرده، او را دق داده و از دنیا حذفش کرده، فیلمساز هم موضع صریحی در دلسوزی بابت آن از دسترفته، و فاصلهگیری از بازماندهای دارد که کموبیش هیولایی مستبد و خودرأی به نظر میرسد.
بدیهی است که یک جنبه از این نتیجهگیری پایانی به زندگی خصوصی و تجربیات خانوادگی خانم خسروانی برمیگردد که به ما تماشاگران ربطی ندارد و مسئلهی شخصی ایشان است. اما از آنجا که این کاراکترها نمایشی شدهاند و ما به تماشای احوال و جزئیات زندگی خصوصیشان دعوت شدهایم، پس ناچاریم قضاوت کنیم. جمعبندی فیلم از عاقبت کشمکش پدر و مادر (که خواهناخواه استعارهای است از کشمکش دو تلقی کاملاً متفاوت در پنجاه سال اخیر تاریخ کشور ما، بلکه بهتر است بگوییم دو تلقی متفاوت در دویست سال اخیر کشور) سطحی و متعصبانه است. راستش این جمعبندی تفاوتی ندارد با حرفهای رایج دمدستی دربارهی تقابل دین با مدرنیته، تقابل انقلاب اسلامی با تفکر مدرن و حتی کشمکشهای سیاسی دهههای اخیر کشور.
شاید در فضای پرسوءتفاهم این روزها لازم است توضیح بدهم من پیشاپیش قضاوتی دربارهی جمعبندی فیلمساز ندارم. مشکل این نیست که او امروز دربارهی اختلافهای عمیق پدر و مادرش چه نظری دارد، بلکه ما انتظار داریم در نیمهی دوم فیلم رادیوگرافی یک خانواده، تصویر قابل درکی از هر دو شخصیت ببینیم. اما فیلمساز تصمیمش را از پیش گرفته، هرچه جلوتر میرود، تصویر کاریکاتوری مادرش را کاملتر میکند و پدرش را در جایگاه مرد صبوری مینشاند که مدارا میکند، رنج میکشد، روحش در انزوا خراشیده میشود و عاقبت دق میکند. این تصویر حقیقت دارد یا ندارد؟ برای من تماشاگر مهم نیست که اصل واقعه چه بوده، بلکه نیاز دارم دقیقتر و عمیقتر با این دو شخصیت روبهرو شوم.
فیلمساز از جایی به بعد، به پرسشهای متعددی پاسخ نمیدهد. ما حق داریم بدانیم پدر چرا تا آخر عمر مدارا کرده. چرا از جایی به بعد به جداشدن از همسرش فکر نکرده. چرا در ایران مانده و به سوئیس برنگشته. بهدلیل علاقه به وطن؟ خب اگر چنین علاقهای داشت چرا در سالهای پیش از انقلاب که نظام حاکم بر کشور به ذائقهاش نزدیکتر بود کشورش را ترک کرده بود و اصرار داشت برای همیشه در سوئیس بماند؟ حالا که در کشوری انقلابی درگیر تعارض با خانه و جامعه شده چرا این کشور را ترک نمیکند؟ این پدر جز علاقه به موسیقی کلاسیک و چند تابلوی نقاشی چه دغدغههایی دارد؟ روزگارش را چطور میگذراند؟
در طول تماشای فیلم، پرسشهای زیادی داریم که به آنها فکر نمیکنیم چون روایت مسلط فیلم جذاب است و این احتمال را هم میدهیم که بهتدریج پاسخمان را دریافت کنیم. اما در پایان، به نظر میرسد فیلمساز پیشاپیش تصمیمش را گرفته بوده، بخشهایی از این زندگی را کنار گذاشته و ترجیح داده مثل همان عکس تکهپارهشده، کولاژی بسازد که تأییدکنندهی تصویری باشد که از پیش در ذهنش وجود داشته.
برای فیلمی که با این همه زحمت و ظرافت ساخته شده تا سرگذشت یک خانواده را تبدیل کند به تابلویی از یک درگیری عمیق و فراگیر که تاریخ نیم قرن اخیر کشور ما را تحت تأثیر قرار داده، حیف است از دست رفتن این فرصت. پایانبندی فعلی را خیلی ساده میشود به همان نتیجهگیریهای دوخطی توی تاکسیها تقلیل داد که بله آقا، خلاصه اینکه مردم زندگی راحت و آسودهای داشتند، عدهای انقلاب کردند و همه را بدبخت کردند.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★
سلام
الان پلتفرم آنلاینی برای تماشاش وجود داره؟
من در یک کانال تلگرامی به نسخهای از فیلم برخوردم