انزوا در ازدحام

واحه، آفتاب پنهان ـ لی چانگ‌دونگ

Oasis (2002)

دو فیلم دیگر از لی چانگ‌دونگ (نویسنده و کارگردان سوزاندن) دیدم: واحه که در سال ۲۰۰۲ ساخته و درباره‌ی عشق نامتعارفی است میان زن و مردی با معلولیت جسمی و ذهنی، و آفتاب پنهان که در سال ۲۰۰۷ تولید شده و داستان زنی را روایت می‌کند که برای کنار آمدن با خاطره‌ی مرگ شوهرش به زادگاه او مهاجرت می‌کند.

واحه نوعی به مبارزه طلبیدن تماشاگر برای قضاوت درباره‌ی تعریف‌هایی است که از سلامت،‌ مهارت، زیبایی و آداب و مناسک زندگی در یک جامعه‌ی مدرن دارد. فیلم‌ساز ما را ناظر موقعیت‌های عجیبی می‌کند که دیگر شخصیت‌های فیلم از تماشایش محروم مانده‌اند: خلوت زن و مردی غیرعادی، بیرون از زندگی رایج. دو آدم که طبق استانداردهای پذیرفته‌شده‌ی امروزی خل‌وچل و نامطلوب به حساب می‌آیند و بهتر است برای رفاه دیگران، از صحنه‌های عمومی جامعه بیرون گذاشته شوند تا در گوشه کناری سرشان به زندگی خودشان گرم باشد. اما شوک فیلم آن‌جا اتفاق می‌افتد که دقیقاً در همان موقعیتی که این دو آدم پذیرفته‌اند در گوشه‌ای به زندگی خودشان مشغول باشند و از معاشرت با دیگران کنار بکشند ناگهان مورد یورش و قضاوت بی‌رحمانه‌ی جمع قرار می‌گیرند. جماعت خشمگینی که خودشان هم نمی‌دانند بر مبنای چه سندی دارند حکم صادر می‌کنند. یک مشت آدم مزور و شارلاتان تبدیل می‌شوند به مجسمه‌های اخلاق. فیلم‌ساز به‌شکل طعنه‌آمیزی خود ما را هم درگیر همین شرایط دشوار می‌کند تا در انتها از خودمان بپرسیم آیا ما هم اگر در چنین شرایطی بودیم همین واکنش را نشان نمی‌دادیم؟

Secret Sunshine (2007)

اما آفتاب پنهان وضعیتی از این هم پیچیده‌تر برای تماشاگر می‌‌سازد: آدمیزاد وقتی مورد حمله‌ی حوادث تراژیک [و بی‌معنای] زندگی قرار می‌گیرد با چه التیام پیدا می‌کند؟ قهرمان فیلم، زنی است که می‌خواهد با زندگی در شهری که زادگاه شوهرش بوده، خاطره‌ی مرگ غیرمنتظره‌ی او را به چیزی محرک و انرژی‌بخش در زندگی‌اش تبدیل کند. اما این تصمیم به فاجعه‌ای بزرگ‌تر تبدیل می‌شود. حالا او دست خالی باید بتواند معنایی برای زندگی‌اش پیدا کند تا قادر باشد زنده بماند. به مسیحیت پناه می‌برد تا با تسلیم شدن به تقدیری که خداوند برایش رقم زده به آرامش برسد. اما در نقطه عطفی بسیار عالی طراحی‌شده، با نقش تقدیر و وظیفه‌ای که خدای ذهنی‌اش بر عهده گرفته درگیری تازه‌ای پیدا می‌کند. موقع تماشای فیلم یاد گفت‌وگوی ایوان کارامازوف با برادرش آلیوشا افتادم که در فصلی از برادران کارامازوف از آلیوشا که یک مؤمن معتقد است درخواست می‌کند توضیحی قابل درک برای هجوم خانمان‌برانداز «شر» به زندگی ما دست و پا کند و مشخصاً بگوید خداوند چطور در مقابل جنایت‌هایی که در حق کودکان رخ می‌دهد خاموش می‌ماند. هیچ بعید نمی‌دانم چانگ‌دونگ در طراحی تم مرکزی آفتاب پنهان به همین ایده فکر کرده و از داستایوسکی تاثیر گرفته باشد.

لی چانگ‌دونگ از سال ۱۹۹۷ تا الان شش فیلم بلند ساخته که فعلاً چهارتایش را دیده‌ام. بر اساس این چهار فیلم به نظر می‌رسد تم مورد علاقه‌ی این فیلم‌ساز «فقدان» است. او داستان‌هایی تعریف می‌کند درباره‌ی «از دست دادن» و این‌که حالا چطور باید با آن‌چه از دست داده‌ایم کنار بیاییم، آن هم در دنیایی که چه در دوره‌ی پیشامدرن و چه زیر نقاب مدنیت امروزی، خشن و حریص است و آدم‌ها را منزوی و مطرود می‌خواهد. شخصیت‌های او چیزی را در گذشته از دست داده‌اند و حالا وقتی برای به چنگ ‌آوردنش تلاشی را آغاز می‌کنند، چیز باارزش‌تری از دست می‌دهند. این همان دست‌مایه‌ای است که در فیلم جدیدش سوزاندن به کمال رسانده؛ قهرمان فیلم در پی زنی است که از دست داده و هرچه بیشتر جست‌وجو می‌کند، ابهامی غلیظ‌تر او را فرامی‌گیرد. درنهایت او هم مثل دیگر قهرمان‌های لی چانگ‌دونگ به گوشه‌‌ی خانه‌اش می‌رود تا از شر مناسبات اجتماعی به زندگی ذهنی‌ پناه ببرد.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا