نقد فیلمِ فارسی‌‌زبان؛ محدودیت‌ها و امکان‌ها

توصیف یک تجربه

در ده بیست سال گذشته چند نوبت پیش آمده در یک مصاحبه یا نظرسنجی‌ با این پرسش مواجه شوم که «مهم‌ترین آسیب جریان نقد و تحلیل فیلم در تاریخ نقدنویسی کشور چیست؟» پاسخ همیشگی‌ام این بوده: «تبدیل نشدن نقد فیلم به یک حرفه». یعنی وجود موانعی برای این‌که منتقد بتواند از این راه نان بخورد، و تمام وقتش را صرف افزایش دانش سینمایی‌اش کند.

در دنیا پژوهش‌گران و تحلیل‌گران فراوانی داریم که توانسته‌اند عمرشان را صرف این حرفه کنند، با دستمزد همین کار زندگی کرده‌اند. اما بسیاری از مهم‌ترین منتقدان ایرانی از دهه‌ی ۱۳۴۰ تا امروز، معلم، وکیل، قاضی، ‌پزشک، مهندس، کارمند، تاجر، فروشنده و… بوده‌اند؛ منتقدان پاره‌وقتی که در اوقات «فراغت از کار» می‌روند سراغ سینما. بنابراین نه فرصت دارند در این حرفه استمرار پیدا کنند نه انتظار دریافت حق‌التحریری متناسب با زحمت‌شان را دارند، چون از اساس به‌خاطر دریافت دستمزد نمی‌نویسند.

حاصل کار این منتقدان، کم‌ارزش نیست یا فاقد عمق لازم. اتفاقاً باید قدردان کسی بود که با وجود اشتغال دائم به حرفه‌ای غیرمرتبط، درباره‌ی سینما متن‌های خوبی می‌نویسد. اما وقتی درباره‌ی یک جریان حرف می‌زنیم و نه یک شخص، تا وقتی چندین نفر بابت عنوان رسمی «منتقد فیلم» امنیت شغلی به دست نیاورده باشند، نمی‌شود انتظار شکل‌گیری یک ساختار پویا را داشت که در گذر زمان، غنی و مؤثر شود. منظور از امنیت شغلی، دریافت دستمزد بابت کارهایی در حاشیه‌ی سینما نیست؛ بلکه پولی است که به‌طور مشخص در ازای بیشتر خواندن، بیشتر دیدن و بیشتر تولید کردن در عرصه‌ی مطالعات سینمایی وارد زندگی منتقد می‌شود.

من در هیچ مقطع از زندگی‌ام، شغل نامرتبط با نوشتن و سینما نداشته‌ام، اما زندگی سال‌های اخیرم تفاوتی با گذشته پیدا کرده که تمایل دارم مختصری درباره‌اش بنویسم: چند سالی است تمام وقتم، همه‌ی روزم صرف تماشای فیلم، خواندن کتاب‌ها یا مقالات سینمایی، آماده‌سازی دوره‌های آموزشی و برگزاری‌شان می‌شود.

گفتم در هیچ مقطع از زندگی‌ام حرفه‌‌ی نامرتبط با نوشتن و سینما نداشته‌ام، پس آن «تفاوت» دقیقاً در کجا رخ داده؟ به همان دلایلی که شرح داده شد، کسی نمی‌تواند با نوشتن نقد فیلم به زبان فارسی امرار معاش کند. گردش پول در این عرصه چنان محدود است که حتی با ماهی ۵۰ صفحه متن چاپ‌شده هم نمی‌توانی زندگی‌ات را بگذرانی. بنابراین من هم در سه دهه‌ی گذشته گاهی مشغول تولید برنامه‌ی تلویزیونی یا فیلم مستند شده‌ام، گاهی آنونس و تیزر ساخته‌ام، گاهی با دبیری پرونده، دبیری سرویس، ویراستاری یا سردبیری در نشریات مختلف زندگی‌ام را گذرانده‌ام. از انجام این کارها ناراضی نبوده‌ام، اما وجه اشتراک چنین مشاغلی این است که با «سفارش» طرفی. باید خودت را تنظیم کنی با خواسته‌های سفارش‌دهنده. سفارش‌دهنده‌ای مقابلت نشسته، می‌خواهد خواسته‌هایش برآورده شود.

