که برآید به یک کرشمه چندین کار!

برو بیرون، ما ـ جردن پیل

Jordan Peele and Daniel Kaluuya in Get Out – 2017

نمی‌دانم دو فیلمی را که جردن پیل ساخته، دیده‌اید یا نه. اگر دیده‌اید، شاید مثل من حیرت‌زده‌اید از این پدیده. برای آنها که در جریان سوابق ماجرا نیستند این توضیح کوتاه را بدهم که یک کمدین سیاه‌پوست با سابقه‌‌ی یک دهه نوشتن و بازی در سریال‌های تلویزیونی، در سال ۲۰۱۷ فیلمنامه‌ای نوشت و خودش هم کارگردانی‌اش کرد به نام Get out که در بیشتر منابع فارسی ترجمه شده برو بیرون (و البته بهتر است فرار کن یا بزن به چاک ترجمه شود). فیلم اول آقای پیل، یک فیلم ترسناک بسیار ارزان‌قیمت بود که در اواخر سال نمایش داده شد، فروش فوق‌العاده‌ای کرد (در مقایسه با هزینه‌ی تولیدش)، توسط منتقدان تحسین شد، و آن وقت که در مراسم اسکار ۲۰۱۹ جایزه‌ی مهم بهترین فیلمنامه‌ی اریژینال را هم دریافت کرد معلوم شد قضیه جدی‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کردیم.

چند ماه پیش، جردن پیل، فیلم دومش را هم اکران کرد و این بار علاوه بر تماشاگران معمولی، هواداران فیلم قبلی‌اش با اشتیاقی که در هفته‌های اول اکران نشان دادند، باعث شدند این یکی هم خوب بفروشد. قبل از اکران این فیلم با عنوان عجیب ما، بعضی وب‌سایت‌های خبری، زمینه‌چینی لازم را کرده بودند و این‌جور وانمود می‌کردند که قرار است قسمت دوم فیلم قبلی را ببینیم. ظاهراً خود فیلم‌ساز هم کم‌و‌بیش چنین ادعایی کرده بود، ولی این فیلم جدید هیچ ارتباط داستانی به فیلم قبلی ندارد جز این‌که وقتی در تیتراژ ابتدایی، لوگوی جدید کمپانی تولیدکننده‌ی فیلم را می‌بینیم، به مهم‌ترین شیئی فیلم قبلی (آن فنجان و قاشق داخلش) اشاره می‌شود. اما البته که غیر از این، هر نوع ارتباط غیرداستانی دیگری که تصورش را بکنید بین دو فیلم برقرار است.

این‌که گفتم شاید شما هم حیرت‌زده باشید از این «پدیده»، به این دلیل است که واقعاً با مورد خاصی طرفیم:‌ برای توصیف دو فیلمی که جردن پیل ساخته، کلمه‌ای مناسب‌تر از «ملغمه» پیدا نمی‌کنم. توی این دو فیلم، همه چیز پیدا می‌کنید! به معنای دقیق کلمه، همه چیز. از منظر ژانر، این دو فیلم در وهله‌ی اول فیلم وحشت محسوب می‌شوند. فیلم ترسناک. اما تقریباً به همان اندازه، فیلم‌های علمی‌خیالی هم به حساب می‌آیند. هر دو بر پایه‌ی دو فرضیه‌ی برآمده از خیال‌پردازی‌های علمی‌ شکل گرفته‌اند. از آن‌جا که رویکرد هر دو فیلم در ژانر وحشت، متمایل به ایجاد یک فضای هراس‌آور است نه شوک‌های لحظه‌ای، بنابراین هر دو از قواعد فیلم‌های تریلر هم استفاده می‌کنند. خصوصاً که سکانس‌های اصلی هر دو فیلم متکی به تعلیق است، آن هم تعلیق کم‌و‌بیش واقع‌گرایانه و منطقی، نه آن نوع موقعیت‌های ترسناکی که با طلسم و جن و شیطان و ارواح خبیثه سر و کار دارند.

هر دو فیلم تلاش می‌کنند خیلی هم خودشان را جدی نگیرند و وسط بحران، موقعیت‌های طنازانه بسازند و در هر دو فیلم، مقدار قابل توجهی ارجاع به تاریخ سینما و سریال‌های تلویزیونی گنجانده شده. از شباهت کامل ایده‌ی فیلم اول به قصه‌های آیرا لوین (نویسنده‌ی داستان بچه‌ی رزمری) گرفته تا نام بردن از کاراکترهای مختلف سینمایی و فیلم‌های کلاسیک و ارجاع به تنها در خانه در فیلم ما و پوشیدن تی‌شرت آرواره‌ها در سکانس‌های لب ساحل و بسیاری ارجاع‌های ریز و درشت دیگر. جردن پیل با این ارجاع‌ها هم به شکل گرفتن موقعیت قصه‌هایش از طریق ایجاد تشابه با نمونه‌های کلاسیک کمک می‌کند، هم تفاوت فیلم‌هایش در رویکرد نهایی را مؤکد می‌کند. و درنهایت با ترکیب همه‌ی اینها موفق می‌شود فیلم‌هایی بسازد که حداقل در نوبت اول تماشا، بسیار درگیرکننده‌اند و اگر طرف‌دار فیلم ترسناک نباشید هم بعید است سر جای‌تان میخ‌کوب نشوید و کنجکاو نباشید که آخر این قصه قرار است چه بشود. و در هر دو فیلم، دقیقاً موقعی که فکر می‌کنید فهمیده‌اید آخر قصه چه شده، یک غافلگیری اساسی برای آخرین لحظه تدارک دیده شده تا قبل از این‌که تیتراژ پایانی بیاید، ببینید هنوز چیزهای مهمی برای دیدن باقی مانده.

Lupita Nyong’o in Us – 2019

اما نه، این ملغمه هنوز تمام نشده، صبر کنید: هر دو فیلم علاوه بر همه‌ی اینها که گفتیم متمرکزند روی کاراکترهای سیاه‌پوست، و گذشته از همه‌ی آن اشاره‌هایی که در سینمای سال‌های اخیر دیده‌ایم (مظلومیت، محرومیت و توهین‌های نژادی) بیانیه‌هایی رادیکال علیه نژادپرستی محسوب می‌شوند که با صراحت می‌خواهند بگویند خط متمایزکننده‌ی میان سفیدها و سیاه‌ها نه تنها محو نشده، بلکه عیان‌تر از همیشه، خشن‌تر از هر دوره‌ی دیگری قابل رؤیت است. فیلم اول که به وضوح درباره‌ی بهره‌کشی خوفناک یک تشکیلات مخفیانه از سیاه‌پوست‌هاست و حالا در فیلم ما، با دست‌مایه‌ی پیچیده‌تری مواجهیم: برای شبیه‌سازی آن‌چه در طول تاریخ بر سر سیاه‌پوستان به‌عنوان شهروندانی درجه دو رفته، فیلم‌ساز با مکث بر یک ایده‌ی علمی‌خیالی، وجود انبوه تونل‌های فرسوده و رهاشده در زیر شهرهای آمریکا را قرینه‌ی زندگی‌های درجه دوی شهروندان درجه دو در نظر گرفته، و برای هر شهروند خوشبخت آمریکایی یک معادل سیه‌روز و بخت‌برگشته طراحی کرده که دقیقاً در همان ساعاتی که شهروند درجه یک، در حال گذراندن ساعات خوش و خرم زیر آسمان آفتابی است، آن شهروند درجه دو در حال محنت کشیدن زیر زمین است و به جای زندگی واقعی، در «سایه» روزگار می‌گذراند و به جای برخوردار بودن از امکانات واقعی، ادای زندگی کردن را درمی‌آورد. این مشابه‌سازی در همه‌ی جزئیات فیلم به‌شکل حیرت‌انگیزی اتفاق افتاده و فیلم‌ساز برای رساندن «منظور»ش، تقلای فراوانی کرده.

به همه‌ی اینها اضافه کنید که جردن پیل فارغ از همه‌ی اینها که گفتیم، در کارگردانی، هدایت بازیگران، تصمیم‌گیری درباره‌ی جای دوربین، طراحی نماها و اجرای یک فضاسازی تأثیرگذار و متناسب با یک فیلم ترسناک درست و دقیق، واقعاً بااستعداد به نظر می‌رسد و حداقل خودش خوب بلد است فیلم‌نامه‌های نامتعارفش با این ایده‌های عجیب را به سرانجامی برساند که حتی اگر کاملاً فهمیده نشود، جذاب و کامل به نظر برسد.

Evan Alex in Us – 2019

این همه شباهت و وجود ارتباط میان ایده‌ها و جزئیات دو فیلم، نشان‌دهنده‌ی این است که باید منتظر بمانیم جردن پیل همین مسیر را کماکان ادامه دهد: ساختن فیلم‌های ترسناک بر مبنای ایده‌های علمی‌خیالی با کاراکترهای سیاه‌پوست که موضع‌گیری علنی دارد علیه نژادپرستی، و هم‌زمان بامزه، درگیرکننده و خودآگاه (بابت ارجاع‌های تاریخ سینمایی) هم به نظر می‌رسد. در فیلم اخیر که قهرمان داستان یک زن سیاه‌پوست است و از این جهت، مضمون به‌روزِ ظلم به زنان با مضمون ظلم به اقلیت‌های نژادی تلفیق شده تا عصاره‌ای از کاراکترهای مظلوم سینمای این سال‌ها هم به ملغمه‌ی قبلی اضافه شود. اگر فیلم‌های بعدی، هم‌چنان بفروشد و جایزه هم بگیرد دیگر نور علی نور است.

به‌نظرم ظهور کسی مثل جردن پیل و فیلم‌هایی با این مشخصات، حالا دیگر مصداق پست‌مدرنیسم هم نیست؛ یک اتفاق دیگر دارد در سینمای سال‌های اخیر می‌افتد که توصیف جدیدی باید برایش بیابیم.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا