وایس ـ آدام مککی
شاید دیگر بشود دربارهی چیزی بهنام سبک آدام مککی حرف زد: انتخاب ماجرایی واقعی (یا حداقل وابسته به پسزمینهای واقعی) و روایت آن بهشکلی هجوآمیز و کموبیش ابسورد که لحنی دوپهلو دارد؛ در حالیکه کاریکاتوری و مبالغهآمیز به نظر میرسد یک جور انتقاد سیاسی یا اجتماعی تند و تیز هم محسوب میشود. این شیوهی مورد علاقهی آدام مکیکی است در فیلمهای بلندی که تا امروز ساخته و حالا در فیلم جدیدش کاملتر از همیشه به نظر میرسد: وایس که ترجمهاش هم بسیار کار دشواری است چون مثل لحن فیلم دوپهلوست و قرار است هم معنای «معاون رئیسجمهور» بدهد هم معنای اصلی خود کلمه که پلید، فاسد و خبیث است. اولی عنوان شغلی دیک چنی است و دومی توصیف شخصیتش از نظر فیلمساز.
در سینمای آمریکا، فیلم سیاسی افشاگرانه که سازندهاش دست از نگرانی برداشته باشد و با خیال آسوده، بالا و پایین یک شخصیت یا جریان مهم سیاسی را یکی کند کم ندیدهایم، از مایکل مور گرفته تا الیور استون و اسپایک لی و دیگران، از این دست فیلمها ساختهاند، اما باز هم وایس مورد خاصی است و توصیه میکنم حتماً تماشایش کنید، به این دلایل:
۱
لحن متفاوت فیلم خیلی دقیق و مؤثر طراحی شده. گاهی یک فیلم زندگینامهای حوصلهسربر به نظر میرسد اما فیلمساز با بازیگوشی در مقید ماندن به ترتیب روایت، لحظات متفاوتی از زندگی دیک چنی را انتخاب میکند که ارتباط تماتیک دارد با موقعیتی که میبینیم و وسط همانها هم دیوانگیهایی مرتکب میشود، از جمله بازی با تیتراژ اول و آخر فیلم که واقعاً مفرح است. گاهی هم یک فیلم سیاسی رادیکال به نظر میرسد (که البته هست) اما مککی موفق شده با شوخیهای غیرمنتظره، جلوی تبدیل شدن فیلمش به یک بیانیه را بگیرد. از طرفی یک رویکرد ملودراماتیک ظریف (با انتخاب راویاش) هم دارد که تا آخرین دقایق فیلم نمیفهمید قرار است به کجا بینجامد.
۲
این یکی از بهترین نمونههای سینمای این چند دهه است در تلاش برای شبیهسازی ستارههای شناختهشدهی سینما به شخصیتهای واقعی. کریستین بیل در نقش دیک چنی، ایمی آدامز در نقش همسرش، استیو کارل در نقش دانلد رامسفلد و سم راکول در نقش جرج دبلیو بوش فوقالعادهاند. هم طراحی گریم و لباس کمنظیری دارند و هم هوش فراوانی به خرج دادهاند در بازآفرینی مکثها، عادتهای رفتاری و لحن گفتاری این شخصیتها. تعدادی از سکانسها بهدلیل ریزهکاریهای بازیهای این چند بازیگر است که دیدنی از کار درآمدهاند و میشود چند بار تماشایشان کرد و لذت برد. حتی کاندولیزا رایس و کالین پاول فیلم هم خوب درآمدهاند.
۳
فیلم اشارههای هوشمندانه و غیرمنتظرهای دارد به جزئیات وقایع سیاسی مربوط به خاورمیانه و جزئیات حملهی نظامی آمریکا به عراق و افغانستان. با اینکه خیلی از این جزئیات را میدانیم اما مثلاً تحلیلی که دربارهی نقش سیاستهای آمریکا در قهرمان ساختن از ابومصعب زرقاوی و اقدامات او در شکل دادن به داعش در فیلم وجود دارد قابل بحث است. شبیهسازی رفتار جمهوریخواهها در دوران ریاستجمهوری بوش پسر با دوران فعلی و رفتارهای ترامپ هم جسورانه است؛ فیلمساز بیمحابا هشدار میدهد که اگر مقابل ترامپ نایستیم میتواند خاورمیانه را به آتش بکشد. و حیرتانگیز اینکه در آخرین صحنهی فیلمش از خجالت مخاطبان فیلمش (نمایندگان افکار عمومی آمریکا) هم درمیآید و هم رأیدهندگان به ترامپ و هم مردم الکیخوش سر به هوا را مورد حمله قرار میدهد.
۴
بله، میدانیم و بارها شنیدهایم که ساخته شدن چنین فیلمهایی در سینمای آمریکا لزوماً نشانهی آزادی مطلق بیان نیست و اگر فیلمی منافع ملی را رعایت نکند جلویش گرفته میشود و غیره و غیره. اما با عذرخواهی از همهی دوستان نظریهپرداز علاقهمند به طرح صدبارهی این ایدهها، لطفاً بیاییم به فاصلهی پرنشدنی میان جامعهای که فیلمی به تندی وایس را تحمل میکند با دیگر جوامع دنیا فکر کنیم. این فیلم با شدتی کمسابقه یک نظریهی سیاسی را طرح میکند و در ارائهاش ذرهای هم مدارا نمیکند: جرج دبلیو بوش یک ابله بیلیاقت بوده که عرضهی سادهترین تصمیمگیریها را هم نداشته و با اتکا به دیک چنی، در اصل او را مسئول ادارهی کشور کرده و چنی هم با استفاده از مشتی سیاستمدار جنگطلب مزور نیمهدیوانه، خاورمیانه را نابود کرده و زمینهی تبدیل گروههایی مثل القاعده به وحشیهایی همچون داعش را فراهم کرده. فیلمساز به این بسنده نمیکند و به مردمی که زمینهی انتخاب چنین سیاستمدارانی را فراهم کرده و میکنند هم به تندی حمله میکند. چنین فیلمی بههرحال امکان ساخته شدن، نمایش داده شدن و ۸ مورد نامزدی در اسکار را پیدا کرده. هر توطئهای هم که پشت قضیه باشد، تفاوت میان این سینما با سینمایی که اساساً نمیتواند به نقد تاریخ سیاسی معاصرش بپردازد، خواهناخواه تفاوت بین دیگر عرصهها را هم شکل میدهد.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½