به وقت شام ـ ابراهیم حاتمیکیا
به وقت شام (ابراهیم حاتمیکیا) را دیدم. اگر بتوانیم هیاهو و جنجال اطراف فیلم را کنار بگذاریم، شاید بشود دو کلمه دربارهی خود فیلم حرف زد. شرایط تولید فیلم، موقعیت تهیهکنندهاش، بحث هزینه، رانت و امثال اینها برایم جذابیتی ندارد. موضعگیریهای کارگردان فیلم و صحبتهایش در اختتامیهی جشنوارهی فجر هم. حاتمیکیا بسته به غلیان احساساتش موضعگیریهای ضدونقیض میکند، همانطور که اخیراً با ذکر نام بهرام بیضایی روی سن جشنوارهی مقاومت همه را شگفتزده کرده. ترجیح میدهم سروصداهای پیرامون فیلم را بگذارم کنار و به فیلم نگاه کنم تا آن بخش از وجود فیلمساز را ببینم که فارغ از موضعگیریهای رسانهای، در اثر تجلی پیدا کرده. ترجیح میدهم فقط دربارهی سینما حرف بزنم: فیلمی به نام به وقت شام یک دنیای دراماتیک بسیار محدود و حداقلی دارد. کوچکتر از هر فیلم دیگری که حاتمیکیا ساخته. این دنیای کوچک، مجال خلق «شخصیت» و شکلگیری کشمکش نمیدهد، بلکه صرفاً از مخاطبی مشخص دعوت میکند به نتایجی مشخص برسد و فیلم که تمام شد با تأیید همان باورهایی که در ابتدای فیلم داشته از سالن برود بیرون.
روزگاری حاتمیکیا فیلمهایی میساخت دربارهی جنگ خودمان و بهصراحت میگفت دوربین من هرگز سمت دشمن نخواهد رفت چون آنها را نمیشناسم. دوربین را نگه میداشت بین همانها که میشناسد و گرچه با این تصمیم «ضدقهرمان» را حذف میکرد اما در فیلمی مثل مهاجر تقابلی میساخت میان «اسد» و «محمود» تا در میان همان آدمهایی که میشناسد و باورشان کرده کشمکشی بسازد از جنس یک درام واقعی، تا تماشاگری را هم که باور نداشت به آن آدمها درگیر و متأثر کند. منتقدانی که در جشنوارههای خارجی فیلمهایش را دیدند نوشتند فیلمهای حاتمیکیا خطرناک است چون باعث میشود تماشاگر، به جنگ عشق بورزد. دیدهبان و مهاجر توانسته بودند «کشمکش» بسازند بدون نمایش ضدقهرمان. وقتی دوربین حاتمیکیا به شهر آمد شرایط عوض شد و نوعی کینهجویی نسبت به شهرنشینان در فیلمهایش دیده میشد اما حتی آژانس شیشهای یا ارتفاع پست هم میزانسنی میساختند برای حضور «مردم» که حرفشان را بزنند تا بلکه موقعیت دوگانهی درون فیلم اجازه دهد «دنیا»یی ساخته شود درگیرکننده و قابل باور. دنیایی که به تماشاگر، مجال میداد یک تحول را باور کند. اما حالا نقش ضدقهرمان در به وقت شام یادآور کارکرد هیولاهای اسطورهای در افسانههای کهن است. یا جانوران فیلمهای فانتزی. چیزی شبیه کینگکونگ، گودزیلا و دایناسورهای پارک ژوراسیک. موجودی که در یک کلام، دژخیم است و تشنهی خون. بدیهی است که الان مشغول تردید در ماهیت «داعش» نیستیم. اینکه داعش در واقعیت چه چیز هولناک و نفرتانگیزی است عیان است و ربطی به بحث فعلی ندارد. درام، قواعد خودش را دارد. اگر فیلم ماندگار و تأثیرگذار میخواهیم به درام درست طراحیشده نیاز داریم.
حاتمیکیا در سالهای اخیر چند بار گفته که «سینما برای من وسیله است». فیلمساز را نباید بر مبنای مصاحبهاش ارزیابی کرد، به فیلمش نگاه کنیم: او حتی در شعاریترین فیلمهایش مثل موج مرده و به نام پدر هم اجازه میداد یک «دنیا»ی متکی بر تقابل و کشمکش درون فیلمش ساخته شود، هرچند از ابتدا مشخص بود میخواهد در پایان، حق را به کدام طرف مخاصمه بدهد. حتی در بادیگارد هم این تقابل، درام را جلو میبرد، اما حالا این همه زحمت را صرف ساختن فیلمی میکند که قرار است حقانیت کنشی را برای تماشاگر اثبات کند که پیشاپیش اثباتشده است.
حاتمیکیا بر خلاف قوانین خودش، با خیال راحت دوربین را برده میان دشمنی که لابد فکر میکند خوب میشناسد. سکانسهایی از فیلمش را صرف نمایش شناعتی میکند که ویدئوهای منتشرشده از داعش، همانها را نشان داده و چون دراماتیزه نشدهاند از هر فیلم داستانی تکاندهندهتر و موحشترند. پس حالا تنها راه نجات به وقت شام این است که شخصیتهای مقابل داعش تقابلی بسازند که دنیای فیلم را گسترش دهد. اما همهی آنچه دست ما را میگیرد یک ویدئوی ارسالشده از موبایل همسر و مادر همسر است که گلایه میکنند چرا قهرمان داستان، زن و بچهاش را گذاشته و رفته سوریه. همین. کافی است این را مقایسه کنید با گفتگوهای حاج کاظم با همسرش در آژانس شیشهای تا ببینید فیلمساز حتی همین موقعیتهای سادهی ملودرام را به چه سطحی تقلیل داده. در نهایت فیلم به سمت این میرود که به بیانیهای تصویری تبدیل شود برای توضیح معنای اصطلاح «مدافع حرم». فیلمنامهنویس برای رسیدن به این مقصود، اوج قصه را به این شکل ترتیب میدهد که قهرمان فیلم جانش را میدهد تا مانع اصابت هواپیما به حرم شود و تصویر «حرم» مشخصاً در نماهای پایانی فیلم مؤکد میشود. باز هم روش فیلمساز برای به نتیجه رساندن ایدهاش را مقایسه کنیم با پایانبندی استعاری مهاجر و هدایت آن هواپیمای کوچک با چشمان بسته و آن پلاکهای رهاشده در باد. هر دو ظاهراً یک «مفهوم» را میرسانند اما فیلمها در گذر زمان بر مبنای مفاهیمی که منتقل میکنند جاودانه نمیشوند.
امتیاز از ۵ ستاره: ★½
درست ترین نقدی که درباره این فیلم خواندم.