قهوه و سیگار ـ ۴
اجازه دهید قبل از اینكه بحث هفتههای گذشتهمان را پی بگیریم، ابتدا كمی ابراز شادی و شعف كنیم و هورا بكشیم بابت موفقیت استثنایی فیلم تازهی آقای كریستوفر نولان؛ حتماً در خبرها دیدهاید كه شوالیهی تاریكی فعلاً تمام ركوردهای فروش در تاریخ سینما را به هم ریخته و دارد با قدرت پیش میرود. تا این لحظه نزدیك به هفتاد هزار نفر از كاربران سایت IMDb هم امتیاز مورد نظرشان را به فیلم دادهاند، و چنان هول شدهاند و سر از پا نشناخته رأی دادهاند كه فعلاً فیلم را به رتبهی اول تاریخ رساندهاند! علاوه بر اینها واكنشهای منتقدان و نقدهای منتشرشده هم نشان میدهد كه میتوانیم منتظر فیلم دیدنی و متفاوتی باشیم.
چیرگی نبوغ بر پول
راستش من مشخصاً از موفقیتهای كریس نولان به شكل ویژهای مسرور میشوم، نه فقط به این دلیل كه سینماگر بسیار باهوش و مستعدی است و آیندهای درخشانتر از اینها در انتظارش است، بلكه به این دلیل كه بعد از تجربههای درجه یكی مثل Following و Memento آمادگی این را داشت كه مثل هر استعداد دیگری در معدهی هالیوود هضم شود، و آخر و عاقبتی مثل برایان سینگر پیدا كند كه از فیلم بینظیر مظنونین همیشگی به چیز پرتوپلا و مضحكی رسید مثل سوپرمن بازمیگردد.
اما نولان نه تنها قابلیتهایش را حفظ كرد، استقلالش را در مقابل تحكم هالیوودیها از دست نداد و اولین بتمنی كه دو سه سال پیش ساخت فیلم آبرومند و خوبی بود، بلكه بعد از آن، فیلم فوقالعادهای مثل پرستیژ را ساخت كه ثابت كرد با این كه جذب كمپانیهای بزرگ شده و پروژههای صد و دویست میلیون دلاری برای آنها اجرا میكند، اما هنوز لحن شخصی و سلیقهی متمایز خودش را دارد و میتواند فیلمی مثل پرستیژ را بسازد كه همان دغدغههای فرمی و مضمونی فیلمهای اولیهاش را در خود دارد.
پرستیژ فیلم قابل تأملی است كه بهقدر استحقاقش مورد توجه قرار نگرفت و بعداً باید دربارهاش مفصل حرف بزنیم. اما نكتهی اصلی این است كه كریس نولان ـ كه تازه سیوهشت ساله است ـ دارد از مخمصهای سربلند بیرون میآید كه خیلی از استعدادهای تاریخ سینما در آن تلف شدهاند؛ او هم فیلمهای شخصیاش را میسازد و هم پروژههای بزرگ هالیوود را اجرا میكند، و در هر دو زمینه موفق است و به نظر میرسد فیلم جدیدش علاوه بر موفقیت اقتصادی عظیمی كه تا این لحظه نصیبش شده، دغدغهها و لحن سازندهاش را هم ـ در قالب یك داستان بارها گفته شده ـ در خود دارد.
مشتاق تماشای شوالیهی تاریكی میمانم و فكر میكنم موفقیت نولان میتواند موفقیت همهی سینماگرانی باشد كه در طول تاریخ سینما میخواستند دیدگاه شخصی خودشان را در دل تولیدات عظیم صنعت سینما دنبال كنند و بسیاری از آنها موفق نشدند. به نظر میرسد نبوغ نولان دارد بر پول و تنگنظری گردانندگان كمپانیها چیره میشود.
جادوگری و فیلمسازی
خب، حالا برگردیم سر بحث خودمان؛ هفتهی قبل گفتم كه موفقیت استثنایی جونو میتواند بیش از هر چیز مدیون تجربههای دست اول سازندگاناش باشد. تجربههایی كه مستقیماً از دل زندگی واقعی و قرار گرفتن در موقعیتی غیرعادی اخذ شدهاند، دراماتیزه شدهاند و با مهارت اجرا شدهاند تا مثل همان تجربهی اصلی بدیع و یگانه به نظر برسند.
در میان فیلمهای سال گذشته، یك نمونهی دیگر هم هست كه چنین ویژگیهایی دارد و از دل همین تجربههای دست اول بیرون آمده: فیلم Once كه محصول سینمای ایرلند است و فیلمی است بسیار كوچك و جمعوجور، با حدأقل هزینهی تولید، بدون حضور ستارههای سینمایی، بدون جلوههای ویژه یا موقعیتهای هیجانانگیز و صحنههای تعقیب و گریز، و حتی بدون وجود یك درام نیرومند و استاندارد به آن معنا كه میشناسیم و به آن عادت داریم.
Once بدون همهی اینها و با تهی بودن از هر كلیشهای كه در سینمای متعارف به آن عادت كردهایم، به تجربهی نابی تبدیل شده كه منحصربهفرد است و فقط یك بار ممكن است نصیبمان شود. Once نمونهای است برای اثبات این كه سینما زنده است و هنوز میتواند معجزه كند. اگر در قابلیتهای امروزی سینما شك دارید، این فیلم را تماشا كنید تا به چشم خودتان ببینید كه چهطور میشود با دو تا آدم معمولی (یك مرد و زن كه حتی در فیلم اسمی ندارد و سابقهای هم در بازیگری ندارند)، یك گیتار زهوار در رفته و دربوداغان، یك جاروبرقی، یك پیانوی قرضی و چند تصویر ظاهراً ساده از حضور همین آدمها در خیابانهای واقعی یك شهر (دوبلین) فیلم ساخت و تماشاگر را به شدت تحت تأثیر قرار داد.
ببینید چهطور ممكن است بدون وجود ضدقهرمان، بدون توجه به محل قرارگیری نقطه عطف و نقطه اوج و تنشهای معمول در حركت دراماتیك یك فیلمنامه، داستان تعریف كرد و با یكی دو پلان از صورت آدمها شخصیتپردازی كرد و با چند نما از یك فیلم ویدئویی خانگی رنگ و رو رفته، حال و هوای یك عشق قدیمی را درآورد و شخصیتها را توضیح داد و درونشان را عیان كرد.
كاری كه این آقای جان كارنی (نویسنده و كارگردان) در فیلمش انجام داده بیشتر شبیه جادوگری است تا فیلمسازی. واقعاً از هیچ، یك فیلم ساخته. به دو بازیگر بینظیرش اعتماد كرده و با اتكا به حضور آنها و ترانههایی كه میسازند و میخوانند، فیلمش را ذره ذره شكل داده. این فیلم دربارهی این دو نفر است و پیوندشان با موسیقی. آنها فقط آهنگساز یا خواننده نیستند؛ موسیقی را زندگی میكنند. و باورپذیر درآمدن این جنس از زندگی است كه Once را به تجربهای كاملاً منحصر به فرد تبدیل كرده است.
دزدی معصومانه
این یك فیلم موزیكال متعارف نیست كه تصنیفهایی برای رنگآمیزی حاشیه صوتی آن انتخاب شده باشد، یا مثلاً قرار باشد پخش چند ترانه، حال و هوای شاد و مفرحی را برای ما به وجود آورد. آدمهای این داستان هم با نوازندگی در خیابان زندگیشان را میگذرانند، و هم تجربههای ساده یا پیچیدهی زندگیشان را از طریق موسیقی بیان میكنند. فقیر و محتاجند، ترانههایشان هم محزون و دلتنگكننده است، اما همین كه میتوانند كار كنند و با ساز و آوازشان دمخور باشند، خوشحال و امیدوارند و زندگی را دوست دارند. در طول فیلم، مرتب دلشوره داریم كه اتفاقی بیفتد و حادثهای، آرامش این آدمهای ساده را از آنها بگیرد، اما حتی دزدی ابتدای فیلم هم یكی از معصومانهترین دزدیهایی است كه در سینما دیدهایم و به كسی ضرری نمیزند.
بیشك بخش مهمی از توفیق فیلم، مدیون انتخاب بازیگران آن است؛ از گلن هنسارد و ماركتا ایرگلوا گرفته تا بازیگر نقش پدر، و نوازندههای فرعی و حتی اپراتور ضبط در استودیو كه همه فوقالعادهاند. این انتخابهای استثنایی در تركیب با شخصیتپردازی غیرعادی فیلم كه خصوصیات بازیگرها و تجربههای آنها در زندگی واقعی را با تجربههای شخصی فیلمساز و متنی كه به عنوان سناریو نوشته به هم آمیخته، موقعیت عجیبی به وجود آورده كه دیگر نمیشود به سادگی فهمید شخصیتهای فیلم چهقدر خودشان هستند، و چهقدر با هدایت فیلمساز به این چیزی تبدیل شدهاند كه ما میبینیم، ولی هر چه هست، آن قدر به ما نزدیكاند و میشناسیمشان كه از میانههای فیلم احساس میكنیم داریم داستان زندگی یكی از آشنایانمان را تماشا میكنیم!
این آدمها را میشود بغل کرد
در میان فیلمهای چند سال اخیر، فقط موقع تماشای Once و جونو بوده كه احساس كردهام شخصیتها آن قدر قابل درك و نزدیكاند كه میشود بغلشان كرد! و البته در میان بازیگران فیلم، به نظرم حساب گلن هنسارد از بقیه جداست؛ این مرد آنقدر شگفتانگیز است كه با حضورش میشود بدون داستان هم فیلم ساخت! نمیدانم چهقدر از آنچه میبینیم شخصیت واقعی اوست و چهقدر حاصل تدابیر جان كارنی، اما به هر حال چنین آدم بینظیری را نباید از دست داد، باید به هر طریق پیدایش كرد و با او طرح رفاقت ریخت! آن قدر سمپاتیك است، آن قدر صورت خوبی دارد و آن قدر لحظهها را خوب اجرا میكند كه اصلاً نمیشود باور كرد اسم كاری كه میكند، بازیگری است.
فیلم Once (كه ترجمهی اسمش به فارسی كار سختی است، چون عنوان دوپهلویی دارد و در ترجمه محدود میشود و بخشی از معنایش را از دست میدهد) علاوه بر اینها، اصلاً دربارهی خود موسیقی است از منظری كه تا به حال ندیدهایم؛ اینكه چهطور یك قطعه یا یك تصنیف از درون تجربههای شخصی هنرمند زاده میشود، بهتدریج شكل میگیرد، رنگآمیزی میشود، سازبندی میشود، قوام مییابد و قابل عرضه میشود. فصل اولین همنوازی دختر و پسر در فروشگاه ساز و آلات موسیقی، یكی از آن سكانسهای كمیابی است كه در نهایت سادگی، خلق موسیقی را با پرداختی زنده و درگیركننده به ما نشان میدهد. تصنیف درخشانی كه با حضور یك جاروبرقی خراب در پسزمینه متولد میشود!
امید، عشق و رستگاری
در سالهایی كه تیرگی، خشونت و ناامیدی به تم اصلی آثار هنری تبدیل شده، ساخته شدن فیلمهایی مثل Once و جونو بسیار شگفتآور است. بعد از دیدن مجموعه فیلمهای سالیان اخیر، بعد از تماشای مجموعه آثار كلینت ایستوود كه هر كدام در تیرگی و تلخی از قبلی سبقت میگیرند، و بعد از نمونههایی مثل بابل، لابیرنت پان، فرزندان انسان، سابقهی خشونت، امتیاز نهایی، مونیخ و بسیاری از همین فیلمهای سال گذشته مثل فیلم پل تامس اندرسن و فیلم برادران كوئن، به این نتیجهی قطعی رسیده بودم كه در دوران ما دیگر فیلم بزرگی ساخته نخواهد شد مگر دربارهی تیرگی و تباهی و قساوت و مرگِ معصومیت. و اگر كسی از راه میرسید و میگفت فیلم خوبی سراغ دارد دربارهی شیرینی زندگی و امید و عشق و از این جور حرفها، به او میخندیدم و فكر میكردم یا فیلم خوب نمیشناسد و یا الكیخوش است.
اما این دو فیلم، واقعاً دربارهی شیرینی و امید و عشق و رستگاریاند، در عین اینكه لوس و دل بههمزن نیستند. آنقدر نگاه زلال و پاكی دارند كه سازندگانشان حتماً باید آدمهای خوبی باشند. آدمهایی كه هم تجربههای دست اول و كمیابی در زندگی داشتهاند و هم آن قدر فیلمسازی بلدند كه در رقابت با سینماگران بزرگی مثل برادران كوئن و پل تامس اندرسن، بهترین فیلمهای سال گذشته را ساختهاند.
باز هم به نكتهی پایانی یادداشت هفتهی قبل برگردیم: به نظر میرسد آیندهی سینما بیش از آن كه به آدمهای ماهر و آموزشدیده متكی باشد، از تجربههای بدیع و نزدیك به موضوع، و شناخت تازه از آدمها و دنیاهایی كه كمتر بر روی پرده سینما دیدهایم، بهره خواهد برد.
امتیاز Once از ۵ ستاره: ★★★★
با سلام جناب معززینیا خواهشمندم در صورت امکان نقدی بر فیلم پرستیژ از کریس نولان منتشر کنید لطفا