دکتر اسلیپ ـ مایک فلانگان
سال ۲۰۱۳ رمان تازهای از استفن کینگ منتشر شد بهنام دکتر اسلیپ. اعلام شد دنبالهی اثر کلاسیک دههی هفتادی اوست یعنی درخشش یا همان شاینینگ. در خبرها خوانده بودم که صحبتهایی شده دربارهی اقتباس از این کتاب تازه، اما بعد، دیگر نفهمیدم چه شد، چه گذشت تا اینکه تصادفاً جایی خواندم فیلم بر اساس فیلمنامهی مایک فلنگن و با کارگردانی خودش آمادهی نمایش شده، و اواخر سال ۲۰۱۹ هم که در همهی دنیا اکران شد.
دکتر اسلیپ در دو نسخهی اکران سینما با زمان ۱۵۲ دقیقه، و تدوین کارگردان با زمان ۱۸۱ دقیقه عرضه شده. قصههای بلند آقای کینگ همیشه همین وضعیت را دارند؛ بهندرت در اقتباسهای فشرده، رضایتبخشاند. شاید چون به همهی جزئیاتِ تدارک دیدهشده توسط نویسنده نیاز داریم تا بتوانیم وارد دنیای عجیب و غریبش شویم. رمان It به همین دلیل از ابتدا به دو فیلم جداگانه تقسیم شد که اولی با زمان ۱۳۵ دقیقه و دومی در ۱۶۹ دقیقه آمادهی نمایش شد!
دکتر اسلیپ باز یکی دیگر از آن فیلمهایی است که تماشاگرانش را به دو دستهی کاملاً متفاوت تقسیم میکند: کسانی که شاینینگ (استنلی کوبریک) را دیدهاند و با جزئیاتش آشنایی دارند، کسانی که اصلاً نمیدانند وقتی از شاینینگ حرف میزنیم از چه حرف میزنیم! از این جهت، تلقی این دو دسته تماشاگر ممکن است هیچ نقطهی اشتراکی پیدا نکند. برای یکی مثل من که با شدت و حدت در دستهی اول میگنجم، تماشای دکتر اسلیپ تجربهی عجیبی بود! چون فیلم کوبریک برایم هرگز یک فیلم عادی نبوده. درگیریام با شخصیتها و فضایش از نوجوانی آغاز شده:
سال آخر مدرسهی راهنمایی بودم که مجلهی جوانان امروز مجموعه داستان دنبالهداری چاپ میكرد از یك نویسندهی خارجی. بعد از مدتی اسم نویسنده یادم ماند: استفن كینگ. اسم مترجم را یادم نیست، اما اسم داستان، نفرین كوهستان بود. ماجرای پسربچهای بود كه همراه پدر و مادرش به هتلی كوهستانی میروند تا در طول چندماه تعطیلات زمستانی، وظیفهی مراقبت از تأسیسات هتل را بر عهده بگیرند. نفرین كوهستان سرشار از جزئیات بود و به همین دلیل، معمولاً چند بار میخواندمش و موقعیتها را در ذهنم مرور میكردم تا شمارهی بعدی مجله دربیاید و قسمت جدید را با ولع بخوانم.
زمستان سال ۱۳۷۱، در یكی از گپوگفتهای همیشگی در تحریریهی مجلهی سوره، سید مرتضی آوینی به فیلم ترسناكی بهنام شاینینگ اشاره كرد كه شب قبل تماشایش كرده. از فضاسازی تأثیرگذار و موفقیت فیلمساز در كار با شخصیتهای محدود در لوكیشنی ثابت تعریف میكرد. شب كه شد خجالت را كنار گذاشتم و گفتم میشود این شاینینگ را بدهید من ببینم؟ همان شب رفتیم دم در خانه و فیلم را امانت گرفتم. هنوز یادم هست كه فیلم روی نوار ویاچاس ناسیونال كپی شده بود.
شب بعد در دفتر مجله، نشستم به تماشا. هر دقیقه از فیلم كه میگذشت بیشتر احساس میكردم كه با این قصه آشنایی قبلی دارم، تا اینكه بالأخره فهمیدم این همان نفرین كوهستان است! در غیاب اینترنت، كار آسانی نبود كه بفهمی نفرین كوهستان جعلی بوده و شاینینگ است كه درست است، و بفهمی استفن كینگ نویسندهی مهمی است و انبوهی قصه نوشته که بیشترشان در سینما و تلویزیون اقتباس شده. فیلم را چند روز پشت هم دیدم! هفتهی بعد نسخهای برای خودم کپی كردم و چند بار دیگر تماشایش كردم.
در سالهای بعد، خیلیها را مجبور كردم كه تجربهی تماشای اول شاینینگ را با من شریك شوند. وقتی سالن كوچك حوزهی هنری، فیلم را زیرنویس كرد و نمایش داد، تقریباً هر روز میرفتم و فیلم را روی پرده میدیدم! در نمایشهای بعدیاش هم معمولاً حاضر بودم. در اغلب دورههای آموزشی سالهای اخیرم فیلم را به بچهها نشان دادهام تا دربارهاش حرف بزنیم. در اولین مجموعهی تلویزیونی مستندی هم که ساختم از موسیقی تیتراژ شاینینگ استفاده کردم و بدون رعایت کپیرایت، برای تیتراژ برنامه انتخابش کردم. درنتیجه، زمان تدوین، بارها و بارها موسیقی را گوش میدادم و خودبهخود، آن هلیشات مخوف ابتدای فیلم را به یاد میآوردم که اتومبیل جک تورنس را در آن جادهی کوهستانی دنبال میکند تا به «اورلوک» برسد.
پس مشخص است شرایط یکی مثل من، زمانی که نشستهام تا فیلمی را ببینم که قرار است دنبالهی شاینینگ باشد چه تفاوتی دارد با کسی که اصلاً از موجودیت شاینینگ خبر ندارد، یا اینکه فیلم را یک بار دیده و برایش فیلمی معمولی بوده ـ که البته درک نمیکنم چطور ممکن است شاینینگ برای کسی یک فیلم معمولی باشد! اما از آنجا که بیشک من تنها کسی نیستم که فیلم مشهور کوبریک برایش به یک فیلمکالت تبدیل شده، این آقای مایک فلنگن از ابتدا میدانسته تماشاگر عاشق آن فیلم با توقع و انتظاری متفاوت پای فیلمش خواهد نشست.
بنابراین برای درک دکتر اسلیپ بهتر است چند نکته را دربارهی شاینینگ بدانید:
کوبریک بعد از ۲۰۰۱: یک ادیسهی فضایی که ژانر علمیخیالی را به قبل و بعد خودش تقسیم کرد، علاقه پیدا کرده بود هر نوبت، یک ژانر را تجربه کند، و رفتاری نامتعارف با قراردادهای تثبیتشدهی آن ژانر در پیش بگیرد. نمایش بچهی رزمری (رومن پولانسکی) در اواخر دههی ۱۹۶۰ باعث شده بود ایدهی حلول چیزی شوم و مخوف از قرون کهن در بدن ظریف و شکنندهی یک شهروند آمریکایی معاصر، مد شود. این گرایش تازه بود که باعث شد جنگیر و طالع نحس در دههی ۱۹۷۰ ساخته شوند و از آن طرف هم محبوبیت اسلشرهای تینایجری مثل كابوس در خیابان الم باعث شود ژانر ترسناک، حالوهوای تازه و رونق چشمگیری پیدا کند.
کوبریک در چنین شرایطی رفت سراغ یکی دیگر از کلنجارهای ژانریاش، با انتخاب قصهای ظاهراً تیپیکال از استفن کینگ. ابتدا در شکل اقتباس و بعد هم در نوع کارگردانی، ایدههای زمخت قصهی کینگ را کاملاً دگرگون کرد، شوکهای لحظهای متداول در فیلمهای ترسناک را کنار گذاشت و ترجیح داد بهجای غافلگیرکردن تماشاگر، او را درگیر تجربهی «ترس» کند. درگیر تجربهی «وهم»، که اساس و بنیان فیلم ترسناک است.
شاینینگ فیلمی است که به جای استفاده از شوکهای لحظهای، و همچنین به جای آنکه توجیهی برای وقایع عجیب قصه دست و پا کند، تلاش میکند ما را درگیر خود تجربه کند. تجربهی ایزوله شدن در یک مکان. تجربهی اینکه نتوانیم جلوی شدت گرفتن توهم ذهنیمان را بگیریم و «مکان»، ما را تسخیر کند. شاینینگ در شیوهی کارگردانی، یک جور زورآزمایی مجدد با باقیماندهی ایدههای داستانی کینگ در فیلمنامه است! کوبریک با دوربین، اندازه نما، رنگ و تدوین کاری میکند ما به تسخیرشدههایی تبدیل شویم که گرچه سردرنمیآوریم این هتل از جان ما چه میخواهد، نتوانیم از سرگردانی در آن راهروهای طولانی و کفپوشهای زرد و نارنجیاش خلاص شویم.
این است که فیلم بر مبنای استفادهی افراطی از لانگشات طراحی شده، و همچنین، انباشته از سکانسهایی پر نور بدون استفاده از سایه روشنهای معمول فیلم ترسناک. اغلب سکانسها با یک نمای باز شروع میشود، همراه دوربین، وارد موقعیت میشویم و با فاصله از سوژه، به شرایط نگاه میکنیم. و بعد هم آن تراولینگهای متعدد و استفاده از استدیكم و نماهای تعقیب سهچرخهی پسربچه (دن). ساختار بصری فیلم مبتنی بر نوعی آرامش بصری گولزننده است که به عمیقتر كردن هراس از طریق ایجاد تجربهی وحشت میانجامد.
هرچه شاینینگ را بیشتر ببینید و به جزئیاتش دقت کنید، بیشتر متوجه خواهید شد که کوبریک تلاش کرده فیلمی بسازد دربارهی فیلمِ ترسناک ساختن! شاینینگ یک جور مکاشفه در خود ژانر است. بههمین دلیل مثلاً پایان قصهی استفن کینگ را که در اصل، یک اوج چشمگیر به همان پر سر و صدایی همیشگی مورد علاقهی نویسنده است (انفجار تأسیسات داخلی و آتش گرفتن هتل) تبدیل کرده به آن تعقیب و گریز معروف در لابیرنت گیاهی که عملاً میتواند به استعارهای از ذهن دو شخصیت اصلی تفسیر شود؛ پدر و پسر فیلم از جایی به بعد دارند داخل ذهنشان زندگی میكنند. ذهنی که کنترلش مدام دشوارتر شده.
همهی این تغییرات باعث شد استفن کینگ در آن سالها خشمگین شود، شاینینگ را اقتباس پرتی از قصهاش بداند و بعداً هم که در یک اقتباس تلویزیونی با سازندگان سریالی بر اساس کتابش همکاری کرد. اما مایک فلنگن خوب میدانسته که چارهای ندارد جز آنکه جایی وسط این دعوا بایستد. خوب میدانسته که خاطرهی تماشاگر از شاینینگ کوبریک نباید دست کم گرفته شود. اما در عین حال نمیخواسته (و نمیتوانسته) رفتار کوبریک با قواعد ژانر را تکرار کند. به همین دلیل دکتر اسلیپ میان دنیای کوبریک و کینگ در حرکت است! سکانسهایی یادآور یک اجرای خوب از قصههای کینگ (با همان قواعد آشنا) است که از اینجهت خیلی موفقتر از اقتباسهای مشابه (مثل It) به نظر میرسد، سکانسهایی هم ما را هوایی میکند و برمیگردد به دنیای کوبریک، با ارجاعهای مشخص، بازسازی عین به عین بعضی پلانها و استفاده از همان موسیقی، همان حرکت دوربینها و…
همهی سکانسهای مربوط به جدال چندمرحلهای ضدقهرمان قصه (رز) با دو حریفش (دن و ابرا) از جهت فضاسازی و اجرا دیدنی است، اما از حیث ایده، فقیر. چیزی بیش از همان موقعیتهای شوکهکنندهی قصههای کینگ ندارد و اصولاً نمیتواند با جنس وحشتی که در فیلم کوبریک جاری بود، مقایسه شود.
قضاوت دربارهی دکتر اسلیپ به همین دلیل کار دشواری است؛ فیلمی است که یک علاقهمند به فیلم ترسناک حتماً دوستش خواهد داشت، یک هوادار قدیمی شاینینگ نمیتواند که تماشایش نکند، یک تماشاگر معمولی هم ممکن است اصلاً سردرنیاورد چه خبر است! اما درمجموع، فیلم بهدلیل بازی خوب بازیگران (ایوان مکگرگور و ربکا فرگوسن) و اجرای خوب چند سکانسش تأثیرگذار است، ولی مشکلاتش دقیقاً همان مشکلاتی است که اقتباسهای متداول از قصههای کینگ دارند، و فقط نابغهای چون کوبریک توانسته بود همان مشکلات را به نقطهی قوت فیلمش تبدیل کند.
امتیاز شاینینگ از ۵ ستاره: ★★★★★
امتیاز دکتر اسلیپ از ۵ ستاره: ★★½
دار و دسته منفی فیلم با آن ظاهر هیپی و” تغذیه گروهی” پتانسیل پرداختی جسورانه تر داشت که هم اکنون رنگ باخته. البته من هنوز نسخه سه ساعته فیلم را ندیده ام ولی بعید می دانم اتفاق خاصی رخ داده باشد.
تفکیک سنجیده ای در نوشته تان وجود دارد. حالا که باب ترسناک دوستی باز است سریال Terror (فصل اول) را دیده اید؟ به گمانم قابل بحث باشد.