اَفترسان ـ شارلوت ولز
اولین فیلم بلند خانم شارلوت ولز که یک سینماگر اسکاتلندی است اَفتِرسان نام دارد. ترجمهی این عنوان به فارسی دشوار است چون به یک معنای سرراست اشاره ندارد: به لوسیونهایی که برای برطرف کردن عوارض آفتابسوختگی استفاده میشود اَفتِرسان میگویند. در فیلم چند بار میبینیم که پدر به تن دخترش کرم ضدآفتاب میمالد اما این بهمنظور محافظت از پوست برای نسوختن زیر اشعهی آفتاب است نه درمانش بعد از سوختن. از طرف دیگر کل موقعیتی که تماشا میکنیم شرح سفر چندروزهی پدر و دختری است به منطقهای آفتابی در خاورمیانه، در حالیکه اهل اسکاتلندند و به زندگی در مه و باران عادت دارند. از جنبهای دیگر، چون کل آنچه میبینیم یادآوری گذشتهای است دور، شامل چند روز زندگی آفتابی همراه پدری که تصویرش در همان گذشته ثبت شده، یادآوری خاطرات برای سوفیِ امروز، همچون مرور ردی از آن آفتاب است که بر ذهنش زخمی ثبت کرده. زخمی که شاید لازم است درمان شود، شاید هم هرگز التیام پیدا نمیکند.
اَفتِرسان یک «فیلم اول» نمونهای است بهمعنای درست و کاملش؛ فیلمی که از خاطرات شخصی سازندهاش برآمده، جسور و رادیکال است و تن به قراردادهای رایج درامنویسی نمیدهد تا بتواند تجربهای شخصی را ثبت کند، آنقدر منطعف نیست که هر تماشاگری را راضی کند، در عوض آنقدر متفاوت از آب درآمده که در میان تولیدات مشابه سالیانهی سینمای دنیا، جایگاهی متمایز برای خودش پیدا کند و خوب دیده شود.
افترسان یک فیلم پدر و دختری است و گرچه مناسبات آدمهایش برای هر تماشاگری قابل درک است اما حتماً برای پدری که خانوادهاش را از دست داده و مجبور شده دیدارهای مقطعی با بچهاش ترتیب دهد، و همچنین برای فرزندی که مجبور شده با یکی از والدینش زندگی کند و آن دیگری را گاهبهگاه ببیند، حس و حال متفاوتی دارد که میتواند بسیار تلخ و دریغآلود باشد.
افترسان یک فلاشبک بلند است؛ از همان ابتدا مشغول مرور گذشته شدهایم. بنابراین از منظر روایت، در حال دنبال کردن یک نمای نقطه نظر بلندیم. این دیدگاه روایی ترکیب میشود با ساختار سبکی فیلم، به این ترتیب که سوفی امروز مشغول بهخاطر آوردن سوفی یازدهساله است، سوفی یازدهساله هم (در گذشته) در حال برانداز کردن پدری است که بهطور معمول در دسترسش نیست و به بهانهی این سفر چندروزه دارد تماشایش میکند تا او را بهتر بشناسد. این همراه شده با دو جور کارکرد دوربین فیلمبرداری بهعنوان یک وسیلهی کلیدی در فیلم: از یکسو در آن گذشته، دوربین فیلمبرداری واسطهای است برای ثبت لحظاتی از سفر که میشود در اتاق هتل، تصاویرش را تماشا کرد برای مرور اینکه همان روز یا دیروز چه گذشته و چه کردهاند، از سوی دیگر در زمان حال، تصاویر آن دوربین به کار مرور کل آن گذشته میآید: وقتی در سکانس پایانی، یک حرکت دوربین پیوسته، دوربین را در مقابل سوفیِ امروزی، به دوربین در دست پدر متصل میکند که دارد از سوفیِ دیروز فیلم میگیرد، این مرز زمانی بهزیبایی محو میشود.
افترسان داستان قدم گذاشتن سوفی به دنیای بزرگسالی است. این هم در دو جنبهی متفاوت روایت میشود: دختر ۱۱ساله از یکسو مشغول تماشای مردی است که بهعنوان پدرش به سفری آمده تا برای دخترش خاطراتی «خوش» ثبت کند و البته این پدر، همزمان دربارهی زنانی که در زندگیاش حضور دارند (و مادر سوفی نیستند) با دخترش صحبت میکند، از سوی دیگر سوفی شاهد روابط دختر و پسرهای اطرافش شده که کمی از خودش بزرگترند و درگیر روابط نوجوانان تازهبالغ شدهاند. حالا پدر علاوه بر اینکه این جنبه از زندگی بزرگسالانه را با دخترش مرور میکند که آدمها میتوانند از همسرشان جدا شوند و با فرزندشان به یک سفر کوتاه بیایند، باید به تجربهی اولین بوسهی دخترش که سوفی را وارد دنیای بزرگسالان کرده هم واکنش متناسب نشان دهد.
