قهوه و سیگار ـ ۶
برویم سراغ فیلم غریب پل تامس اندرسن. خون ریخته خواهد شد را میگویم. فیلم را دیدهاید؟ یكی از سیاهترین، غیرعادیترین و خشنترین آثار تاریخ سینماست كه هم ساخته شدن، و هم مورد توجه واقع شدن و نامزد شدناش برای دریافت جوایز متعدد اسكار بسیار حیرتانگیز است. مباحث هفتههای گذشتهمان را از هر منظر كه بخواهیم ادامه دهیم، به این فیلم میرسیم.
در جستوجوی طلای زرد و سیاه
وقایع فیلم در ابتدای قرن بیستم رخ میدهند، یعنی در سالهایی كه ایدهپردازی دربارهی تكنولوژی و مهیا كردن مقدمات ظهورش به پایان رسیده بود، و دوران روبهرو شدن با دستاوردهای عملی و ابزارهای تكنولوژیك فرا رسیده بود. سالهایی كه بسیاری از مهاجرین آمریكایی خطر میكردند، در بیابانهای خشك و خالی مستقر میشدند و زندگیشان را به خطر میانداختند تا طلای زرد یا سیاه كشف كنند و یكشبه ثروتمند شوند. سالهایی كه آمریكا آماده میشد تا تسلط اقتصادیاش بر جهان را آغاز كند. همان سالهایی كه سینما هم پدیدار شد و گسترش خودش را آغاز كرد!
ماجرا در چنین روزهایی آغاز میشود و دنیل پلینویو، مظهر گستاخی همهی آدمهای این قرن است كه با مته و پتك به جان زمین افتادهاند، سنگ را میشكافند، خاك را زیر و رو میكنند تا گنجهای پنهان را بیرون بكشند و به ثروت و قدرت تبدیل كنند. دنیل پلینویو، تك و تنها مشغول تجاوز به طبیعت است، اما وقتی از طبیعت زخم میخورد، خودش را كشان كشان به شهر میرساند و از دیگران كمك میخواهد. از آدمها طلب كمك میكند، چون زورش به طبیعت نرسیده، وگرنه كاری با آدمها بابت آدم بودنشان ندارد؛ برده میخواهد. مزدور استخدام میكند تا بر زمین غلبه كند و نفت را بیرون بكشد و داخل لوله كند و بفرستد لب دریا، تا ثروتی را به دست آورد كه مهمترین فایدهاش دور شدن از آدمهاست.
دنیل پلینویو میخواهد ثروتمند شود تا بتواند از همنشینی ناخواسته با دیگران نجات پیدا كند و تنها زندگی كند. بنابراین آدمهای دور و برش را یكی یكی حذف میكند تا میماند ایلای، كه رقیب سرسخت و سمجی است. باید او را بكشد تا خلاص شود. و میكشد. همانطور كه تنها آغاز میكند، تنها تمام میكند و بعد از كشتن ایلای، به خدمتكارش میگوید كارم تمام شد. و فیلم هم تمام میشود.
نفرتام را ذره ذره جمع کردهام
دنیلپلینویو از آن ضدقهرمانهای مهیب سینمای سالیان اخیر است. در میان ضدقهرمانهای فیلمهای سال گذشته، ظاهراً همه آنتون شیگور (خاویر باردم) در فیلم قدیمیها جایی ندارند را پسندیدهاند، اما شیگور در مقایسه با این جانور ترسناكی كه در فیلم پل تامس اندرسن موجودیت پیدا كرده، صرفاً یك قاتل ماهر و باهوش جلوه میكند كه كارش را خوب بلد است. دنیل پلینویو چیزی بیش از اینهاست. داریم در حقاش لطف میكنیم كه اسماش را میگذاریم ضدقهرمان؛ در واقع خود اهریمن است. تجسم كامل همهی خشونت و قساوت دنیای جدید است.
مانیفست اخلاقیاش را مرور كنید: «دوست ندارم درباره خودم توضیح دهم»، «نمیخواهم كس دیگری موفق باشد»، «به آدمها كه نگاه میكنم چیزی نمیبینم كه دوستداشتنی باشد»، «از بیشتر آدمها متنفرم»، «میخواهم آن قدر پول داشته باشم كه بتوانم از همه كنارهگیری كنم»، «من بدترینها را در آدمها میبینم»، «نفرتام را در گذر این سالها ذره ذره جمع كردهام». اینها حرفهای ترسناكی است كه تلقی دنیل از زندگی و خواستههایش را به روشنی توضیح میدهد.
شاید فكر كنیم موجود استثنایی و مریضاحوالی است، اما كمی كه دقت كنیم، میبینیم آنقدرها هم با هیولای ناشناختهای روبهرو نشدهایم، این آدم خیلی هم ناشناس نیست، انگار همهی طمع وحشیانهی آدم امروز، همهی نفرت حریصانهی بشر جدید، تجسم یافته، و دارد جلوی چشم ما راه میرود. آدمهای زیادی در این سیاره زندگی میكنند كه دنیا را تقریباً همین شكلی میبینند، تنها تفاوتشان با دیوانهای همچون دنیل پلینویو در این است كه نزاكت را رعایت میكنند و جملاتی از این دست را بر زبان نمیآورند.
خشونتِ تحقیر
خون ریخته خواهد شد فیلم بسیار خشنی است، اما این خشونت بیش از آنكه در تصویر دیده شود، در لایههای زیرین فیلم گنجانده شده. به همین دلیل، چند قتلی كه در فیلم رخ میدهد به شدت آزاردهندهاند، اگرچه در مقایسه با صحنههای خشن سینمای امروز، بسیار كنترلشده و متعادل اجرا شدهاند. خشونت در ذات و جوهر فیلم، در نحوهی روایتاش و در طراحی شخصیت اصلیاش جاسازی شده، و باعث شده كه از مبنا با فیلم خوفناكی روبهرو شویم.
در خون ریخته خواهد شد جدا شدن دست و پا، متلاشی شدن جمجمه و چیزهایی از این قبیل دیده نمیشود، اما خشونت برهنه و عمیقی در موقعیتهای انسانیاش گنجانده شده كه موجب میشود تمامی صحنههای مقابلهی دنیل و ایلای بسیار خشن باشد؛ سكانس كتك خوردن ایلای از دنیل و گلمالیشدناش، بیش از هر موقعیت خشن دیگری در سینمای این سالها ما را آزار میدهد. و همینطور سكانس بعدی كه ایلای، سر میز شام به پدرش حملهور میشود و او را كتك میزند، و كل موقعیت حضور اجباری دنیل در كلیسا كه شرایط را برای انتقامگیری ایلای فراهم میكند، و البته سكانس آخر كه رویارویی نهایی دنیل و ایلای است و بهكلی سكانس وحشیانهای است، نه فقط به این دلیل كه ایلای به قتل میرسد؛ شكل رو به رو شدن این دو آدم و تحقیر شدن ایلای و فوران نفرت جمعشده در وجود دنیل كه او را به یك انتقامگیری جامع و كینهتوزانه وادار میكند، جنبههایی از تواناییهای مخوف وجود بشر را جلوی چشم ما به نمایش میگذارد كه كمسابقه است.
این سكانس بیش از هر چیز به دلیل نمایش كمنظیر تواناییهای انسان در لجنمال كردن دشمن و متلاشی كردن ذهن و روان رقیباش ترسناك و خشن است، نه لزوماً به این دلیل كه كسی در آن كشته میشود. همانطور كه سكانس دیگری كه دنیل در آن، اچ.دبلیوی جوان را نابود میكند، خشن است، اگرچه كوچكترین برخورد فیزیكی در آن رخ نمیدهد: دنیل با قساوتی تكاندهنده رازی را برای اچ.دبلیو. افشا میكند كه ما تماشاگران خوشخیال را تا آن لحظه به وجود اندكی انسانیت در وجودش امیدوار نگه داشته بود. به اچ.دبلیو. میگوید كه پسرش نیست و یك حرامزادهی سرراهی بوده كه دنیل او را نه بهخاطر ترحم، بلكه به این دلیل كه به چهرهای معصوم برای خریدن زمینهای مردم نیاز داشته، تحت سرپرستی قرار داده است.
او این راز را سالها نزد خودش نگه داشته تا بتواند روزی كه اچ.دبلیو. به رقیبش تبدیل شد، از آن برای خرد كردن او استفاده كند. در چنین نقطهعطفی ناگهان به او اطلاع میدهد كه یتیم است و در همه این سالها محبت پدر و فرزندی میان آنها وجود نداشته، بلكه او هم ابزاری بوده برای بیرون آوردن نفت از دل زمین و وسیلهای در حد متههایی كه زمین را سوراخ میكنند. لحظهی هولناكی است. من كه تماشای كشتوكشتارهای فیلمهای رایج و خشونت فانتزی فیلمهای اسلشر برایم آسانتر است تا تحمل موقعیتهای سبعانهای كه پل تامس اندرسن در این فیلم تدارك دیده است.
ایلای یا دنیل؟
اگرچه دنیل موجودی ترسناك و یك ضدقهرمان مخوف است، اما یكی از نكات ظریف و قابل تأمل در خون ریخته خواهد شد این است كه میشود دربارهی مسابقه ایلای با دنیل در نفرتانگیز بودن حسابی بحث كرد!
از آنجا كه دنیل دیلوییس سیمای خشن و مهاجمی از كاراكترش ارائه داده، شاید در وهلهی اول تردید نكنیم كه او در شرارت و تباهی با ایلای قابل مقایسه نیست، اما اگرچه صورت معصوم پل دینو و حركات سنجیده و آرامشبخش او قرار است ایلای را به شخصیتی سادهلوح با خصلتهای بلاهتبار تبدیل كند و از این جهت او را در تعارض با دنیل قرار دهد، در یك ارزیابی عمومی میتوان به این فكر كرد كه كدام یك از آنها خطرناكترند: دنیل كه خشونتی بدوی دارد و مثل حیوانی وحشی به دیگران حملهور میشود یا ایلای كه جاهطلبی مهارناپذیرش را در پشت دكان و دستگاه كلیسایش پنهان كرده، و به اسم دین و اخلاق و رستگار كردن آدمیان و دور كردن شیاطین، عدهای سادهلوح را به دور خودش جمع كرده تا بتواند امپراتوریاش را در این میان تأسیس كند؟
آدمهای كلیسای ایلای هم همان جایگاهی را برایش دارند كه كارگران حفاری برای دنیل. مردمگریزی دنیل، تفاوت ماهوی با نوعدوستی و مردمداری ایلای ندارد. بیخود نیست كه در دوئل نهایی، وقتی ایلای با دنیل تنها میشود، به خاطر چند هزار دلار همهی اعتقاداتش را انكار میكند؛ در پس چهرهی معصوم او هم هیولای طماع و خشنی نهفته كه با تظاهر به دین و اخلاق، هوسهای شخصیاش را ارضا میكند و در آن صحنهای كه دنیل را در كلیسا وادار به اعتراف كرده بود و بر صورتش سیلی میزد، ماهیت واقعیاش را نشان داده بود. نظرتان چیست؟ حرص آشكار و برهنهی دنیل چندشآورتر است یا لبخندهای ریاكارانهی ایلای كه از اخلاق و رستگاری دم میزند، اما سرانجام در حالی كه صلیب بر گردن دارد، خدایش را با پول نفت معاوضه میكند؟
حالا به معنای آن فریادهای نهایی دنیل كه میگوید «ظهور سوم منم» و مو بر تن آدم سیخ میكند فكر كنید؛ در دنیایی كه خون ریخته خواهد شد مجسم كرده، معجزه، پول نفت، و منجی، مرد نفتی است. معنای آن نمای درخشان اوایل فیلم كه یك قطره نفت تازه استخراجشده را مثل مراسم غسل تعمید به پیشانی بچه میمالند همین است.
به سیاهی نفت
فضای صوتی و بصری فیلم، مثل درون شخصیتها به شكل ترسناك و مرموزی تهی است. كنترل مثالزدنی فیلمساز بر تهی بودن خوفآور فیلمش از هر عنصر شوقبرانگیز و باطراوت، باعث شده تماشای فیلم به تجربهای تلخ و دشوار تبدیل شود. همهی تمهیدات ساختاری فیلم از طراحی درام تا رنگآمیزی قابها و شیوه بازیها، و حتی كاركرد موسیقی، فضای اثر را خلوت میكنند تا فقط سیاهی نفتی دیده شود كه از دل زمین میجوشد، بر صورت آدمها مینشیند و تم خشن فیلم را برجسته میكند.
واقعاً عجیب است كه فیلمی كه با بیپروایی یك اثر تجربی آوانگارد ساخته میشود، چنین جایگاهی در آرای عمومی و جوایز اسكار به دست میآورد. خون ریخته خواهد شد فیلم غریبی است با ساختاری بسیار نامتعارف كه خویشاوندیهایی با لحن غیرعادی فیلمهایی از قبیل قدیمیها جایی ندارند و كشته شدن جسی جیمز به دست رابرت فورد بزدل دارد.
رو آوردن سینماگران امروز به چنین روایتهایی، استقبال گسترده از این فیلمها و مطرح شدنشان در مراسم اسكار نشان میدهد سلیقه و لحن جدیدی در سینمای امروز رواج یافته كه شاید برای ما دشوار و دیریاب باشد. در هفتههای آینده میخواهم دربارهی خصوصیات این لحن جدید حرف بزنم.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★★