قهوه و سیگار ـ ۱۰
از همان ابتدا كه این صفحه دایر شد، كار را با بحث درباره مسئلهی داستان و داستانگویی آغاز كردیم، و تردید كردن در این عقیده كه سینمای امروز دنیا دچار بحران در داستانگویی شده و نمیتواند از پسِ روایت كردن یك قصهی تازه و تأثیرگذار برآید.
در هفتههای اخیر تلاش كردم با مثال آوردن از فیلمهای سال گذشته و توصیف ساختار روایی آنها بر این نكته تأكید كنم كه لازم است تغییر لحن فیلمهای جدید را جدی بگیریم و درباره شیوهی روایت و بیان متفاوتشان بیشتر فكر كنیم. چرا كه مثلاً فیلمی با مشخصات قدیمیها جایی ندارند اصلاً در محدودهی قواعد سینمای داستانگوی متعارفی كه میشناسیم، قابل درك و تحلیل نیست.
نمیدانم پیگیری این مباحث تا چه حد میتواند چارچوبهای ذهنی تثبیتشده در محافل سینمایی ما را تغییر دهد، اما گمان میكنم كه لازم است درباره اهمیت عمل داستانگویی و امكانات متنوعی كه هنوز در این قلمرو وجود دارد بیش از اینها تأمل كنیم، و شناختمان در یكی از قالبهای داستانگویی را به متری برای اندازهگیری قالبهای دیگر تبدیل نكنیم.
و البته نمیتوانم این را هم نگویم كه شناخت بسیاری از ما از همان قالبهای متعارف هم چندان كامل، پخته و منعطف نیست و معمولاً به جای تسلط بر جوهرهی موضوع، با كلیشهها و چارچوبهای كهنه و ناكارآمد سر و كار داریم؛ قابلیتهای گسترده روایت كلاسیك را به چند قاعده و فرمولِ مستعمل محدود میكنیم و سینمای مدرن یا پستمدرن را هم مجموعهی ادا و اطوارهای متظاهرانهای فرض میكنیم كه هر عملی در آن امكانپذیر است. «مضمونزدگی» درمانناپذیرمان هم كه بر همهی این تعاریف سایه انداخته و به درد بیدرمانی تبدیل شده است.
آلرژی به کتابهای فیلمنامهنویسی
در یكی دو ماه اخیر با كتابی دمخور شدهام كه بحثهای مبنایی كمنظیری درباره مسئلهی داستان و نحوه روایت آن در سینما طرح میكند. اسماش این است: داستان: ساختار، سبك و اصول فیلمنامهنویسی و نویسندهاش آدم معركهای است به نام رابرت مككی كه حق استادی بر گردن خیلی از آدمهای تراز اول سینمای جهان دارد. ترجمهی خوب كتاب را هم محمد گذرآبادی انجام داده كه در سالیان اخیر كتابهای سینمایی درجه یكی را انتخاب كرده و با حوصله و دقتی كه دارد، چند كتاب آموزشی مبنایی را در دسترس ما قرار داده كه میتوانند به عنوان جزوههای مفید و كاربردی در دانشكدههای سینمایی جایگزین منابع كهنه و بیقابلیت شوند.
اگر شما هم از آن دسته آدمها هستید كه نسبت به هر كتابی كه قصد آموزش فیلمنامهنویسی دارد، آلرژی پیدا كردهاید، پیشاپیش همدردی خودم را با شما اعلام میكنم، اما دربارهی این یكی زود قضاوت نكنید: این از آن كتابهای مهملی نیست كه نویسندهاش ادعا كند میتواند در یك هفته، بیستویك روز یا چهلوپنج روز از چوب هم فیلمنامهنویس بتراشد، بلكه از همان ابتدا مشخص میكند كه فیلمنامهنویسی را عملی سهل و ساده نمیداند و در عین حال اعتقادی هم به وجود رموز پنهان و قوانین مخفی برای دستیابی به موفقیت در این عرصه ندارد:
«هرگز برای مخفی نگاه داشتن حقایق هنر ما توطئه یا تبانی در كار نبوده است. در بیستوسه قرنی كه از نوشته شدن فن شعر به وسیلهی ارسطو میگذرد «راز»های داستان همان قدر مشهور خاص و عام بوده است كه كتابخانهی سر خیابان. در حرفهی داستانگویی نكتهی غامض و دشواری وجود ندارد. در واقع، در نگاه نخست، داستانگویی در سینما به شكل گولزنندهای آسان به نظر میرسد. اما وقتی گام به گام به مركز نزدیك میشویم و میكوشیم داستان را صحنه به صحنه پیش ببریم، كار بهتدریج دشوار میشود زیرا میفهمیم كه روی پرده جایی برای مخفی شدن نیست… دوربین در ثبت اشتباهها به اندازهی دستگاه اشعهی ایكس بیرحم و دقیق است.»
بنابراین نویسنده، از یك طرف تذكر میدهد كه مشتی ترفند و شعبده در آستین ندارد كه بخواهد برای ما رو كند و بگوید هر كس اینها را به كار ببندد داستانگوی موفقی خواهد شد، از طرف دیگر، تأكید میكند كه تسلط بر این حرفه، نیازمند تحمل مرارت و دشواریهایی است كه آمادگیاش در آدمهای امروزی كمتر دیده میشود.
داستان، سینما و زندگی
اما بهتر است بدانید كه برای انس گرفتن با این كتاب، نباید آن را صرفاً مجموعه یادداشتهایی دربارهی حرفه فیلمنامهنویسی فرض كنید؛ نكته كاملاً غیرمنتظره و استثنایی در كتاب داستان این است كه با خواندن آن به بصیرتی همهجانبه دربارهی معنای داستان، معنای سینما، معنای هنر و حتی معنای زندگی دست پیدا میكنید! یعنی نویسنده با تسلطی شگفتانگیز موفق میشود كه اهمیت داستان در زندگی را در شكل كلیاش توضیح دهد، حضور آن را در همهی هنرها (حتی موسیقی) توصیف كند، ارتباط آن را با زندگی واقعی روشن كند و ویژگیهای اختصاصی تعریف كردن یك داستان در قالب یك فیلم سینمایی را هم با جزئیات شرح دهد. مرزی هم بین این مباحث نمیكشد و در همان لحظه كه دارد یك مهارت خاص در فیلمنامهنویسی را به شما یاد میدهد، نكتهای اساسی درباره درك اثر هنری و تذكری دربارهی درست دیدن دنیا و زندگی را هم آموزش میدهد.
به همین دلیل با متن لایه لایه و عمیقِ آدم پخته و كاركشتهای طرفید كه در هر لحظه میتواند خوانندهاش را به هیجان بیاورد. آدمی كه هم سینما را خوب میشناسد و هم زندگی را.
یک دانشکدهی رایگان
این از آن كتابهاست كه میشود امیدوار بود اگر جدی گرفته شود و با دقت خوانده شود، خودش در نقش یك دانشكدهی سینمایی عمل كند و بسیاری از توهمات ما دربارهی سینما و داستانگویی را بزداید و تعاریف درست و اصولی را جایگزین آنها كند. اگر زورم میرسید، بعضیها را در جایی حبس میكردم و مجبورشان میكردم پانزده بار این كتاب را رونویسی كنند و تحویل دهند تا اجازهی آزادی و در مرحلهی بعد، فعالیت سینمایی پیدا كنند! فعلاً برای آن كه حظی برده باشید و دست خالی نمانید، چند پاراگراف از فصول ابتدایی كتاب را برایتان انتخاب كردهام. بخوانید و لذت ببرید؛ اینها حرفهایی نیست كه در قوطی هر عطاری پیدا شود:
«فرهنگ، بدون یك داستانگویی صادقانه و قدرتمند نمیتواند شكوفا شود. وقتی جامعه، پیوسته مخاطبِ شبهداستانهای ظاهرفریب و توخالی قرار میگیرد دچار زوال و ضعف میشود. ما نیازمند هجویهها و تراژدیهای راستینیم، درامها و كمدیهایی كه زوایای تاریك روح بشر و جامعهی انسانی را روشن كنند. در غیر این صورت… هستهی مركزی از هم خواهد پاشید.»
استعارهای دوساعته
«داستانگو شاعر زندگی است، هنرمندی است كه زندگی روزمره، زندگی درونی و بیرونی، و رؤیا و واقعیت را به شعری بدل میكند كه قافیهی آن را نه كلمات كه حوادث میسازند؛ استعارهای دوساعته كه میگوید: زندگی چیزی مثل این است! لذا داستان باید از زندگی فاصله بگیرد تا به ذات و سرشت آن دست یابد، اما در عین حال نباید به چیزی انتزاعی بدل شود كه هر پیوندی را با واقعیت روزمره قطع كرده است. داستان باید شبیه زندگی باشد، اما نه آنچنان پیشپاافتاده و تقلیدگونه كه در پسِ ظاهر آشنای خود هیچ عمق و معنایی نداشته باشد.»
مراسم داستان
«اشتیاق به داستان، از دید برخی صرفاً نوعی تمایل به سرگرمی است، نوعی فرار از زندگی به عوض كندوكاو در آن. اما باید پرسید كه سرگرمی در نهایت چه معنایی دارد؟ سرگرمشدن یعنی شركت در مراسمِ داستان به خاطر هدفی كه به لحاظ عقلی و عاطفی ارضاكننده است. برای بینندهی فیلم، سرگرمی مترادف است با مراسمِ نشستن در سالن تاریك، تمركز بر روی پرده بهمنظور تجربه كردن معنای داستان و به همراه آن، تحریك عاطفی شدید و حتی گاهی دردناك، و با عمیقتر شدن معنا، رسیدن به ارضای كامل آن عواطف.»
فرم بنیادی
«همهی هنرها بر اساس فرم بنیادی خود تعریف میشوند… اما منظور از فرم، «فرمول» نیست. هیچ دستور آشپزی خاصی در زمینه فیلمنامهنویسی نمیتواند تضمین كند كه كیك شما خوب از آب دربیاید. داستان رازآمیزتر، پیچیدهتر و انعطافپذیرتر از آن است كه به فرمول درآید، و فقط یك احمق ممكن است چنین كاری بكند.»
غرابت و بداعت
«هرگز غرابت را با بداعت اشتباه نگیرید. تفاوت برای تفاوت همانقدر بیمعناست كه پیروی بردهوار از مقتضیات تجاری… درست همانطور كه كودكان از روی شیطنت و بازیگوشی چیزها را میشكنند یا برای جلب توجه اوقاتتلخی میكنند، بسیاری از فیلمسازان نیز با دست زدن به اطوارهای كودكانه در واقع فریاد میزنند: «نگاه كنید چه كارهایی از دستم ساخته است!» هنرمند پخته و آبدیده هرگز جلبتوجه نمیكند، و هنرمند عاقل نیز هرگز كاری را صرفاً برای شكستن قراردادها انجام نمیدهد.»
چوب خشک و نگاه بودا
«اگر قرار باشد شنونده میان مسائل پیشپاافتادهای كه روایت درخشانی دارند و مطالب مهمی كه بد تعریف میشوند یكی را برگزیند، بلااستثنا اولی را ترجیح میدهد. قصهگوهای حرفهای میدانند چگونه در بیاهمیتترین اتفاقات، زندگی بدمند، اما قصهگویان نابلد، عمیقترین چیزها را كسلكننده میكنند. ممكن است نگاه شما به ژرفای نگاه بودا باشد اما اگر قصه گفتن بلد نباشید، افكارتان مثل چوب خشك است.»
من جوانی ۱۸ ساله هستم که تا پیش از مطالعه ی این کتاب ، تصورم بر این بود که نوشتن فیلمنامه چیزی جز چند ماهی صرف وقت پشت میز و چیدن کلمات پشت هم نیست ، در نتیجه درک این موضوع که چرا سینمای ایران و جهان درگیر این اشتباهات فاحش در فیلمنامه نویسی شده برایم سخت بود . اما بعد از مطالعه ی این کتاب ، برایم مسئله روشن شد . نویسنده ( به طور کلی هر هنرمندی ) ابتدا باید زندگی کنی . زندگی کند و زندگی کند . با خودش و آنچه که بوده و هست مواجه شود و بعد خودش را در دنیای آدم ها و داستان هایش غرق کند تا جهانی بسازد درست و قابل اعتماد . بداند که کار هنری و نوشتن نیاز به زمان و عشق دارد .
عالی بود. عالی. نمیدونم کجا خوندم که فرق اساسی انسان و حیوان، قدرت/هنر داستانگویی انسان است. انسان: حیوان قصه گو