خیره در چشم مرگ

نخستین انسان ـ دیمین شزل

First Man (2018)

دیمین شزل، فیلم به فیلم دنیای حزن‌آلودتری برای ما می‌سازد. پیش از این دیده بودیم که شخصیت‌هایش تقلا کنند برای شهرت، موفقیت، شادکامی، خوشبختی و… گرچه می‌دانند دنیا عبث‌تر از آن است که آدم این همه زور بزند برای رفتن روی قله. پایان ویپلش یا عاقبت شخصیت‌های لالالند را به یاد بیاورید. حالا در این فیلم جدید، آقای دیمین شزلِ سی‌و‌سه ساله، تلخ‌مزاج‌تر از قبل شده، آن هم موقعی که قرار است قصه‌ی نخستین انسانی را تعریف کند که روی ماه قدم گذاشت. فیلمش را با حال‌و‌هوایی مرگ‌آلود شروع می‌کند: تنهایی قهرمان در یک پرواز سخت و بعد، اولین حادثه‌ی مهم، از دنیا رفتن دخترکش که درمان نمی‌شود (نگران لو رفتن قصه نباشید، این در همان دقایق اول فیلم اتفاق می‌افتد). سایه‌ی مرگ از ابتدا بر زندگی نیل آرمسترانگ سایه می‌اندازد. حالا به نظر می‌رسد عزم او در شریک شدن در جنونی که دولت آمریکا و سازمان‌های فضایی درگیرش شده‌اند، زورآزمایی با مرگ هم هست. انگار بعد از این‌که دخترش را از دست داده، ابهت مرگ برایش از دست رفته و حالا بدون واهمه، باقی زندگی‌اش را مماس با مرگ پیش می‌برد. یا شاید می‌خواهد با مرگ چشم در چشم شود تا بپرسد چطور دلش آمده آن دخترک معصوم را با خودش ببرد.

نخستین انسان درباره‌ی اولین آدمی است که روی ماه پا گذاشت. داستان زندگی نیل آرمسترانگ و جزئیات اتفاقاتی كه از حدود سال ۱۹۶۱ برایش رخ داد تا به سفر تاریخی‌اش در سال ۱۹۶۹ برسد، برای چند میلیارد از ساكنان كره‌ی زمین آشناست. شرح ماجرا در خیلی كشورها بخشی از كتاب‌های درسی است. انتخاب این داستان یعنی این كه از پیش پذیرفته‌ای هیچ نقطه‌ عطف تكان‌دهنده‌ای نداشته باشی و دستت برای تماشاگر كاملاً رو باشد. پس چیزی كه باقی می‌ماند پیدا كردن یك زاویه دید تازه است. نبوغ فیلم‌ساز جوان ما همین‌جاست كه خودش را نشان می‌دهد: این البته كه داستان همان فضانورد افسانه‌ای است، اما پیراسته از جنبه‌های عمومی‌اش. بخشی از رخدادهای تاریخی را باید نشان داد چون بدون آنها كه نمی‌شود سرگذشت قهرمان را پی‌گیری كرد اما فقط در حد لزوم و برای سر پا ماندن خط اصلی قصه. جز این، هر جا فرصت می‌شود می‌رویم به خلوت این آدم. مرگ دختر خردسالش مجال این را فراهم می‌كند كه از هیاهوی جامعه‌ی بیرونی كنده و شریك خلوت این مرد شویم. بقیه‌ی فیلم همین مسیر را پی می‌گیرد؛ تعقیب سكوت و بركناری مردی دل‌شكسته كه سوگواری‌اش را پنهان كرده و در نگاهش عزمی برای انجام عملی بزرگ نشانده كه برای مردم دنیا یك معنا دارد، برای خودش معنایی دیگر. قرار نیست خوشی‌ها و فتوحات را تماشا کنیم. او تن به ریسک این سفر داده، چون رازی دارد كه فقط وقتی روی ماه قدم می‌گذارد برای ما فاش می‌شود؛ چند دقیقه بعد از این‌كه در یك حركت دوربین درخشان، از نگاه او خاك مرده و دلهره‌آور آن كره‌ی آبله‌رو و خاكستری را می‌بینیم. صدا قطع می‌شود و در سکوت، شاهد منظره‌ی وهم‌ناک آن خاک غریبه‌ایم. حالا دیگر رفت‌و‌برگشت میان موقعیت او و مرکز کنترل در زمین را نداریم. تصویری از دیگران نداریم، حتی از خانواده‌اش. این سفر شخصی اوست، تنهای تنها. فقط قطع‌هایی داریم به خاطراتش با دخترش که تضاد آن رنگ‌های سرزنده‌‌ با تصویر خاک سرد و بی‌روح ماه، منقلب‌کننده است.