وقتی درگیر تولید یک مجموعه برنامه‌ی ۲۰ یا ۳۰ قسمتی می‌شوی نمی‌توانی به احساس نیازت برای تماشای منظم فیلم‌های یک ژانر، مرور کامل ساخته‌های یک کارگردان یا خواندن چند کتاب پرورق درباره‌ی مقطعی از تاریخ سینما اعتنا کنی. وقتی ناشر مجله اصرار دارد پرونده‌ای درباره‌ی موضوع مورد نظرش تدارک ببینی نمی‌توانی متقاعدش کنی که این روزها موضوع دیگری برایت اولویت دارد. در تمام سال‌هایی که در دانشکده‌ها یا مؤسسه‌ها تدریس می‌کردم، بسیاری از ایده‌هایم تناسب نداشت با برنامه‌ی درسی تصویب‌شده یا برخی حساسیت‌ها و ملاحظات. البته که در همه‌ی این موقعیت‌ها باید جنگید، درست به همان شیوه که سینماگران در طول تاریخ، ایده‌های شخصی‌شان را به تهیه‌کننده‌ها قبولانده‌اند. اما بخش مهمی از انرژی آدم صرف همین کلنجارها می‌شود و عاقبت هم معلوم نیست نتیجه چه‌قدر همان بشود که باید بشود.

تفاوتی که اتفاق افتاده این است که در چند سال اخیر، به‌جای سر و کله زدن با کسانی که چون پول می‌دهند می‌خواهند آدم را بخرند، به‌جای وقت تلف کردن در هیئت‌های مختلف تصویب‌کننده، حضور در جلساتی که باید از تصمیم‌ها دفاع کرد و به اتهام‌های احتمالی پاسخ داد، همه‌ی وقتم صرف تدارک دیدن جلساتی برای سینمادوستانی ساکن مناطق مختلف دنیا می‌‌شود. فارسی‌زبان‌هایی که از تهران تا خوزستان، از ملبورن تا برلین، از نیویورک تا تورنتو مشتاقند دو سه ساعتی از هفته‌شان را صرف گپ‌وگفت درباره‌ی یک فیلم، یک فیلمساز یا یک مبحث سینمایی کنند. دوره‌های متفاوتی تدارک می‌بینم و با توافق سر روز و ساعتی معین، برگزارشان می‌کنیم.

حالا سفارش‌دهنده‌ی من شده‌اند این آدم‌های پراکنده در دنیا که گروه یا سازمانی به هم متصل‌شان نکرده. وجه اشتراک‌شان دوست داشتن سینماست و هنر، دوستی‌های جدیدشان هم از طریق حضور در همین جلسات شکل گرفته. اینها شهریه‌ای بابت برگزاری این جلسات پرداخت می‌کنند که از نظر من بسیار شباهت دارد به داد و ستدهای قدیم؛ دادن چیزی در مقابل دریافت چیزی دیگر. پولی که دریافت می‌کنم مختصر است در حد تأمین اجاره خانه و مختصری خورد و خوراک. با این پول نه می‌شود خریدهای آن‌چنانی کرد، نه پس‌اندازش کرد برای روز مبادا، اما رضایت‌‌بخش‌ترین پولی است که در سراسر زندگی‌ دریافت کرده‌ام، چون اسمش را گذاشته‌ام خریدن وقت من به دست این بچه‌ها. شهریه‌ای که آنها هر چهار ماه یک بار پرداخت می‌کنند باعث شده دنبال شغل دیگری نروم، وقتم را صرف کارهای پراکنده نکنم، فقط فیلم ببینم، کتاب بخوانم و فکر کنم، نتیجه را به‌طور کامل در اختیار همان کسانی قرار دهم که این پول را داده‌اند.

کسی بالای سر این کار نیست. کسی چیزی تحمیل نمی‌کند. کسی فیلمی، فیلم‌سازی، موضوعی، بحثی، جمله‌ای را سانسور نمی‌کند. اگر تغییری در ایده‌ای از پیش طراحی‌شده انجام شود فقط به‌دلیل پاسخ دادن به نیاز مخاطب به دانستن است، و بیشتر شدن لذت او و لذت من. بنابراین حالا برای اولین بار فرصت دارم فیلم‌های ندیده را ببینم، فیلم‌های دیده‌شده را دوباره ببینم، کتاب‌های خوانده‌نشده را بخوانم، و حتی به نوشته‌ها و باورهای گذشته‌ی خودم بازگردم، ببینم شتاب‌زدگی یا فشار سفارش‌‌دهنده‌ها چه‌قدر باعث شده اشتباه کنم، نفهمم، دقت نکنم، زود قضاوت کنم یا توی رودربایستی حرف بی‌ربطی بزنم.

با وجود ناملایمت‌های روزگار و تلخی‌ها و تیرگی‌های این چند سال، از این بابت حس خلاصی و آسودگی بی‌‌سابقه‌ای دارم. رها از فشاری که همیشه روی شانه‌هایم حس می‌کردم. البته که کار سختی است، هفته‌ای شش روز، روزی ۱۲ تا ۱۴ ساعت می‌خوانم و می‌نویسم، عواقبی مثل درد دست، کتف، چشم، کمر و پشت دارد، اما این لذت را دارد که مجال تازه‌ای است، خارج از دسترس و سرکشی آدم‌های نامربوط، بدون اضطراب‌ها و فشارهای فرساینده‌ای که در همه‌ی عمر از آنها گریزی نداشتم. کل کار از صفر تا صد بر عهده‌ی خودم است، صاحب‌کارم کسانی‌اند که اگر کیفیت کار افت کند و از حضور در جلسات راضی نباشند می‌روند و دیگر نمی‌آیند. کسی وادارشان نکرده بیایند، اغلب‌شان آدم‌های تحصیل‌کرده و شاغل در مؤسسه‌های مختلف دنیایند، ده بیست نفرشان مشغول تدریس در رشته‌های دیگرند، هر امکانی برای سرگرم‌شدن یا آموختن در دسترس‌شان قرار دارد، پس همه چیز شفاف و روشن است؛ تا وقتی در این جلسات چیزی در اختیارشان قرار بگیرد که حس کنند می‌ارزد بابتش وقت و پول صرف کنند می‌آیند، هروقت این‌طور نباشد نمی‌آیند.

به این فکر می‌کنم که دلیل تداوم و رونق این دوره‌ها شاید این بوده که اولین مخاطبش خودم بوده‌ام. این‌جا رابطه‌ی استاد و شاگردی در کار نیست، شاگرد اول و آخر، خود منم. با پولی که می‌گیرم وقت و فراغت پیدا می‌کنم به خودم بیاموزم، بعد از این است که مقابل دیگران می‌نشینم تا شوق حاصل از آموخته‌هایم را با آنها شریک شوم. نتیجه‌ی این فرایند، تولید حجم قابل توجهی نوشته‌های تازه است که شاید روزی روزگاری فرصت شد در قالب کتاب‌هایی منتشر شود.

در این شرایط تازه، فرصت این را هم پیدا کرده‌ام که در کنار منابع انگلیسی‌‌زبان، سری به کتاب‌ها و مقالات فارسی‌‌زبان قدیمی هم بزنم و ببینم در هر کدام از زمینه‌هایی که درگیرش شده‌ام دیگران چه گفته‌اند و چه نوشته‌اند. نتیجه این‌که در معتبرترین کتاب‌ها و نشریات‌مان به متن‌های ضعیف و غلط‌های متعددی برمی‌خورم که واضح است نتیجه‌ی همان شتاب‌زدگی‌های ناشی از حرفه‌ای نبودن نقد فیلم در کشور ماست. اغلب این متن‌ها را بیست سال پیش خوانده بودم اما چون تمرکز امروز را نداشتم و خودم هم با این دقت مشغول ارزیابی فیلم یا بحث مورد نظر نبوده‌ام، تصور می‌کردم هرچه می‌خوانم قابل اتکاست. ولی حالا می‌بینم بسیاری از نام‌های مشهور، متن‌هایی نوشته‌اند که واضح است حتی قصه‌ی فیلم را درست نفهمیده‌اند، تحلیل‌هایی کرده‌اند که از اساس مخدوش است. گناهی ندارند، چون مجال‌شان برای نوشتن آن متن، یک بعدازظهر روز تعطیل بوده که سردبیر مجله یا مؤلف کتاب تحت فشارشان گذاشته تا زودتر بنویسند و برسانند. نویسنده هم باید سریع می‌نوشته و شب می‌خوابیده که صبح بیدار شود و برود دنبال کار اصلی‌اش.

اما در این جلسات من نمی‌توانم چند پاراگراف مبهم و کلی را به‌عنوان ریویویی مختصر تحویل ناشری فرضی بدهم و خواننده را با آن‌‌چه نوشته‌ام تنها بگذارم؛ مخاطب مقابل من نشسته، فیلم را تازه دیده، کنجکاو است، می‌خواهد از همه چیز سردربیاورد، بنابراین نمی‌شود پشت اشاره‌هایی کلی و صفت‌هایی عام پنهان شد و گذشت. دیگر چیزی میان من و مخاطب حائل نیست. پرده برداشته شده، باید کار کرد، عرق ریخت، به جزئیات دقت کرد، فیلم‌ها را چند بار دید تا بشود چیزی شایسته برای عرضه تدارک دید. به همین دلیل آن‌چه درگیرش شده‌ام نه شباهتی دارد به نوشتن نقد مکتوب و نه حتی به کلاس‌های رسمی آموزش سینما. به‌کلی عرصه‌ی دیگری است.

برگردم به همان نکته‌ای که آغازکننده‌ی این نوشته بود: وقتی همیشه پاسخ می‌دادم مشکل جریان نقد فیلم فارسی‌زبان، تبدیل‌نشدن آن به یک «حرفه» است، گمان نمی‌‌کردم راهی برای بیرون رفتن از این مخمصه پیدا شود. اما در این چند سال بی‌آن‌که از ابتدا مطمئن باشم این مسیر تازه می‌تواند به نتیجه‌ای برسد، توانسته‌ام به پیشنهادهای شغلی نامرتبط با کاری که می‌کنم بگویم نه، هرچند پول بیشتری نصیبم می‌شده.

شرکت‌کنندگان در این دوره‌ها گاهی تجربه‌شان را نوشته‌اند، دلم خواست خودم هم چند خطی بنویسم،‌ شاید راه‌گشا باشد.   

2 دیدگاه دربارهٔ «نقد فیلمِ فارسی‌‌زبان؛ محدودیت‌ها و امکان‌ها»

  1. برنامه‌های آموزشی تدوین‌شده توسط آقای معززی‌نیا، بسیار غنی و پر مطلب هستند و به‌جهت اینکه‌ فصل‌بندی و تقسیم مطالب با دقت صورت می‌گیرد، محتوای کلاسها به‌تدریج جذاب ‌می‌شود و امکان ارزیابی مستقل فیلم‌ها را به مخاطب می‌دهد. شور و علاقه‌ی بی حد ایشان در مورد فیلم ،صنعت فیلم و فیلمسازی، باتوجه به پشتوانه‌ی دانش گسترده‌شان، به‌راحتی منتقل می‌شود، و فیلم دیدن، نه به‌عنوان یک فعالیت انفعالی بلکه به فعالیت فرهنگی لذت‌بخشی تبدیل می‌شود.

  2. آقاى معززى‌نياى گرامى، به قول حافظ:
    من اگر كامروا گشتم و خوشدل، چه عجب
    مستحق بودم و اين ها به ذكاتم دادند.
    .چه لذتى بالاتر از اين كه نويسنده، متفكر، هنرمند، مستقل از هر نوع دستور، فشار و يا كار سفارشى، تجربه و دانش خودش رو بنويسه و با مخاطبين اهل نظر سهيم كنه. به دليل همين صداقت گفتار و اصالت انديشه، سخنتان بر دل نشيند. مانا باشيد .👏👏👏

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا