جنگ خانوادگی تارگرین‌ها

خاندان اژدها ـ فصل اول

Olivia Cooke in House of the Dragon – 2022

هم‌زمان شدن پخش دو سریال خاندان اژدها و ارباب حلقه‌ها خواه‌ناخواه تماشاگر را به مقایسه‌ی این دو دعوت می‌کند. دوباره به یاد می‌آوریم نویسنده‌ی خاندان اژدها بسیار تحت تأثیر داستان ارباب حلقه‌هاست و اقلیم‌ها و شخصیت‌هایی که خلق کرده می‌تواند نسخه‌ی اروتیک و خشن ماجراهای سرزمین میانه محسوب شود. شباهتی که حتی در هم‌آوایی نام جرج آر. آر. مارتین با جان آر. آر. تالکین نمایان است.

پخش هم‌زمان این دو سریال برای علاقه‌مندان پی‌گیر ادبیات و سینمای فانتزی هم امکان مقایسه‌ی چندجانبه‌ای فراهم کرد. آنها که تیرگی و بی‌پروایی سریال بازی تاج‌و‌تخت را دوست نداشتند احتمالاً از تماشای خاندان اژدها صرف‌نظر کردند و ارباب حلقه‌ها را ترجیح دادند. بر عکس، آنها که سه‌گانه‌ی سینمایی ارباب حلقه‌ها را زیادی ساده و حتی بچگانه می‌دانستند به این هم‌زمانی اعتنا نکردند و فقط خاندان اژدها را تماشا کردند. هر دو سریال به پیش‌فرض‌هایی آغشته‌اند؛ هیچ‌کدام مستقل نیستند و به خودشان اتکا ندارند. خاندان اژدها که به‌وضوح اسپین‌آف سریال دیگری محسوب می‌شود، ارباب حلقه‌ها هم بعید است بدون دیدن سه‌گانه‌ی پیتر جکسن یا خواندن کتاب‌های تالکین برای تماشاگر جذابیت پیدا کند یا اصلاً قابل فهم باشد.

برای من که مشتاق تماشای هر دو بودم، بارزترین وجه مقایسه، سرخوردگی‌ام از کیفیت هر دو بود که به‌دلیل تکرار اشتباه‌های مشابهی هم اتفاق افتاده. درباره‌ی ارباب حلقه‌ها یادداشت جداگانه‌ای نوشته‌ام، اما درباره‌ی خاندان اژدها، مشکل از مقایسه‌ی ناخواسته با منبع اصلی آغاز می‌شود: سریال بازی تاج‌و‌تخت. غیرممکن است مشغول این مقایسه نشویم چون ده اپیزود فعلی به این دلیل تولید شده‌اند که ابتدا داستان دیگری وجود داشته که روایت شده و به موفقیت رسیده. بدون ارجاع به آن، سریال تازه اساساً موضوعیت ندارد.

در این مقایسه، بزرگ‌ترین مشکل، تنوع فوق‌العاده و دامنه‌ی وسیع رخدادها و دست‌مایه‌هایی است که در بازی تاج‌و‌تخت جریان داشت و این‌جا به‌کلی غایب است. اگر در بازی تاج‌و‌تخت رقابت برای نشستن روی تخت پادشاهی بین چندین اقلیم با حکمرانانی ویژه‌ی هر قلمرو در گرفته بود و تازه تهدیدی بیرون از این سرزمین، در آن سوی دیوار کل این رقابت را تحت تأثیر قرار داده بود، حالا با یک چرخه‌ی کوچک درون تارگرین‌ها مواجهیم، و تقلیل ایده‌ی مظلوم واقع‌شدن کسی که دیگران توطئه می‌کنند تاج و تخت را از او بگیرند به چند شخصیت محدود که در قصر از این اتاق به آن اتاق می‌روند و مدام درباره‌ی همین حرف می‌زنند. ماه‌ها و سال‌ها می‌گذرد، اپیزودها تمام می‌شوند و آغاز می‌شوند، مسئله کماکان همین طمع قدرت است. تکلیف آدم خوب‌ها و آدم بدها مشخص است، تمایز جمع توطئه‌گرها با وفادارها مشخص است، تغییری در پیش‌فرض‌های ما رخ نمی‌دهد و فقط پیش می‌رویم تا به همان سرانجامی برسیم که انتظارش را می‌کشیم.

Matt Smith and Emma D’Arcy in House of the Dragon

تماشای پرواز اژدها، عظمت صحنه‌های نبرد و رفتارهای نامتعارف کاراکترهای عجیب و غریب هم لزوماً باعث هیجان ما نمی‌شود چون نمونه‌های تأثیرگذارتر را پیش از این دیده‌ایم. چند مورد حاشیه رفتن و پرداختن به شخصیت‌های فرعی هم فقط پر کردن زمان اپیزود است و حاصلی ندارد.

کاملاً قابل درک است تماشاگر شیفته‌ی بازی تاج‌و‌تخت به‌هرحال از آن‌چه می‌بیند رضایت پیدا کند چون بعد از آن فصل پایانی ضعیف که رؤیاپردازی همه را برای تماشای یک پایان‌بندی به‌یاد‌ماندنی بر باد داد، همین که هست بهتر از وداع همیشگی با آن دنیای جذاب و رازآمیز است. اما آدم حسابی‌های این حرفه می‌دانند که ساختن اسپین‌اف برای سریالی که قبلاً ساخته شده شبیه دوباره‌سازی آن سریال است. یعنی گذشته از خط و ربط داستانی، سازندگان اگر باهوش باشند می‌دانند پیش از این یک بار وارد این قلمرو شده‌اند، تجربه‌هایی به دست آورده‌اند و با شگردهای طراحی درست چنین اتمسفری کلنجار رفته‌اند، حالا باید یک قدم جلو بروند، چیزی به دستاورد گذشته اضافه کنند. مثل کاری که وینس گیلیگان و پیتر گولد در بهتره به سال زنگ بزنی انجام دادند؛ آن سریال هم اسپین‌آف برکینگ بد بود، و با این‌که ظاهراً قصه‌ای مستقل را روایت می‌کرد با هوش‌مندی از ظرفیت‌های تماتیک سریال منبع استفاده کرد تا در رجوع به دنیایی که قبلاً برپا شده یک قدم پیش برود.

اما خاندان اژدها به مدل کوچک‌شده‌ی بازی تاج‌و‌تخت می‌ماند، با شخصیت‌هایی کمتر جذاب، تقابل‌هایی کم‌رمق‌تر، داستانی نحیف‌تر، بحرانی خفیف‌تر، مضمونی تکراری و دیالوگ‌های کلیشه‌ای. آن‌چه همه‌ی این مشکلات را تشدید می‌کند بازیگرگزینی ضعیف سریال است که باز هم در مقایسه با بازی تاج‌و‌تخت بسیار نازل به نظر می‌رسد. به یاد بیاوریم از حضور کوتاه شان بین در نقش ند استارک گرفته تا حضور طولانی پیتر دینکلیج در نقش تایرین لنیستر و انتخاب‌های هوشمندانه‌ای مثل جاناتان پرایس… چه بازیگران فوق‌العاده‌ای را دیدیم و چند فصل مشتاقانه آنها را دنبال کردیم (خواستم از چند نفر دیگر هم اسم ببرم، دیدم فهرست درازی خواهد شد؛ دشوارترین کار پیدا کردن بازیگری است که در بازی تاج‌و‌تخت خوب نبوده و در خاطرمان نمانده)، اما حالا در خاندان اژدها، امیدوارم یکی پیدا شود و مثلاً توضیح دهد طبق کدام قاعده، خانم میلی الکاک بازیگر مناسبی برای نقش نوجوانی رنیرا تارگرین تشخیص داده شده و از کدام قابلیت برای بازی در نقش اصلی چنین سریالی برخوردار است و بعد، خانم اِما دارسی چه شباهتی به او دارد که برای جایگزینی‌اش در چند سال بعدتر برگزیده شده؟ شما باور کردید آن صورت بعد از چند سال تبدیل به این صورت شده باشد؟

Paddy Considine in House of the Dragon

در ژانر فانتزی از آن‌جا که با آدم‌های واقعی سر و کار نداریم، انتخاب بازیگر و طراحی درست صورت و لباس نقش اساسی در بناکردن دنیای ویژه‌ی اثر دارد و قرار نیست دست کم گرفته شود. هر صورت و پیکری به درد این ژانر نمی‌خورد. چطور می‌شود از انتخاب‌هایی مثل کیت هرینگتون (جان اسنو)، امیلیا کلارک (دنریس) و میسی ویلیامز (آریا) به این ترکیب بازیگران درجه دو رسید؟

خاندان اژدها هر جا موفق است از کیسه‌ی بازی تاج‌و‌تخت خرج می‌کند (از تکرار تیتراژ و موسیقی‌اش گرفته تا ارجاع‌های مختلف)، هرجا ضعیف است ایده‌های سازندگان برای ابداع‌های مستقل از سریال مادر را نمایان کرده. خاندان اژدها هم مثل ارباب حلقه‌ها می‌خواهد از زمین حاصل‌خیزی که دیگران آبادش کرده‌اند، محصول برداشت کند و پول آسان دربیاورد.

امتیاز فصل اول از ۵ ستاره: ★★

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا