آخرین فصل سریال مردههای متحرک
پخش نهمین فصل سریال مردههای متحرک که آغاز شد با تردیدی جدی تماشای فصل تازه را شروع کردم. با تلاش برای زنده نگه داشتن امید به اپیزودهای ابتدایی تا شاید کسی راهی برای نجات سریال از مسیری که در پیش گرفته پیدا کرده باشد. اما حالا بعد از دیدن هفت اپیزود، مطمئن شدهام امیدواری بیفایدهای داشتهام و دیگر میشود با خیال راحت این سریال را هم گذاشت در فهرست بلندبالای سریالهایی که هر چه طولانیتر شدند بیشتر از یاد رفتند و طمع کمپانی سازنده برای پول درآوردن از محبوبیت سریال، باقیماندهی آبرو و اعتبار همه را بر باد داد.
هشت سال پیش وقتی اولین اپیزودهای سریال مردههای متحرک پخش شد مختصات تازهای که چه در ایده و چه در اجرا توسط طراحان [بهخصوص فرانک دارابونت در رأس گروه] طراحی شده بود اشتیاقبرانگیز به نظر میرسید. مؤلفههای متداول در مجموعه فیلمهایی که با مسئلهی زامبیها و گیر افتادن آدمهای زنده در محیطی که توسط زامبیها تسخیر شده سر و کار داشتند حالا ویژگیهای تازهای یافته بود: به پایان رسیدن دنیا و از بین رفتن امید برای بقای بشر در میان جمعیت وسیع زامبیها که هر روز گسترش پیدا میکنند؛ ایدهای که ابتدا در کامیکبوک مردههای متحرک شکل گرفته بود و حالا در اجرای تصویری دارابونت لحنی شبیه فیلمهای اروپایی دههی شصت و هفتاد پیدا کرده بود. حادثههای ناگهانی و شوکهای مرسوم بهشدت کاهش پیدا کرده بود و ریتم آرامتر اجازهی شخصیتپردازی میداد. فضاسازی حسابشده حسی از یک جور آخرالزمان دلهرهآور را پدید میآورد که سر فرصت و باحوصله تماشاگر را درگیر میکرد. تلفیقی از یک ایدهی مطلقاً وابسته به ادبیات و تلویزیون آمریکا که با اجرای سرد و باطمأنینه و بدون عجله برای پشت هم چیدن حوادث متعدد و اغراقهای مرسوم، بسیار کنجکاوکننده به نظر میرسید. با اینکه بعد از اختلافی که بین دارابونت و شبکهی amc اتفاق افتاد و باعث جدایی او از پروژه شد این حسوحال از بین رفت و تغییراتی در پیشفرضهای اولیه اتفاق افتاد، اما باز هم جذابیت کاراکترهایی که داستان را شروع کرده بودند انگیزهی زیادی برای تماشای سریال ایجاد میکرد و کماکان میشد نشانههایی از تنوع و وجود ایدههای نو در کار با دستمایههای این زیرژانر مهم سینمای وحشت را پیدا کرد.
مهمترین ایدهای که از فصل چهارم به سریال وارد شد و جان تازهای به اتفاقات داد این بود که کمکم زامبیها جایگاهشان بهعنوان مهمترین عامل ایجاد وحشت را از دست دادند و آدمهایی که در غیاب نظم و قانون در دنیا، به هیولاهایی خونخوار تبدیل شدهاند هراسآورتر از هر مردهی متحرکی به نظر میرسیدند. این ایده که دنیای گرفتارشده در هرج و مرج حالا به آوردگاه انسانها تبدیل شده و نبرد اصلی میان آدمهایی است که میخواهند بهشکل «انسانی» به زندگیشان ادامه دهند با آدمهایی که میخواهند «هیولا» باشند، بسیار درگیرکننده از آب درآمد و باعث شد چند شخصیت جذاب خلق شود و تمهای تازهای وارد کار شود. اما هرچه این ایده ادامه پیدا کرد و تعیین تکلیف وضعیت به فصلهای آینده موکول شد مشخص شد سازندگان سریال شهامت مواجهه با ابعاد پیچیدهی این ایده را ندارند و بهجای به اوج رساندن ایدهشان، شروع کردهاند به خنثی کردن بزدلانهی بمبی که خودشان فعال کردهاند!
بعد از به پایان رساندن فصل هشتم با ضعیفترین تمهیدات قابل تصور، حالا فصل نهم در فقدان هر ایدهای شروع شده، در اپیزود پنجم هم قهرمان اصلی کل سریال حذف شده و دو اپیزود اخیر مطلقاً دربارهی هیچ است! در حالی که شخصیتهای اصلی بدون هیچ توضیحی ناپدید میشوند یا در عمق قاب اعمال نامفهوم انجام میدهند، شخصیتهای جدیدی اضافه شدهاند که هیچ جذابیتی ندارند و در کل اپیزود هیچ اتفاق معناداری رخ نمیدهد! حالا دیگر تماشای مردههای متحرک به یک اتلاف وقت مطلق تبدیل شده و فقط باید تأسف خورد به حال شبکهای با اعتبار amc که بهخاطر پول، سرمایههای واقعی خودش را هدر داد و یکی از بهترین سریالهای کارنامهاش را به چیز رقتبار و مهملی تبدیل کرده که تنها کارکردش عصبانی کردن تماشاگر است.