فیلم‌ساز، زاویه دیدش را با انتخاب ساختمان بصری غیرمنتظره‌ی فیلم به نتیجه رسانده:‌ بر خلاف اغلب فیلم‌های به‌اصطلاح «فضایی» تاریخ سینما كه مملو از لانگ‌شات‌های مجلل و تأكید بر زرق و برق سفینه‌ها و پایگاه‌های فضایی‌اند، این‌جا در سراسر این فیلم دو ساعت و بیست دقیقه‌ای، بیش از هشتاد درصد پلان‌ها بسته‌اند و در اغلب سكانس‌ها زاویه دید قهرمان را دنبال می‌كنیم؛ نگاه او را كه دارد رؤیای شخصی‌اش را وسط سر و صدای رسانه‌ها، سیاست‌مداران و سازمان‌های فضایی دنبال می‌كند. این همان دست‌مایه‌ی ویپلش و لالالند است: ‌مردی كه سرسختانه رؤیایش را دنبال می‌كند حتی اگر به قیمت شكستن قلبش یا مضمحل شدن جسمش تمام شود.

دیمین شزل در پشت صحنه‌ی فیلم

دستاورد بزرگ نخستین انسان تبدیل كردن یك واقعه‌ی «عمومی» به سفری شخصی است. و در اجرا هم سند دیگری برای نشان دادن این كه با یك «كارگردان» صاحب ایده طرفیم كه می‌داند اندازه نما، جای دوربین و چیدن قاب چه معنایی دارد و فیلم‌هایش را برای پرده‌ی بزرگ می‌سازد. از صدا و موسیقی هم به درخشان‌ترین شكل برای ساختن فضای ذهنی قهرمان داستان استفاده كرده. فیلم‌ساز، آشکارا به جنبه‌های عمومی واقعه بی‌اعتنایی می‌کند و حتی جلسات مطبوعاتی یا فنی بعد از مأموریت‌ها را با جامپ‌کات و قطع صدا به جریان ذهنی قهرمان داستان تبدیل می‌کند. گرچه این باعث نمی‌شود به جزئیات تاریخی واقعه بی‌اعتنایی کند؛ ریزه‌کاری‌های صحنه، ابزارها و لباس‌ها بسیار دقیق است تا حال‌وهوای دهه شصتی واقعه دربیاید.

نخستین انسان با بی‌اعتنایی به کف‌زدن‌ها و هیاهوها، نه حس وطن‌پرستی آمریکایی‌ها را ارضا می‌کند، نه داستانی «به روز» درباره‌ی دردهای اقلیت‌ها در دنیای امروز روایت می‌کند، پس قابل انتظار است در روزگاری که «رسانه‌ی سینما» به «هنر سینما» ترجیح داده شده، در فصل جوایز این‌چنین نادیده گرفته شود. اما تاریخ قضاوت خواهد کرد که کدام فیلم‌ ماندگار می‌شود و کدام‌ از یاد می‌رود.

امتیاز از ۵ ستاره: ★★★½

1 دیدگاه دربارهٔ «خیره در چشم مرگ»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا