آمدیم نبودید ـ کن لوچ
آخرین فیلم کن لوچ به نام آمدیم نبودید (Sorry, We Missed You) در تاریکی شروع میشود؛ صدای خستهی مردی را میشنویم که دارد همهی مشاغل پراکندهاش در سالهای اخیر را فهرست میکند. همه کاری کرده، حتی گورکنی، حالا آمده سراغ شغل تازهای که تفاوتش قرار است این باشد که کسی بالای سرش نیست و خودش میتواند خودش را اداره کند.
تصویر که باز میشود میبینیم این یک مصاحبهی شغلی است. کسی که صدایش را میشنیدیم ریکی است، نشسته مقابل کارفرمایی که مدیر اجرایی یک شرکت حملونقل بار است. به ریکی میگوید اینجا قراردادی در کار نیست، یک حجم کار روزانه وجود دارد که ریکی خودش باید برنامهاش را برای تمام شدنش تنظیم کند، دستمزدش بستگی به تمامشدن کار دارد. آخرین جملهی کارفرما این است: «مثل بقیهی چیزهای اینجا، ریکی، همه چی به انتخاب خودت بستگی داره». تیتراژ میآید و فیلم شروع میشود. بقیهی آنچه میبینیم، همهی سکانسهایی که در پی هم میآیند، جستوجوی فیلمساز است برای پیدا کردن پاسخ این سؤال که آیا واقعاً همه چیز به «انتخاب» ریکی بستگی دارد؟ دامنهی انتخابهایش (و انتخابهای همسرش که شرایط مشابهی دارد) چقدر است. همهی فیلم دربارهی دستوپا زدن درون دایرهی تنگ این «انتخاب» است.
فیلم کن لوچ که اولین اکرانش در جشنوارهی کن گذشته بود، چندان تحویل گرفته نشد و جایزهی معتبری هم به دست نیاورد. اما این فیلمی است که اگر از فیلم نخل طلابردهی قبلی، یعنی من، دنیل بلیک بهتر نباشد، حداقل میتواند دنبالهاش محسوب شود با همان دستمایه، همان صراحت در مضمون و همان استادی در اجرا. بنابراین چندان نمیشود از معیارهای نقد فیلم یا داوری این سالها سردرآورد که کدام دستاوردهای فرمی یا مضمونی را در من، دنیل بلیک شایستهی تحسین میداند که در این یکی کاملاً نادیده گرفته میشود.
پاسخ احتمالی شاید این باشد که کن لوچ دیگر عادی شده؛ یک روش را تکرار میکند، دغدغهاش در نمایش تلخیهای زندگی طبقهی کارگران روزمزد بارها دیده شده و دیگر نکتهی تازهای ندارد. اما ظاهراً تماشای همین مضمون در انگل (بونگ جونـهو) درگیرکنندهتر است، چون جغرافیا و کاراکترها عوض شده و موقعیت هم اگزوتیکتر است. اما اگر معیار، فرم است و مقایسهی روش کار لوچ با بونگ، راستش کاری که لوچ دارد در ۸۳ سالگی میکند، پیچیدهتر و چندلایهتر است. توانایی بونگ در فضاسازی و بازی با روایتهای ناهمگون در انگل را منکر نمیشوم، اما هربار تماشای کاری که لوچ در انتخاب و کارگردانی بازیگرهای فیلمهایش میکند، و هدایت آنها در میزانسنهایی که بسیار ساده به نظر میرسند، شگفتزدهام میکند.
لوچ، عادت دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰اش را کنار گذاشته که از مردم عادی کوچه و خیابان در فیلمهایش استفاده کند، اما هنوز هم سراغ بازیگرانی میرود که تازهواردند و «بازی کردن» بلد نیستند، و با کارگردانی آنها در میزانسنهایی بهشدت کنترلشده (که ساده و بدون تأکید به نظر میرسند) تأثیر حسی تکاندهندهای به دست میآورد. سکانسهای گفتوگوها و درگیریهای خانوادهی چهارنفره در آمدیم نبودید نمونههایی است از این توانایی در ساده نمایاندن لحظاتی که با تمرینهای مکرر توانسته خلق شود و چنین ساده جلوه کند.
تماشای زندگی دشوار آدمهای فیلم لوچ و مصائبشان، بهخصوص در این روزها و این زمانه که کرونا باعث بیکاری جمع گستردهای از همین آدمها شده که با قطع درآمدشان، بیپناه و پریشان ماندهاند، تأثیرگذاری و گزندگی متفاوتی دارد.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★ ½
چقدر خوب که از این فیلم بسیار خوب و با مضامین بلند انسانی نوشتید اونم درحالیکه کسی زیاد تحویلش نگرفته
چه خوب گفتید اونجایی که با انگل مقایسش کردید (که اصلا دوستش ندارم) و کجسلیقگی جشنوارهها. چون من هم این فیلم رو بیشتر از دنیل بلیک دوست داشتم (برای من بهترین فیلم این پیرمرد دوستداشتنی بوده از بین فیلمهایی که ازش دیدم)