او گفت ـ ماریا شریدر
بعد از چند فیلم و سریال در سالهای گذشته که با گنجاندن خرده داستانها و رخدادهای استعاری در بدنهی داستان اصلی، اشارههایی به ماجرای رسوایی هاروی واینستین کرده بودند حالا او گفت نسخهی کامل پرونده را از زاویه دید نویسندگان مقالهی بلندی که در نیویورک تایمز (سال ۲۰۱۶) منتشر شد در اختیار تماشاگر قرار داده. ایندفعه دیگر پای کاراکترهای مشابه و اشارههای پوشیده در کار نیست، بلکه همهی جزئیات با ذکر اسمهای واقعی و حتی حضور شاهدهای واقعی در نقش خودشان (اشلی جاد) کنار هم چیده شده. سازندگان فیلم خواستهاند تا جایی که ممکن است روایتی مستند ارائه دهند که بیننده را قدم به قدم شریک کشف حقیقت کند تا هم از جزئیات پروندهی متهم اصلی و رفتارهای شرمآورش باخبر شود هم بفهمد که به دست آوردن شواهد مورد قبول دادگاه در چنین پروندهای تا چه اندازه دشوار است.
او گفت به هدفش رسیده است. تماشاگر علاقهمند به موضوع را تحت تأثیر قرار میدهد، به سندی برای ثبت یک واقعهی تاریخی هم تبدیل میشود، شاید شبیه همان نقشی که فیلمهایی مثل همهی مردان رئیسجمهور (آلن جی. پاکولا) در دههی ۱۹۷۰ بر عهده گرفتند تا هم جزئیات یک پروندهی جنجالی (واترگیت) را ثبت کنند هم حال و هوای زمانه و آن هول و هراس شهروندان از زمانهی ملتهبشان را در سکانسهای مختلف منعکس کنند. مثل همهی مردان رئیسجمهور اینجا هم یک زوج روزنامهنگار داریم که در کنار هم، پرونده را پیش میبرند و تلاش میکنند جای خالی دیگری را پر کنند، اما تفاوت در این است که حالا با زنها در مقابل مردها طرفیم و گذشته از جلوی دوربین، در پشت دوربین هم گروه سازندهی فیلم را بهشکل معناداری زنها تشکیل دادهاند؛ گذشته از کارگردان و گروه نویسندگان، اغلب گروه فنی هم شامل خانمهایی است که انجام کارهای مختلف را بر عهده گرفتهاند.
او گفت به هدفش رسیده، اما کاری بیش از مستند کردن یک پرونده انجام نمیدهد؛ از شروع ماجرا همراه خبرنگارها میشویم، به ترتیب پیش میرویم، ملاقاتها با شاهدان پرونده را میبینیم، با پیچیدگیها و دشواریهای اثبات اتهام آشنا میشویم، به نقطهی اوج نزدیک میشویم و عاقبت هم قهرمانها به موفقیت میرسند. صحنهها یکی یکی پشت هم چیده شدهاند و با همراهی یک موسیقی پرهیجان پیش میروند تا ما هم پیش برویم و به سرانجام داستان برسیم. چیزی جز این دستمان را نمیگیرد. فیلمهایی که یک جستوجوی ژورنالیستی را روایت میکنند این انتخاب را هم دارند که فراتر از تب و تاب پروندهی اصلی، از تمهای فراگیرتر و برآمده از کهنالگوها هم بهره ببرند تا تاریخ مصرف پیدا نکنند و بهسرعت فراموش نشوند. نمونهای مثل افشاگر (مایکل مان) راهنمای خوبی است.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½