آخرین فصل از سریال بازی تاجوتخت ـ یادداشت اول
پخش آخرین فصل از سریال بازی تاجوتخت امشب آغاز خواهد شد. اولین اپیزود از این فصل (که هنوز نامش اعلام نشده) ساعت ۹ امشب به وقت آمریکای شمالی از شبکهی HBO پخش میشود و بدیهی است که همهی توزیعکنندههای نسخهی غیرقانونیاش هم برای عرضهی آن در اولین فرصت ممکن، رقابتی سخت را آغاز خواهند کرد و شبکهی HBO هم مثل سالهای قبل، تا جایی که بتواند با دانلود غیرقانونی این سریال و عواملش مقابله خواهد کرد و آنها را تهدید خواهد کرد، و البته که موفق نخواهد شد جلوی عطش جهانی برای دست یافتن به این نسخههای غیرقانونی را بگیرد.
فصل هشتم این سریال در ۶ هفتهی پیاپی پخش میشود و اپیزود ششم، اپیزود پایانی کل سریال خواهد بود.
تلاش بسیاری شده که عاقبت داستان لو نرود و گفته میشود چند سکانس پایانی متفاوت فیلمبرداری شده تا بازیگران هم نتوانند مطمئن شوند سرانجامشان چیست. اما با توجه به شوق فراگیری که میان طرفداران سریال وجود دارد بعید نیست همین روزها خبر هک شدن وبسایت اصلی و دستیابی به اپیزودهای آخر منتشر شود.
بازی تاجوتخت که در حال حاضر محبوبترین سریال تلویزیونی دنیاست و تماشاگرانی متعصب و وفادار دارد، مسیر عجیبی را از یک سریال نامتعارف و ناهنجار تا رسیدن به جایگاه فعلی و تبدیل شدنش به GOT طی کرده است.
اردیبهشت سال ۱۳۹۰ كه برای اولین بار در جشنوارهی كن شركت كرده بودم، در شصت و چهارمین دورهاش، همان روزهای اول، شمارهی تازه منتشرشدهی مجلهی امپایر را از كیوسكی اطراف كاخ جشنواره خریدم و داشتم تورق میكردم كه دیدم گزارشی دارد دربارهی تولید سریالی فانتزی حماسی بر اساس یك مجموعه داستان مفصل و قطور از نویسندهای به نام جرج آر. آر. مارتین. نویسندهی گزارش تاكید كرده بود حال و هوای این داستان و شخصیتهایش جوری است كه میتواند نسخهی خشن و بیپروای ارباب حلقهها به حساب بیاید. همین اشاره به تالكین و كتابش كافی بود كه كنجكاو شوم و شب، دنبال تورنت اولین اپیزودهای پخششدهی سریال بگردم. دو سه قسمت اول را پیدا كردم و دانلود كردم و در همان روزها دیدم. و از آن به بعد هفته به هفته تماشایش كردم و وقتی به آن اپیزود نهم تكاندهنده رسیدم دیگر تردیدی نداشتم كه هرگز نخواهم توانست از دنبال كردن سرگذشت استاركها منصرف شوم.
بازی تاجوتخت دیر به شهرت و محبوبیت فعلی رسید. آن روزها در ایران همه مشغول لاست و بیستوچهار و فرار از زندان و Desperate Housewives بودند، در دنیا هم سیتكامهای كوتاه، محبوبیت بیشتری از بازی تاجوتخت داشتند. سه چهار سال طول كشید تا رشد مخاطبان این سریال آغاز شود و به پدیدهی پر سر و صدایی تبدیل شود كه الان شده.
اما بهعنوان كسی كه این سریال را از همان ابتدا اپیزود به اپیزود دیدهام، در حین تماشای فصل هفتم (فصل قبلی) حس متناقضی داشتم. تفاوت مهمی اتفاق افتاده بود: چیزی كه از ابتدا در این سریال مجذوبم میكرد آشكار بودن تعلق همهی نشانهها و اجزا به یك رمان پرورق و مبسوط بود. از اینكه میدیدم همهی نامها، شخصیتها، سرزمینها و ماجراها دارند از دنیای پر شاخ و برگی بیرون میآیند كه نویسندهای خلاق، سر فرصت و با حوصله طراحیاش كرده لذت میبردم. ساختاری شبیه تیتراژ سریال كه از سرزمینها و بناهای مهم هفت اقلیم عبور میكنیم و همهی جزئیات را میبینیم تا به عنوان اصلی میرسیم. گره خوردن ساختار روایی سریال با طول و تفصیل كتاب مرجع برایم دلچسب بود شاید چون هنوز هم زیاد پیش میآید كه دنیای قدرتمند رمانها را به محصولات سینما و تلویزیون ترجیح میدهم.
