مردی که می‌خندد

گزارش اختصاصی از چهل‌و‌چهارمین دوره‌ی جشنواره‌ی فیلم تورنتو (بخش سوم)

Joaquin Phoenix attends the “Joker” premiere during the 2019 Toronto International Film Festival (Photo by Rodin Eckenroth/WireImage)

روز سوم جشنواره در جریان است که خبر می‌رسد اختتامیه‌ی جشنواره‌ی ونیز برگزار شده. فهرست جوایز و جمع‌بندی نظر منتقدان جشنواره‌ی ونیز، همیشه برای حاضران در جشنواره‌ی تورنتو اهمیت دارد، چون ونیز آخرین جشنواره‌ی معتبر اروپایی سال است و اختتامیه‌اش با افتتاحیه‌ی تیف هم‌زمان می‌شود و معمولاً فیلم‌های مشترک زیادی دارند. پارسال دو روز بعد از این‌که روما (آلفونسو کوارون) شیر طلا را برد، در تیف نمایش داده شد. حالا هم که جوکر جایزه‌ی اصلی را برده و همین تأثیر می‌گذارد روی داغ‌تر شدن اکران‌هایش در این‌جا. نوبت نمایش‌های کمی برای جوکر در نظر گرفته‌اند و این باعث می‌شود صف طویل و ازدحام بی‌سابقه‌ای برای تماشایش شکل بگیرد.

یک وصیت‌نامه‌ی هنری

کسانی که فیلم جدید پدرو آلمودووار (درد و افتخار) را در کن دیده بودند به شباهتش با هشت‌و‌نیم فلینی اشاره کرده بودند. این حرف نادرستی نیست، هرچند که اغلب فیلم‌های تأثیرگرفته از هشت‌و‌نیم در طول تاریخ سینما را باید بدفهمی شاهکار فلینی دانست. روایت کردن پریشان‌احوالی یک فیلم‌ساز و مرور خاطرات کودکی، صرفاً روبنای فیلم فلینی است (آن فیلم، لزوماً حدیث نفس نیست) و تکرار اینها در فیلمی دیگر باعث نمی‌شود هشت‌و‌نیم جدیدی ساخته شود.

Pain and Glory – 2019

فیلم تازه‌ی آلمودووار هم با همان روبنا سر و کار دارد؛ آنتونیو باندراس در نقش یک سینماگر مشهور (که عامدانه با شباهتی آشکار به آلمودووار گریم شده) دچار انسداد ذهنی است، بیماری جسمی هم دارد، روابطش با همکارانش بحرانی است و خاطرات کودکی و حضور مادرش در آنها ذهنش را درگیر کرده. بدیهی است که اینها یادآور مشخصات گوییدو آنسلمی (قهرمان فیلم هشت‌و‌نیم) است. اما هرچه همه‌ی اینها در فیلم فلینی در هم ترکیب می‌شوند تا مرز رؤیا با خاطره، و توهم با واقعیت را محو کنند، در این‌جا هیچ پیوندی بین قطعه‌های مختلف فیلم دیده نمی‌شود. هر کدام از موقعیت‌های فیلم، ساز خودشان را می‌زنند.

سکانس‌های خوب فیلم همان فلاش‌بک‌هاست که با حضور تأثیرگذار پنه‌لوپه‌ کروز (که در فیلم‌های آلمودووار تبدیل به بازیگر دیگری می‌شود) به‌یادماندنی است و درگیرکننده. هرچند درنهایت، این فلاش‌بک‌ها هم به سکانسی ختم می‌شود که مشخصاً برای شرح زمینه‌های شکل‌گیری گرایش جنسی فیلمساز ساخته شده و درواقع ستایشی است از پیکر مرد! درد و افتخار احتمالاً از نظر آلمودووار یک جور فیلم وصیت‌نامه‌ای است، ولی حیف که وحدت لحن فیلم‌های دیگرش را ندارد تا اثر ماندگاری شود.

نخل طلا و فیلم ساختن در فرانسه

انگار دارد رسم می‌شود که هر فیلمساز شرقی که در کشور خودش به شهرت می‌‌رسد، در جشنواره‌های جهانی ستایش می‌شود و درنهایت نخل طلا می‌برد، نامزد جایزه‌ی اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی‌زبان می‌شود یا این جایزه را می‌برد، پروژه‌ی تازه‌اش را در فرانسه فیلم‌برداری کند! موفقیت در کن البته همیشه چنین پیامدهایی دارد. حقیقت فیلم تازه‌ی هیروکازو کورییداست که بعد از محبوبیت جهانی دزدان مغازه در فرانسه فیلم‌برداری شده با حضور ستاره‌های سینمای این کشور (کاترین دونوو و ژولیت بینوش) در کنار ایتن هاوک.

The Truth – 2019

فیلم ارجاع‌های فراوانی دارد به تاریخ سینما، ستاره‌های مشهور و شوخی‌های متعدد با فرایند فیلم‌سازی و خودشیفتگی بازیگران، چون کاراکترهای فیلم هم درگیر سینما و بازیگری‌اند. در کنار این، البته رابطه‌ی پرتنش مادر و دختر فیلم هم می‌تواند استعاره‌ای از بازیگری و رفتارهای نمایشی محسوب شود. حقیقت فیلم بدی نیست، درست ساخته شده و همه چیزش به قاعده است ولی همان‌قدر که گذشته و همه می‌دانند (اصغر فرهادی) با جدایی نادر از سیمین و درباره‌ی الی فاصله دارند، حقیقت هم از فیلم‌های ژاپنی کورییدا دور است.

چند پرده از یک زندگی زناشویی

به‌گمانم قصه‌ی ازدواج بهترین فیلمی است که نوآ بامبک تا به امروز ساخته. همه‌ی آن ترفندهای روایی و بازی‌گوشی‌های ساختاری در فیلم‌های قبلی، و گاهی هم آوانگاردبازی‌های به‌ثمر نرسیده، این‌جا در قالبی ساده‌تر و با اجرایی متواضعانه‌تر به نتیجه رسیده. اهمیت قصه‌ی ازدواج در این است که خویشتن‌دارانه و کنترل‌شده است، بدون خودنمایی تکنیکی یا محتوایی، خیلی معمولی پیش می‌رود و ایده‌اش را گسترش می‌دهد، و به همین دلیل تا نیمه‌های فیلم مطمئن نمی‌شویم قرار است فیلم درجه یکی ببینیم. فیلم، ذره ذره و با آرامش نفوذ می‌کند درون تماشاگر.

Marriage Story – 2019

قصه‌ی ازدواج از آن جنس فیلم‌هاست که گرچه درون یک فرمِ طراحی‌شده و محدودکننده قرار گرفته، ساده و «واقع‌گرا» به نظر می‌‌‌رسد و حضور فیلمساز بسیار کمتر از فیلم‌های قبلی بامبک حس می‌شود. به این اضافه کنید نگاه پخته و بلوغ‌یافته‌ی فیلمساز را به روابط زن و مرد، خواسته‌ها، دلبستگی‌ها و حماقت‌های‌شان، وفاداری، خیانت، عشق، ازدواج، طلاق و بچه‌داری. ممکن است عده‌ای بگویند موقعیت‌های این فیلم را قبلاً در فیلم‌های وودی آلن دیده‌ایم. اما این یک قضاوت شتاب‌زده بر اساس ظاهر فیلم است. باید به جزئیات متمایز این فیلم، حرکت ظریف در مرز کمدی و تراژدی، و رفت‌و‌برگشت‌های عالی بین موقعیت‌های جفنگ و سوزناک دقت کرد. به امتیازات ساختاری فیلم اضافه کنید بازی‌های خوب ری لیوتا، لورا درن، آدام درایور و بازی درخشان اسکارلت جوهانسن را. نتیجه، فیلمی می‌شود که می‌تواند یکی از فاتحان فصل جوایز آخر سال باشد.

مردی که می‌خندد

جوکر (تاد فیلیپس) فیلم غیرمنتظره‌ای است. آن‌قدر که با وجود نامتعارف بودن اعطای شیر طلای ونیز به یک «محصول هالیوودی»، هیئت داوران این دوره نتوانستند بر وسوسه‌ی ستایش از چنین فیلمی غلبه کنند. غیرمنتظره بودن فیلم از طرفی به سابقه‌ی کارگردان برمی‌گردد که در هیچ کدام از فیلم‌های قبلی نشان نداده بود چنین توانایی‌هایی دارد، از طرف دیگر به واکین فینیکس که گرچه سال‌هاست ثابت کرده بازیگری باهوش و درجه یک است اما باز هم غافلگیرمان کرده با اجرای فوق‌العاده و به‌شدت درگیرکننده‌اش، اما غافلگیری اصلی، در چیرگی یک «سبک» یکپارچه و هوش‌مندانه است که بر کل فیلم حاکم شده.

جوکر، فیلمِ «استایل» است. سبک و لحن دارد، و طراحی‌شده و دقیق پیش می‌رود. اتفاق عجیبی است که دقیقاً در سالی که آخرین و عظیم‌ترین اقتباس از کامیک‌بوک‌های کلاسیک تبدیل به فیلمی شده با سر و شکل انتقام‌جویان: پایان بازی، جوکر بازی را در زمینی کاملاً متفاوت شروع کرده؛ این یک اقتباس باورپذیر و به‌روز است که موفق شده هم‌زمان با انبوهی ارجاع به منبع اصلی، حال و هوای زمانه را هم بازتاب دهد. با وجود اجرایی رئالیستی و روایتی منطقی، پس‌زمینه‌ی فانتزی قصه را حذف نکند، بلکه تبدیلش کند به یک فانتزی سیاه و هذیانی از نوعی کاملاً متفاوت با اقتباس‌های سرخوشانه‌ و نوجوان‌پسند قبلی.

Joker – 2019

برای توضیح حال‌و‌هوای فیلم، شاید بشود دو بتمن ساخته‌شده توسط تیم برتون را مثال زد. دقیقاً به همان شکل که در بتمن بازمی‌گردد ما سابقه‌ی تلخی از یک شخصیت مطرود (پنگوئن) را مرور می‌کنیم تا برسیم به وضعیت معاصر، درست به همان ترتیب که تیم برتون موقعیت ضدقهرمانش را منطبق می‌کند بر شرایط اجتماعی سیاسی آن سال‌ها، جوکر هم درباره‌ی طردشدن از جامعه، درباره‌ی بی‌رحمی «سیستم» است.

اما جوکرِ تیم برتون و جوکرِ کریستوفر نولان باز هم سهم چشمگیری از فانتزی داشتند. بعد از یک مقدمه‌ی کوتاه، از منطق رئال خارج می‌شدند تا زودتر به موقعیت‌های مهیج قصه شکل دهند، ولی جوکر تاد فیلیپس اساساً قصد قهرمان‌بازی و اعمال محیرالعقول ندارد. این جوکر، ابرقهرمان نیست، یک آنارشیست جذاب مثل آن‌که هیث لجر بازی کرد هم نیست. فیلم‌ساز از اکشن ساختن پرهیز کرده تا ما را با استیصال نیهیلیستی قهرمانش تنها بگذارد. قهرمانی که خنده‌های بی‌اختیارش، غم بی‌پایانش را نمایش می‌دهد و وقتی می‌بیند مردم به جوک‌هایش نمی‌خندند، خودآگاهانه جای کمدی و تراژدی را عوض می‌کند تا مقابل چشمان همان تماشاگرانی که نیش‌شان باز است، خون به پا کند.

اگر رقیب غیرمنتظره‌ای از راه نرسد، جوکر فیلم اسکاری امسال است.

ادامه دارد…

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا