شعر ـ لی چانگ دونگ
شعر نام فیلمی است که لی چانگدونگ در سال ۲۰۱۰ ساخته و تا قبل از فیلم جدیدش، سوزاندن که در سال ۲۰۱۸ نمایش داده شد، آخرین فیلمی بود که نوشته و کارگردانی کرده. این فیلم، نام ساده و عجیبی دارد: شعر. تا وقتی فیلم را ندیدهاید، بعید است این اسم توجهتان را جلب کند و احتمالاً تصور میکنید اسمی است بیش از حد عام برای یک فیلم سینمایی. اما بعد از تماشای فیلم حیرت خواهید کرد از اینکه کسی توانسته واقعاً فیلمی بسازد برای کند و کاو در ماهیت شعر.
نه، قضیه این نیست که این فیلم دربارهی ارزیابی شعر بهمثابهی نوعی فعالیت هنری/ ادبی است، یا این که رویکردی فلسفی در پیش گرفته تا یک قالب بیانی به نام شعر را بازشناسی کند. فیلم دربارهی تضاد نگاه شاعرانه به هستی با خشونت و بیهودگی جاری در زندگی است. فیلمساز بدون این که مستقیم به این ایدهی مرکزی اشاره کند، شخصیت اصلیاش را در موقعیت پیچیدهای قرار میدهد: او زنی است در ابتدای دورهی کهنسالی که علاقه دارد زندگی ساده و صلحجویانهای را در کنار نوهاش بگذراند. خواستههای زیادی ندارد، فقط میخواهد همه چیز زندگی معمولیاش آرام و پایدار باقی بماند. با اینکه فقیر است و وضعیت مالیاش اجازه نمیدهد، تمام وجودش را وقف «زیبایی» میکند؛ از ظاهر خودش که همیشه بسیار آراسته است تا ذهنش که فقط معطوف زیباییهای دنیاست. اما ناگهان میفهمد در زندگیاش حادثهی هولناکی رخ داده. در مجاورت او. بسیار نزدیک به او. جنایتی که او توانایی مواجهه با آن را ندارد و هر بار که دربارهاش صحبت میشود خاموش و درمانده نگاه میکند و بعد، بهسرعت از موقعیت دور میشود. اما پیچیدگی ماجرا در این است که این اتفاق شنیع به زندگیاش گره خورده و نمیتواند بیاعتنا باشد. در عین حال تاب مواجه شدن با آن را ندارد. از گوشهی چشم به موضوع نگاه میکند. رویش را برمیگرداند اما ذهنش درگیر میماند. برای التیام ذهنش به شعر پناه میبرد. این زن، دنیای شعر را انتخاب نمیکند تا مشغولیتی ادبی دست و پا کند یا به شهرتی بین اهل فن برسد، بلکه میخواهد به دنیای شعر پناه ببرد تا بتواند «جور دیگر» ببیند. چون چارهای جز این ندارد. تنها راه مقابلهاش با دنیای تیرهای که همسایهاش شده، این است که در دنیای شعر زندگی کند و زاویهی دید تازهای پیدا کند برای پس زدن مشکلش. فرم روایی و بصری فیلم در خدمت شکل دادن به همین زاویهی دید تازه است که در سکانس پایانی به نتیجه میرسد.
فیلم از این جهت حاوی ایدهی شگفتانگیز و کمسابقهای است: یک زن معمولی، میخواهد شاعرانه زندگی کند. میخواهد از طریق مجاورت با شعر [هنر]، به دنیای بیمعنا و نفرتانگیزی که احاطهاش کرده معنا ببخشد، تا شاید بتواند به زندگیاش ادامه دهد. میخواهد همانطور که با آراستگی ظاهریاش نقابی قرار داده مقابل فقر، حالا با کمک گرفتن از لطافت شعر سپری بسازد تا محافظش باشد در برابر شری که به او حمله کرده. شخصیت اصلی فیلم شعر یک نمونهی درخشان از جانبخشیدن به کاراکتری است که کم حرف میزند، کم دربارهی دغدغههایش برای ما یا شخصیتهای داخل فیلم توضیح میدهد، اما چنان به او نزدیک میشویم که میسوزیم! دغدغهاش چنان ما را درگیر میکند که ملتهب میشویم. این کیفیت، برآمده از فیلمنامهی تحسینبرانگیزی است که به جای تأکید بر حادثهی مرکزی، دائم از آن دور میشود، اما درنهایت موفق میشود از مسیری دیگر ما را دور بزند و مستقیم برگردد سر اصل مطلب.
شعر، یکی از اندوهناکترین فیلمهایی است که در سالهای اخیر دیدهام و جالب این که در عین حال تلاش میکند پیشنهادی برای کنار آمدن با تلخیهای دنیا در اختیار ما قرار دهد. پیشنهادی که عبارت است از کمی رو گرداندن از واقعیت و یافتن مجال برای بازنمایی واقعیت در قالبی شاعرانه/ هنرمندانه.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★½
سلام آقای معززی نیا
وقتتون بخیر
یکجایی از متن نوشتهاید: “فرم روایی و بصری فیلم در خدمت شکل دادن به همین زاویهی دید تازه است”. ممنون میشم اگه امکانش بود و فرصت کردید لطف کنید در مورد این موضوع بیشتر توضیح بدید. تشکر
توضیح بیشتر این بخش نیازمند ذکر مثالهایی از سکانسهای مختلف است. اگر فرصت کردم تحلیل مفصلتری دربارهی این فیلم بنویسم این مثالها رو ذکر میکنم.