مغزهای کوچک زنگزده ـ هومن سیدی
مغزهای كوچك زنگزده البته كه فیلم پرزحمتی به نظر میرسد. چه در مرحلهی ایدهپردازی برای جان دادن به یك جمعیت ناآرام و پریشان احوال كه در حاشیهی پایتخت، امپراتوری بزهكارانهی برپا كردهاند، چه در مرحلهی اجرا كه نیاز به ساخت و ساز در لوكیشن، هدایت گروه بازیگران در سكانسهای شلوغ و كنترل ریتم و تداوم زیباییشناسی طراحیشدهی سازندگان فیلم داشته. و البته كه فیلم جذابی است چون چیزهایی را نشان ما میدهد كه در سینمای ایران معمول نیست. در بعضی سكانسها موقعیت ما بهعنوان تماشاگر، همچون توریستی است كه دارد در شهری ناشناخته میچرخد؛ این تهرانی نیست كه ما میشناسیم و در آن زندگی كردهایم.
اما همهی اینها باعث نمیشود مشكل اصلی را نبینیم: هومن سیدی از فیلمهای كوتاهش، از اولین فیلم بلندش (آفریقا) تا این آخری دارد یك رویكرد را تكرار میكند: كولاژ هوشمندانهی شخصیتها، موقعیتها و لحظات تاثیرگذاری كه در فیلمها و سریالهای روز دنیا میبیند و او را تحت تاثیر قرار میدهد. آشكار است كه زیاد فیلم میبیند، به ساختار فیلمهایی كه دوست دارد فكر میكند و جزئیاتشان را در ذهنش مرور میكند. و واضح است كه برای هر فیلم جدیدش از الگوهایی كه آموخته و مرور كرده به وفور استفاده میكند. تا اینجایش مشكلی نیست، گرفتاری از جایی آغاز میشود كه نسخههای دوبارهسازیشدهی او چیزی به نسخههای اصلی اضافه نمیكنند و در بومیسازی نمونههای مرجع، یك قدم جلو نمیروند. یادم هست وقتی اعترافات ذهن خطرناك من را در جشنواره میدیدم در بعضی سكانسها از این به هیجان میآمدم كه فیلمساز به بعضی موقعیتهای ممنتو (كریستوفر نولان) به شكل ماهرانهای ارجاع میدهد و یك ناكجاآباد عینی را به بازتاب ذهنی كاراكتر اصلی تبدیل كرده. اما یكی دو ساعت بعد از تمام شدن فیلم از خودم میپرسیدم فایدهی این نوع فیلم ساختن چیست اگر قرار باشد ما تمام مدت، تاثیرپذیری یك فیلمساز از فیلمسازی دیگر را تحسین كنیم بدون آن كه این تاثیرپذیری، دنیای تازهای ساخته باشد؟ خودم را اینطور قانع كردم كه خب این یك مرحلهی گذار است و بهتدریج سیدی خواهد توانست لحن شخصی خودش را بر فیلمهایش مسلط كند. اما مغزهای كوچك… دقیقاً ادامهی همان روش است: دوبارهسازی موقعیتهای فیلم یا فیلمهایی كه سیدی را تحت تاثیر قرار داده در جغرافیایی اگزوتیك. این به روشی ثابتی تبدیل شده كه سیدی برای خلق دوبارهی دنیاهایی كه در فیلمهای محبوبش میپسندد پیدا كرده: قرار دادن كاراكترهایی مشابه با گریمها و اجراهای بسیار غیرعادی در لوكیشنی عجیب با روابطی آنقدر غریب كه ما باید به خودمان بگوییم اینها اگر حیات سینمایی ندارند، لابد حیات اجتماعی دارند و اشكال از ماست كه چنین شرایطی را تجربه نكردهایم.
این شاید برای تماشاگری كه از بطالت حاكم بر فیلمهای متعارف سینمای ایران كسل شده جذاب به نظر برسد اما نتیجهاش میشود فیلمی كه دارد از غرابت برای غرابت بهره میبرد و دستاورد ویژهاش میشود ساختن كاراكتری كه نوید محمدزاده بازی میكند با آن گریم و آن نوع دیالوگگویی متصنع كه بیشتر شبیه اتودی است برای چیزی كه شاید در چند نوبت دگرگونی بتواند در بافت یك درام قرار بگیرد، اما حالا همان اتود دارد جلوی ما حركت میكند و دیالوگ میگوید و قرار است ما باورش كنیم.
همچنان امید دارم سیدی روزی بتواند تاثیرپذیریهایش را به یك «فیلم ایرانی» تبدیل كند كه دنیایی هرچند موازی فیلمهای محبوبش اما اصیل را نشان ما دهد.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½
سلام
آن قدر این نقد جامع و ظریف است که نه تنها از “مغزها…”، بلکه از کل کارنامه ی سیدی، از جمله سریالِ “قورباغه”، تصویری دقیق می دهد.
ظاهرا “قورباغه”، به دلیل این که در مدیوم متفاوت تری ساخته شده، این ضعف ها را برجسته تر نشان می دهد. انگار اجزای جذابش خوب با هم ترکیب نشده.
سیدی جایی گفته بود ترجیح می دهد در فیلم هایش سراغ واقعیت ها و فضاهایی برود که خیلی دم دست تماشاگر وجود نداشته باشند، و بعد آن ها را تبدیل به تنها واقعیت موجود کند. این رویکرد در سریالش رسیده به آدم ها و موقعیت هایی بسیار استثنایی و خاص که مطلقا نمی شود باورشان کرد.