عکس دستهجمعی با پدرخوانده، نوشتهی صفی یزدانیان
چند ماه پیش کتابی از صفی یزدانیان منتشر شد بهنام عکس دستهجمعی با پدرخوانده. اسم کتاب برای کسی که سهگانهی کاپولا را ندیده معنای خاصی ندارد. برای کسی که دیده، یادآور یکی از موقعیتهای سکانس اول پدرخوانده است، آنجا که دن ویتو ابتدا حاضر نیست در عروسی دخترش عکس دستهجمعی بگیرد (چون مایکل هنوز نیامده)، ولی در انتها این عکس نه فقط با حضور مایکل، بلکه با اضافهشدن کی آدامز به قاب گرفته میشود.
اما اسمی که یزدانیان برای کتابش انتخاب کرده لزوماً ربطی به این موقعیت و این قاب ندارد؛ این کتابی است دربارهی نسبتی که میتواند میان سه فیلم پدرخوانده با دیگر فیلمهای محبوب نویسنده، با همهی تاریخ سینما، با همهی تاریخ هنر و با همهی زندگی برقرار باشد! بنابراین تمامی آثار هنری محبوب یزدانیان میتوانند در یک قاب بزرگ، در چشماندازی وسیع کنار فیلم پدرخوانده بایستند، کمک کرده باشند اثری همچون پدرخوانده خلق شود یا بر عکس، پدرخوانده کمک کرده باشد آنها خلق شوند. تقدم و تأخر زمانی برای نویسندهي این کتاب چندان اهمیتی ندارد. مهم نیست آن آثار قبل از پدرخوانده وجود داشتهاند یا بعد از آن. مهم نیست ربطشان آشکار است یا پنهان. مهم نیست سازنده و خالق هر اثر میدانسته دارد چه میکند یا نمیدانسته.
فارغ از این، اگر بخواهیم دنبال ربطی میان نام کتاب با فیلم بگردیم، باز بیش از ارجاعش به آن صحنهی مشخص، به پیگیری این ایدهی نویسنده در طول نوشتن مربوط میشود که میخواهد هر سه فیلم را تحت تأثیر «حضور» دنویتو/مارلون براندو بازخوانی کند، حتی اگر نباشد و نشانی از خودش دیده نشود. یزدانیان دوست دارد دنیای هر سه فیلم را در نسبت با حضور/غیاب یک خالق، یک خدا، یک پدرخوانده روایت کند نه دیگر شخصیتها.
کتاب را سر فرصت و دقیق خواندم. ذره ذره، نه بهسرعت و در یکی دو نشست. یک دلیلش این بود که انبوهی ارجاع به فیلمهای دیگر، آثار هنریِ دیگر در کتاب وجود دارد که ضمن خواندن باید به هر کدامشان دوباره فکر کرد و جزئیاتی را به یاد آورد.
دلیل دیگرش این بود که برای اولین بار با متنی مواجه شدم که شاید در میان هر آنچه تا امروز به قلم فارسینویسها دربارهی سینما خواندهام، به تجربههای عملی خودم در دهههای اخیر نزدیکتر بود: من هم مثل صفی یزدانیان سالها با سهگانهی کاپولا سر و کار داشتهام. بارها این فیلمها را در دورههای ۱۶ جلسهای، ۱۲ جلسهای یا ۶ جلسهای تحلیل کردهام، هر دفعه هم آخرش به بچهها گفتهام عجله کردیم، با این شتاب نمیشود دربارهی همهی جزئیات حرف زد، باید آرام بنشینیم در محضر فیلمها و اجازه دهیم ذره ذره دری به رویمان گشوده شود. علاوه بر این، من هم مثل یزدانیان شیفتهی ایرلندی (مارتین اسکورسیزی)ام. از همان اولین نوبت تماشایش دنبال مجالی بودهام برای شرح وابستگی میان دنیای راس بافالینو، فرانک شیرن و جیمی هافای ایرلندی با دنیای کورلیونهها. در یادداشتی نکاتی را نوشتهام ولی فرصت نشد بسطش دهم.
اما مهمتر از همهی اینها، ذره ذره خواندن عکس دستهجمعی با پدرخوانده به این دلیل بود که دلم نمیخواست تمام شود! این کتابی است مناسب دیوانههایی که حرف زدن ابدی دربارهی فیلمهای محبوبشان، همدمی و همراهی در توصیف لحظههایی که دلشان را لرزانده، به هر کار مهم دیگری در دنیا ترجیح میدهند. پس بهشکل مهارناپذیری به تداعیهای ذهنیشان میدان میدهند، یادی میکنند از یک لحظهی پدرخوانده، اجازه میدهند این لحظه آنها را ببرد به فیلمی از گریفیث یا چاپلین، کتابی از هاینریش بل یا داستایوسکی، تابلویی از رامبرانت یا تصنیفی از لئونارد کوهن. چه فرقی میکند؟
کتاب یزدانیان برای من تصویر تازهای ساخت از یک «سینهفیل» رادیکال که بهشکل غریب و کمسابقهای عاشق سینماست، فیلمهای محبوبش در زندگیاش حضور مداوم دارند، اما کوچکترین قرابتی با مفهوم امروزی سینهفیلهای فارسینویس ندارد که ده دقیقه بعد از اولین تماشای یک فیلم یا سریال، متن شتابزدهشان را با استفاده از انبوهی صفتهای اغراقآمیز در صفحههای مجازیشان منتشر میکنند.
کتاب یزدانیان این ویژگی را هم دارد که از یکسو نشان میدهد مبانی درک اثر هنری و قواعد تحلیل فیلم، آنقدر قطعی و سفت و صلب نیست که بشود با اظهارنظرهای یکخطی و صدور احکام کلی میزگردهای تلویزیونی، تکلیف شاهکارهای تاریخ سینما را معلوم کرد، اما از سوی دیگر یاد میدهد چطور میشود سر فرصت و با حوصله، «درک فیلم» را آموخت و «معیار» داشت برای تشخیص فیلم خوب از فیلم بد. بله، پرهیز از «قاعدهمند» کردن نقد فیلم و در عین حال قاعدهمند کردنش متناقض به نظر میرسد، همانقدر که این کتاب، دربارهی پدرخواندهها نیست و در عین حال بهشدت دربارهی پدرخواندههاست!