بازگشت به بهشت

آب‌نبات نعنایی ـ لی چانگ‌دونگ

Peppermint Candy (1999)

بعد از دیدن سوزاندن علاقه‌مند شدم از سابقه‌ی سازنده‌ی فیلم، یعنی آقای لی چانگ‌دونگ سردربیاورم. اولین فیلمش را که اسمش ماهی سبز است پیدا نكردم ـ و ظاهراً فیلم قابل اعتنایی هم نبوده ـ اما فیلم دومش را دیدم به اسم آب‌نبات نعنایی که در سال ۱۹۹۹ ساخته شده. فیلم با تصویر مردی شروع می‌شود كه آراسته و با کت و شلوار، در یك محوطه‌ی حاشیه‌ی شهر، زیر پلی خوابیده كه قطار از رویش می‌‌گذرد. قطار که می‌رود، بلند می‌شود به یك جماعت سرخوش ملحق می‌شود كه در همان محوطه آمده‌اند گشت و گذار، كنار رودخانه جمع شده‌اند و همراه با موسیقی می‌رقصند. یكی دو دقیقه وسط آنها وول می‌خورد تا ما می‌فهمیم كمی خل‌وضع است و انگار مشاعرش مختل شده. بعد ناپدید می‌شود، از بالای پل سردرمی‌آورد و می‌خواهد خودش را بیندازد جلوی قطار. با رسیدن قطار، روی ریل به عقب برمی‌گردیم. نه فقط در مكان بلكه در زمان. برمی‌گردیم به كمی قبل‌تر، زمانی دورتر، تا بفهمیم این مرد چرا به این حال و روز افتاده. ساختار روایی فیلم همین است:‌ تكه تكه به عقب برمی‌گردیم تا در انتها برسیم به ۲۰ سال قبل در همان جا، كنار همان رودخانه و پیك‌نیكی دیگر كه این دفعه قهرمان داستان را در آرامش، در شروع یك عشق می‌بینیم. قطعه‌های مختلف فیلم با اله‌مان‌هایی معین به هم وصل می‌شوند كه بر مبنای همان‌ها به اپیزودهای جداگانه‌ای هم تقسیم شده‌اند: یك اتفاق، یك شیئی یا یك دیالوگ موقعیت‌ها را به هم پیوند می‌دهد.

آب‌نبات نعنایی از حیث ایده بسیار غنی است و یادآور همان ذهن خلاقی است كه ۱۹ سال بعد سوزاندن را ساخته. اما در اجرا نقص‌هایی دارد. ریتم از نحوه‌ی كارگردانی لطمه‌هایی خورده و بعضی صحنه‌ها در تركیب بازیگر با پس‌زمینه و رعایت قواعد متداول میزانسن نپخته است. انتظاری هم جز این نمی‌رود. این دومین فیلم لی چانگ‌دونگ است كه بدون هیچ تجربه‌ای در سینما بعد از ۴۰ سالگی ناگهان فیلم‌سازی را آغاز كرده و اگر حواس‌مان به این باشد، باید از همین‌اندازه تسلطش هم متحیر شد.

سل کیونگ‌گو در آب‌نبات نعنایی

ایده‌ی مركزی كه فیلم به‌شكلی اپیزودیك عقب برود، از وضعیت فلاكت‌بار و جهنمی حال حاضر قهرمان به موقعیتی آرامش‌بخش و بهشت‌گونه در انتها برسد، شما را یاد فیلم دیگری نمی‌اندازد؟ یادتان آمد؟ بازگشت‌ناپذیر ساخته‌ی گاسپار نوئه؟ بله، خودش است. آب‌نبات نعنایی در سال ۱۹۹۹ ساخته شده و بازگشت‌ناپذیر در سال ۲۰۰۱. یك موقعیت دیگر هم در فیلم وجود دارد كه برای ما آشناست: قهرمان داستان به بیمارستان می‌رود تا دختری را ملاقات كند كه اولین عشق زندگی‌اش بوده. دختر به كما رفته و هوشیاری ندارد. پسر كنار تختش می‌ایستد و چیزهایی درباره‌ی خاطرات گذشته می‌گوید. تصور ما این است كه فقط خودش مخاطب این حرف‌هاست، چون دختر كه بی‌حركت و خاموش است. وقتی پسر اتاق را ترك می‌كند، فیلم‌ساز یك نمای بسته از صورت دختر نشان می‌دهد، مدتی مكث می‌كند تا می‌بینیم قطره اشكی از گوشه‌ی چشمش سرازیر شده و دارد روی گونه‌اش پایین می‌آید. تصویری كه یادآور سكانس پایانی یكی از فیلم‌های تولیدشده در چند سال اخیر است. گرچه نمی‌توانیم مطمئن شویم چنین شباهت‌هایی یك جور كپی‌کاری است اما در عین حال دوباره به یاد می‌آوریم كه سینمای شرق آسیا چند دهه است به منبع الهام سینماگران دنیا تبدیل شده.  

امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا