جزیرهی سگها ـ وس اندرسن
جزیرهی سگها، فیلم تازهی وس اندرسن البته که به اندازهی هتل بزرگ بوداپست یا راشمور درخشان نیست و حتی در سبک خودش یعنی کار با انیمیشن استاپموشن هم به اندازهی آقای فاکس شگفتانگیز تماشاگر را حیرتزده نمیکند. اما همچنان دستاورد درخشش یک ذهن یگانه است که مشابهش در سینمای این سالها به ندرت پیدا میشود. فیلمساز اریژینال با اعتبار وس اندرسن مگر چند تا داریم؟ چه کس دیگری ممکن است فیلمی مطلقاً دیوانهوار دربارهی سگها بسازد اما برای رعایت واقعگرایی در ابتدایش تذکر دهد در این فیلم، انسانها به زبان خودشان صحبت میکنند ولی پارس سگها را به زبان انگلیسی تبدیل کردهایم؟ چه کس دیگری ممکن است نام دستیار دانشمند مقتول فیلم را یوکو اونو بگذارد و آن وقت از خود یوکو اونو (همسر جان لنونِ مقتول) درخواست کند بیاید و جای این شخصیت حرف بزند؟
جزیرهی سگها را اگر قرار باشد بر اساس ریخت ظاهری هم قضاوت کنیم زیباییشناسی درجه یکی دارد: تلفیق خلاقانهای از بافت بصری فیلمهای تاریخی سینمای ژاپن و بهخصوص انیمههای ژاپنی با نشانههای برگرفته از فیلمهای حادثهای ـ علمیخیالی آمریکایی. سازندگان فیلم، سر صبر و با حوصله، همهی این اجزا را با تکنیک استاپموشن که طراحی و اجرایش بسیار پرزحمت است در طول فیلم کنار هم چیدهاند با لحنی متناسب و یکدست. در سوی دیگر، منطق روایی فیلم و ایدههایی که در هم تنیده میشود آنقدر پیچیده است که ممکن است دست کم گرفته شود: فیلمساز از شیوهی روایی انیمههای ژاپنی استفاده میکند و همزمان با آنها شوخی میکند همانطور که با فرهنگ سنتی ژاپنی و رسوم سامورایی همین برخورد دوگانه را دارد. از طرف دیگر از قراردادهای وسترن و حتی میزانسنهای آشنای دوئلهای وسترن اسپاگتی استفاده میکند اما با حضور قهرمانان سگ! موقعیت عجیبی است وقتی قرار است به نمای درشت صورت سگها روی پردهی عریض خیره شوید با صدای برایان کرانستون و ادوارد نورتون (در میزانسنهایی که یادآور جدالهای وسترنهای سرجو لئونه است) و نگران شوید عاقبت این درگیری چه خواهد شد. توانایی وس اندرسن در اینکه چند لحظه بعد از این که چنین موقعیتهایی را جدی گرفتهاید و حتی به هیجان آمدهاید وادارتان کند قهقهه سر بدهید استثنایی است. تقریباً در اغلب دقایق فیلم این گرفتاری را داریم که نمیدانیم باید قصه را جدی بگیریم و نگران عاقبت شخصیتها شویم یا به انبوه شوخیهایی که ارجاعهای متعدد به تاریخ سیاست و سینما و فرهنگ پاپ دارد بخندیم.
اگر قرار است چیزی به نام پستمدرنیسم در سینما را به رسمیت بشناسیم این یکی از دقیقترین نمونههاست: استفاده و هجو همزمانِ هر نوع قصهگویی متکی بر تقابل قهرمان و ضدقهرمان در سینمای چند دههی گذشته با اتکا به بحرانی که در زندگی سگها شکل گرفته! بحرانی که کمک میکند فیلمساز با کلیشههای فیلم سیاسی هم شوخی کند. جزیرهی سگها شاید اگر فینالی داشت متناسب با انتظاری که ایجاد کرده، به فیلم بینقصی تبدیل میشد.
در کنار گروه شلوغ و پرتعدادی که برای ساختن عروسکها و پسزمینهها و جزئیات فراوانی که برای طراحی بصری فیلم نیاز بوده سخت کار کردهاند، دستاورد آهنگساز فیلم، الكساندر دسپلا هم فوقالعاده است. دسپلا که قطعههای درخشانی برای فيلمهای رومن پولانسكی و همچنين بنجامين باتن دیوید فینچر ساخته در سال ۲۰۱۵ به خاطر هتل بزرگ بوداپست و در سال ۲۰۱۸ بابت موسيقی فيلم شكل آب برندهی اسكار شد و به احتمال خيلی زياد در مراسم اسكار آينده بابت موسيقی همین فيلم نامزد دریافت جایزه خواهد شد.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★