در این نوع اقتباسهای ادبی آدم حس میكند چندین لایهی دیگر زیر این سطح از داستان كه جلوی چشم ماست قرار دارد كه اگر دلت بخواهد میتوانی با خواندن رمان به آن لایههای زیرین سرك بكشی. به همین دلیل با اینكه در خیلی از اپیزودها از نوعی سردرگمی و بینظمی در روایت حرص میخوردم اما همزمان لذت هم میبردم چون میدانستم این نوع فیلمنامهنویسی نتیجهی تبعیت از وقایع متعدد و شخصیتهای پرشمار منبع اصلی است و نویسندگان ترجیح دادهاند به منبعشان وفادار بمانند.
این آشفتگی بهخصوص در فصل پنجم و ششم به اوج رسیده بود و اگر میخواستیم بازی تاجوتخت را صرفاً از منظر رعایت قواعد درست سریالنویسی ارزیابی كنیم بیشك سریالی متوسط به حساب میآمد. در خیلی از اپیزودها آشكارا با اغتشاش روایی و یك جور شلختگی طرف بودیم، تمركز روایی نداشتیم و اینكه گاهی سرنوشت یك شخصیت یا موقعیت تا شش یا هفت اپیزود به حال خود رها میشد بههیچ وجه قابل توجیه نبود.
اما در فصل هفتم ناگهان با یك سریال تر و تمیز، منظم، روان و مقید به رعایت ریتم و توالی وقایع و تناسب بین شخصیتها و موقعیتها مواجه شدیم. از این منظر، انگار بهكلی با سریال جدیدی سر و کار داشتیم. در هر اپیزود، مسائل و اتفاقات مشخصی انتخاب شده بود كه با ریتمی سریع روایت میشد و زود هم به نتیجه میرسید. ارتباط بین سكانسها با همدیگر كاملاً مشخص بود، و قاعدتاً هر بینندهی كمهوشی هم بهراحتی میفهمید ماجرا چیست و دارد كدام واقعه را دنبال میكند. شیوهی دیالوگنویسی هم تغییر كرده بود و در هر اپیزود چند دیالوگ خاص و بهدقت نوشته شده داشتیم از آن جنس دیالوگهای هوشمندانه كه قرار است یاد همه بماند و این طرف و آن طرف نقل شود. از طرف دیگر بهشكل واضحی هزینهی تولید بیشتری هم برای این فصل در نظر گرفته شده بود و دیگر سكانسهای جنگ را با پرداخت كامل دیدیم، همهی جزئیات نشان داده میشد و ظاهراً به طور كلی قانع كردن و راضی نگه داشتن مخاطب پرتعداد كنونی، اولویت اصلی سازندگان در فصل آخر بود.
در نتیجه، شاید با بهترین فصل كل سریال از جهت رعایت قواعد ساختاری یك سریال پرمخاطب طرف شدیم. همه چیز مطابق با استانداردها پیش رفت. اما به همین نسبت، در این فصل دیگر آن اتمسفر فصلهای قدیمی سریال و آن حس و حال كه بدانیم داریم برگردان تصویری یك اثر ادبی را تماشا میكنیم وجود نداشت. دیگر از آن سكانسهای نامرتبط با خط روایی نداشتیم كه داستان را پیش نمیبردند ولی موقعیت و فضا را بسط میدادند.
شکی نیست این تغییرات، نتیجهی وسعت یافتن تماشاگران سریال بود. سازندگان به این نتیجه رسیدند بهتر است ساختار سریال را همهپسندتر و همهفهمتر کنند و نویسندهی رمان هم ترجیح داد انتشار جلدهای بعدی را متوقف کند تا تولید و نمایش این سریال به پایان برسد و او در موقعیتی متفاوت، کتابهایش را با همان ضخامت همیشگی روانهی بازار کند. تردیدی نیست که در آینده، تفاوتهای زیادی میان متن او و سریال فعلی پیدا خواهیم کرد.
همهی این تغییرات از جهاتی گریزناپذیر به نظر میرسد و تبعات شهرت یافتن سریال، از جهاتی هم نگرانیهایی دربارهی این شش اپیزود پایانی ایجاد میکند. این احتمال وجود دارد که این سریال هم مثل هر پدیدهی بیش از حد Popular دیگر، از کنترل خارج شده باشد. باید امیدوار باشیم با یک پایانبندی «بازاری» سر و کار نداشته باشیم و تبدیل شدن این سریال به یک بیزنس بزرگ، روی کیفیتش تأثیر نامطلوب نگذاشته باشد.
آقای معززی نیای عزیز ، به جرأت میتونم بگم یکی از خوش قلم و خوش شم ترین کسایی هستید که من در زمینه نقد و سینما میشناسم . براتون بهترین آرزوها رو دارم .
لطف شماست. ممنون