بوهمین راپسودی ـ برایان سینگر
از تماشای بوهمین راپسودی [از معادل فارسی حماسهی کولی هم شاید بشود استفاده کرد] بسیار غافلگیر شدم. از آن فیلمها بود که انتظار داشتم نه فقط بد، که اصلاً غیر قابل تحمل باشد، اما حالا فکر میکنم شاید بهترین فیلم سال همین است! از آن رودست خوردنها که لذتبخش است! همهی دلایل و شرایط مهیا بود برای اینکه فیلم بدی باشد: میدانستم دربارهی گروه مشهور «کویین» است و خوانندهاش، فردی مرکوری، که آدم عجیب و غریبی بوده با یک زندگی آشفته و آن ماجرای همجنسگراییاش که به مرگش بر اثر بیماری ایدز منجر شد. البته که انتخاب این قصه بهخودی خود نمیتواند مشکلی داشته باشد اما وضعیت این سالها فرق میکند؛ اوضاع جوری شده که معمولاً چنین انتخابهایی بدون چشمداشت برای سوار شدن بر موج فعلی انجام نمیشود و کسانی که در این سالها چنین ایدههایی را انتخاب کردهاند منتظر فضاسازی، سر و صدا راه انداختن و تحویل گرفته شدن در فصل جوایز بودهاند که اغلب هم به هدفشان رسیدهاند. این است که چشممان ترسیده. از طرف دیگر، فیلمهای «زندگینامهای» اغلب، کند و کسالتبارند و به نتیجهی درخشانی نمیرسند. در تاریخ سینما تعداد فیلمهایی که در این زیرژانر به موفقیت رسیدهاند بسیار کم است و شکستخوردهها بسیار. به اینها اضافه کنید کمرمق بودن بیشتر فیلمهایی را که در دو سه دههی اخیر دربارهی ستارههای راک و پاپ ساخته شده. نقدهایی هم که در روزهای اول اکران خواندم به هیچ نکتهی تحسینبرانگیزی اشاره نمیکردند و درمجموع منفی بودند. و علاوه بر همهی اینها، سر این فیلم در همان زمان تولیدش جنجالهایی درست شد، کارگردانش (برایان سینگر) وسط فیلمبرداری اخراج شد و حالا پروندههای جدیدی هم دربارهی مزاحمتهای جنسیاش منتشر شده و باید برود دادگاه! دیگر چه اتفاقاتی باید بیفتد که آدم حس کند از توی همهی اینها یک فیلم درست و درمان درنخواهد آمد که لازم باشد منتظر تماشایش بمانیم؟!
اما نتیجهی نهایی نشان میدهد بوهمین راپسودی توانسته مثل یک موجود سختجان، خودش را از زیر دست و پای همهی این مصائب بیرون بکشد و به فیلم خوبی تبدیل شود. جالب اینکه وقتی شروع به تماشا میکنید، یک سوم ابتدایی فیلم همهی پیشفرضها و حدس و گمانهای قبلی را تأیید میکند: شتاب اتفاقات زیاد است، شکلگیری گروه خیلی سریع و کمی دمدستی نمایش داده میشود، رابطهی فردی مرکوری با خانوادهاش و دیالوگهایی که رد و بدل میشود چنگی به دل نمیزند، و به نظر میرسد داریم برای صدمین بار مسئلهی مخالفت خانوادهای پایبند اصول با بیقیدیهای فرزند هنرمندشان را تماشا میکنیم و موقعیت، کاملاً کلیشهای است. اما درست وسط همین اوضاع، دقیقاً در همان لحظاتی که دارید فکر میکنید بفرما، این هم یک فیلم زندگینامهای سرهمبندیشدهی دیگر که حتی حوصله ندارد قصهاش را سر فرصت و بدون عجله تعریف کند تا ما را قانع کند این آدم چه استعدادی داشته و چرا گل کرده، ناگهان به خودتان میآیید و میبینید فیلم تمام شده و شما دارید خیره، روبهرویتان را نگاه میکنید! و آنوقت انتخابی ندارید جز اینکه برگردید عقبتر و در ذهنتان مرور کنید چطور شد که سازندگان، توانستند این لحن یکدست و بهدقت طراحیشده را بر فیلم حاکم کنند.
به نظرم بوهمین راپسودی پیشنهاد تازهای برای این جنس فیلمهاست: یک قصهی «واقعی» داریم که ابتدایش با جزئیات روایت نمیشود، آخرش رها میشود، آن وسط هم تمام ماجراها را نشان نمیدهد، در عین حال حس نمیکنید نیاز دارید چیزهایی را از زندگی این آدم بدانید که نشانتان ندادهاند. فیلم وقتی تمام میشود، کامل است، اما یک زندگی مو به مو منطبق بر همهی جزئیات تاریخی را بازسازی نکرده. وانمود نمیکند «برداشت» آزاد از زندگی یک آدم واقعی است، بلکه بر عکس، بسیار مقید به تاریخنگاری به نظر میرسد اما در واقع، فقط همان تکههایی را که لازم داشته کنار هم چیده و کمی هم در وقایع دستکاری کرده تا برسد به نقطهای که از قبل معین کرده. فیلم، همه چیز را نشان میدهد، اما همزمان بهشکل ملایم و نامحسوسی از کنارشان میگذرد تا به نقطهی مطلوبش برسد. واقعاً یک زندگی را روایت میکند اما از این فراتر میرود. به مسئلهی همجنسگرایی فردی مرکوری اشاره میکند اما نه به سبک فیلمهای این سالها که به بیانیه تبدیل میشوند در حمایت از اقلیتها، بلکه به همان اندازهای که نیاز دارد تا این شخصیت را بسازد. موضع فیلم نسبت به خودتخریبیهای کاراکتر اصلیاش ظریف و متعادل است: نه از او یک راکاستار مفلوک قابل ترحم میسازد، نه توجیهش میکند بابت دیوانگیهایش. با دقت و البته ایجاز از کنار همهی اینها میگذرد تا برسد به سکانس دیدنی پایانی که بازسازی تقریباً کامل اجرای ۲۰ دقیقهای گروه کویین در کنسرت بزرگ «لایو اید» است که در سال ۱۹۸۵ در استادیوم ومبلی لندن برگزار شده.
کارگردانی فیلم درخشان است و یکدست (گرچه نمیدانیم برایان سینگر کدام سکانسها را گرفته و جایگزینش کدامها را)، بازیها عالی است و تلاش رامی مالک برای نزدیک شدن به فیگورهای عجیب فردی مرکوری موقع اجرا، خیرهکننده. ترکیببندی بصری فیلم، دیدنی است و ریتمش کنترلشده. اهمیت بوهمین راپسودی در این است که موفق میشود از نقطهی عزیمتش فراتر برود و در پایان، چه طرفدار موسیقی راک، گروه کویین و فردی مرکوری باشید و چه بهکلی با همهی اینها بیگانه، خودتان را وسط روایتی حس میکنید متمرکز بر جهانبینی و منش آدمی که دنیای ذهنیاش را بپسندیم یا نپسندیم، دو ساعت نگاهمان را دزدیده و درگیرمان کرده. آدمی که مثل خود فیلم، از زیر مصائب مختلف خودش را بیرون کشیده و نامش را در تاریخ ثبت کرده.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★ ½