تجربهی محدود و فشردهی سوفی از سفر همراه پدر، الگوی روایی بازگشت (اولین فیلم آندری زویاگینستف) را به یاد میآورد: آنجا هم پسری در همین سن و سال به نام ایوان در سفری کوتاه و عجیب با پدرش از دنیای کودکی به دنیای بزرگسالی پا گذاشت و کلنجار با پدر باعث شد تجربهای برایش شکل بگیرد که بر سراسر زندگیاش تأثیر بگذارد. در افترسان همان تأکید کوتاه بر فرشی که در آن سفر خریداری کردهاند و امروز کنار تخت سوفی دیده میشود، و حرکت دوربین از بدن پدر که روی تخت خوابیده به سوفی که امروز بیدار میشود و پا روی آن فرش میگذارد، کافی است برای مشخص کردن ابعاد تأثیرگذاری پدر بر دختر؛ زمانی که سپری نشده و زخمی که هنوز تازه است.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★ ½
سلام،وقتتون به خیر.ممنون از مطالب خوبتون.
به نظرم فیلم چندان ارزش دیدن نداشت و این که در صدر لیست سایت آند ساوند قرار گرفته کمی عجیب به نظر
می رسه.
فیلم در انتخاب بسیاری از مجلات و موسسات قرار داره نه فقط در لیست سایتاندساند. به جزئیات فیلم بیشتر دقت کنید و عجولانه قضاوت نکنید
خوشم اومد از فیلم. بعد از مدتها یه فیلم خوب دیدم. ولی دغدغه اصلی سوفی بزرگسال زیاد واسم ملموس نیست، یعنی اینقدر تلخی و حسرت فقط بخاطر اینکه پدر رو هر از گاهی میدیده به وجود اومده؟ و اینکه محل زندگی بابارو من متوجه نشدم شاید یه کشور دیگه بود. فقط گفت دیگه ادینبرو نیست. نمیدونم فکر کنم باید دوباره ببینم فیلمو.
فیلم عمدا پاسخ همهی پرسشها را نمیدهد تا خود ما در کامل شدن داستان مشارکت کنیم
با عرض سلام و وقت خدمت شما آقای معززی نیای عزیز و ممنون از مطالب مفیدتون
در مورد اینکه با فیلمی خوش ساخت با فلسفه ی خاص خودش طرف هستیم شکی نیست
ولی مشکلی که با این گونه فیلم ها دارم این هست که دائما در هنگام تماشاشون این حس به من منتقل میشه که تمام اجزا فیلم و ارتباطشون با همدیگه از قبل در ذهن کارگردان حساب شده و این باعث میشه که اون ارتباط حسی لازم رو با فیلم برقرار نکنم
انگار یکی از ویژگی های عمده هنر که خلق در لحظه هس در این گونه آثار مفقود شده باشه
یک مثال از فیلمی ایرانی در ارتباط با این چیزی که مد نظرمه فیلم جدایی نادر از سیمین است
سلام بر شما. درست متوجه نشدم منظورتون از «اینگونه فیلمها» کدام دسته از فیلمهاست چون فیلم مورد نظر و همچنین جدایی نادر از سیمین که مثال زدید فیلمهایی بهشدت واقعگرا و باورپذیرند و اگر در حین تماشا حس کنید همه چیز در فیلم حسابشده است خب طبعا موقع تماشای فیلمهای اکشن یا فانتزی این حس تشدید خواهد شد. متوجه نشدم پس شکل مطلوب فیلم که چنین حسی برای شما ایجاد نکند چه فیلمی است
با عرض سلام مجدد خدمت شما استاد عزیز
منظورم از این گونه فیلمها ژانر خاصی نیست
منظورم فیلمهایی است که انگار کارگردانشون انتظار نداشته باشه مسئلهی پیش بینی نشده و خودجوشی در حین فیلمبرداری اتفاق بیفته
در نقطه مقابل فیلمهایی هستن که انگار بخشیشون در لحظه ساخته میشن
نمونهی ایرانیش فیلم ناخداخورشید
یا اینکه فیلم رانندگی ویندینگ رفن با اینکه اکشن محسوب میشه ولی اون حس سرزندگی و درلحظه خلق شدن رو میده
خب البته این کاملا به حس شما موقع تماشای فیلمها و نوع ارتباطتون وابسته است. چون ما از پشت صحنه خبر نداریم و شاید فیلمی که به شما حس در لحظه ساختهشدن میده کاملا دقیق و طبق برنامهی قطعی ساخته شده و بر عکس. درواقع مسئلهی اصلی چیز دیگری است: شما وقتی حس کنید فیلمی که تماشا میکنید زیادی محاسبهشده است و «سرزندگی» نداره ازش فاصله میگیرید