پنگوئن ـ فصل اول
سریال هشت قسمتی پنگوئن را باید همزاد فیلم بتمن دانست که مت ریوز دو سال قبل ساخته بود و خود او اینجا در گروه تولید پنگوئن حضور دارد.
رویکرد فیلم مت ریوز ارائهی نسخهای واقعگرایانهتر از ماجراهای کاراکتر بروس وین (بتمن) بود: داستان همچنان در شهر خیالی گاتهام میگذرد، رگههای فانتزی بهکلی ناپدید نشده، سابقه و انگیزهی آدمها هم تغییر نکرده ولی منطق رخدادها واقعگرایانهتر شده و شخصیتپردازی، باورپذیرتر و امروزیتر به نظر میرسد.
وارد گاتهامی شدهایم شاید زیادی رئالیستی (در بعضی لحظات یادآور حالوهوای شهر هفت دیوید فینچر است)، بتمن میتواند ناجی شهر و مردمش باشد اما در ابتدا جوان و خام است، با انگیزهی انتقام شخصی جلو میآید تا سرانجام به این تحول برسد که نیاز دارد از تلخیهای زندگی شخصیاش سپری بسازد برای محافظت از کسانی که دوستشان دارد. در بین بتمنهایی که از دههی ۱۹۹۰ تا الان ساخته شده هیچکدام به اندازهی بتمن مت ریوز متمرکز بر خود این کاراکتر و دغدغههایش باقی نماندهاند.
همین استراتژی است که سریال پنگوئن را شکل داده؛ آزوالد همچنان ربطی به حفرههای زیرزمینی فاضلاب شهری دارد، همچنان کودک ـ هیولایی به نظر میرسد که باید در بدو تولد دور انداخته میشده، اما پنگوئن نامیدهشدنش به این دلیل است که بابت پای لنگ و قیافهی دفرمهاش دستش بیندازند و تحقیرش کنند نه اینکه واقعاً میان پنگوئنهای دریاچهی زیر گاتهام، بزرگ شده باشد. آزوالد هنوز میخواهد سلطان دنیای زیرزمینی باشد ولی از کودکی تا امروز روی زمین بزرگ شده، حالا تشکیلات گنگستریاش را زیر زمین راه انداخته.
سریال پنگوئن البته میخواهد از «بهروز» کردن قصه، برای طراحی یک نبرد مردانه ـ زنانهی تمامعیار هم بهره ببرد: سوفیا فالکون زنی است ستمدیده که بر عکس آزوالد که خودش به جان خانوادهاش افتاده، مورد ستم خانواده واقع شده. اگر آزوالد به اعضای خانواده صدمه زده تا مادر را از آن خودش کند، سوفیا مادرش را از دست داده چون پدرش جانی است و علاوه بر مادر، خواسته سوفیا را حذف کند تا شاهدی در کار نباشد.
هر دو مادر قربانیاند. هر دو مادر از ظلم مردها آسیب دیدهاند. بنابراین سوفیا عزم کرده دیگر زنهای ستمدیده را متحد کند تا علیه ظلم مردها شورش کنند، چه آن مرد آزوالد باشد که قبلاً راننده و مزدور خانواده بوده، چه پدرش که رئیس خانواده بوده؛ برای سوفیا تفاوتی ندارد.
ولی برای آزوالد مسئله جور دیگری است: او ادعای شورش علیه رئیسها را دارد. خودش را نمایندهی کسانی میداند که نادیده گرفته شدهاند. میگوید رئیسها خوردهاند و توجهی به شکم گرسنهی امثال او نداشتهاند. برای آزوالد، سوفیا و پدرش از این جهت تفاوتی ندارند: هر دو فقط طبقهی خودشان را میبینند، اعتنایی به طبقهی محروم ندارند. درگیری هم اگر دارند با همردهی خودشان دارند.
بنابراین ابتدا تصور میکنیم تمایل آزوالد به حمایت از ویکتور (وردست تیرهپوست) و همچنین معشوقهی تیرهپوستش نشانهی یک جور توجه به آدمهای حاشیهنشین است؛ حمایت از اقلیتها. ولی در انتها که آن پسر کشته میشود دیگر شک نداریم آزوالد فقط یک فرصتطلب است. یک قدرتطلب شرور. شر مطلق است. هیولای کامل. پس خبری از شخصیتهای خاکستری نیست، باید انتخاب کنیم و تصمیم بگیریم کنار کدام کاراکتر ایستادهایم.
حضور نمایندههایی از دیگر اقلیتها مثل قرار دادن یک ایرانی بهعنوان همسر سردستهی گنگسترهای رقیب (اشارههای سریال به زبان و فرهنگ فارسی برای ما بسیار غیرمنتظره جلوه کرد) هم جلوهای دیگر از تصمیم سازندگان برای بهروز کردن دستمایههای قدیمی است.
پنگوئن شاید بابت همین حرکت میان ساختار کامیکبوکی و لحن واقعگرایانه، حرکت بین لحن فانتزی و رئالیسم خشن سینمای جنایی گنگستری، تر و تازه به نظر برسد. ارجاعهای مداومش به تاریخ سینما باعث میشود آگاهی و اقرار به این ساختار بینابینی به چشم بیاید: ارجاع به گیلدا و گلوریا (زنانی قدرتمند که بر مردها سلطه دارند) و پدرخوانده و سوپرانوز (دو الگوی متفاوت ولی بنیانی در پرداخت کاراکتر مردی که میخواهد از هیچ به همه چیز برسد و سلطان شهر شود) باعث شده از سابقهی این نوع داستانها هم برای درک این نسخهی تازه بهره ببریم.
ولی این استراتژی تازه، برای رسیدن به نقطهی مطلوب راهی در پیش دارد چون خیلی وقتها راهحل جلو رفتن داستان، پریدن در آغوش همان قراردادهای کامیکبوکی است. وقتی ذهن تماشاگر سراغ بهرهگیری از آن سابقه میرود بابت غلبهی واقعگرایی در دیگر موقعیتها متعجب میشود، اگر هم سراغ آن سابقه نرود نمیتواند بعضی رخدادها را باور کند.
فصل اول پنگوئن در پایانبندی ابتدا به رسیدن نامهای از طرف سلینا کایل (زن گربهای) اشاره میکند و بعد هم برای اولین بار لوگوی بتمن را میبینیم که آسمان گاتهام را روشن کرده. به این ترتیب فصل دوم سریال گره میخورد به قسمت دوم بتمن که مت ریوز مقدمات تولیدش را آغاز کرده.
این هم تجربهی تازهای است که چند فیلم سینمایی و چند سریال، همزمان طراحی شوند و مخاطب را از این به آن و از آن به این ارجاع بدهند.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★ ½
شاید تحسینبرانگیزترین و بزرگترین حسن سریال بازیها باشه، از کالین فارل که زیر اون گریم سنگین تقریبا تمام صورت خودشو از دست داده تا کریستین میلوتی که شمایل یه زن رنجکشیده اما مقتدر رو بدون ذرهای لوندیِ اضافی و غیر ترحمانگیز به بهترین نحو بازی میکنه. امیدوارم اگر فصل دومی در راه است که در خبرها اومده که مذاکراتی صورت گرفته بتونه روند داستان رو به بهترین شکل جلو ببره. کاری که به نظرم نولان با بتمن کرد و تونست اول از همه فساد و جرم و جنایت رو تو گاتهام نشون بده و از پس اون خلقِ شخصیتی به اسم بتمن و جوکر و… رو به تصویر بکشه