چند نکته دربارهی اسکار ۲۰۲۰
اسکار ۲۰۲۰ برگزار شد، حالا چند روزی گذشته و سر و صداها خوابیده.
مراسم امسال، قبل از برگزاری، فاقد هیجان و قابل پیشبینی به نظر میرسید، اما ناگهان به یک غافلگیری تمامعیار تبدیل شد. دورهی ۹۲ اسکار، بهعنوان شبی تاریخی به یاد آورده خواهد شد، از این بابت که فیلمی غیرانگلیسیزبان، آن هم نه فیلمی اروپایی، بلکه فیلمی از سینمای کرهی جنوبی، جوایز اصلی را دریافت کرد.
انگل (بونگ جون هو) از ابتدای سال که نخل طلای کن را برد، فیلمی به نظر میرسید که توانایی جذب همزمان تماشاگر عادی، منتقدان و سینماگران را دارد، و با آغاز اکران جهانی روز به روز بر محبوبیتش افزوده میشد، اما کمتر کسی انتظار داشت که تا مرحلهی کسب همزمان هر دو اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان پیش برود. سازندگان فیلم، از جمله خود بونگ جون هو نیز در شب مراسم، بهوضوح شگفتزده به نظر میرسیدند.
دربارهی این دورهی اسکار، بد نیست چند نکته را مرور کنیم:
۱
به نظر میرسد صحبتهای سالهای گذشته دربارهی پیشبینی رأی اعضای آکادمی بر مبنای دیگر جوایزی که در انتهای سال داده میشود، بیمبنا و بیاعتبار شده. امسال هماهنگی ناچیزی میان جوایز محفلهای مختلف، از مراسمهای نیویورکی گرفته تا جایزهی انجمنهای مستقل، نهادهای مختلف صنفی، گلدنگلوب و جاهای دیگر با جوایز اسکار وجود داشت. ظاهراً تئوریهای قدیمی، بیاعتبار شده، یا میل هر محفل به شاخص کردن خودش از طریق انتخابهایی کاملاً متفاوت افزایش پیدا کرده. امسال معیار مشترکی میان انتخابها وجود نداشت و فقط سلیقهی داوران جشنوارهی کن در ابتدای سال بهشکل غیرمنتظرهای با سلیقهی اعضای آکادمی در انتهای سال یکسان شد!
۲
در تحلیل و تفسیر جوایزی که در این دوره از مراسم اسکار اعطا شد، کماکان استفاده از عباراتی نظیر «حق انگل بود جایزه ببرد»، «حق برد پیت نبود جایزه ببرد»، «حق اسکورسیزی خورده شد»، «حق جوکر خورده شد» و… رواج دارد! راستش این نوع اظهارنظر دربارهی جوایز اسکار، عوامانه و کموبیش فاقد معناست! در چنین مراسمهایی چیزی به نام «حق» یک فیلم یا یک سینماگر وجود ندارد. هر مراسم سینمایی یا هر جشنوارهای در دنیا دیدگاهی دارد، سلیقهای و گرایشی. این گرایش، لزوماً انتخاب «بهترین» فیلم یا محقترین سینماگر سال نیست. گلدنگلوب، جایزهی اسپیریت، مراسم بفتا، مراسم سزار یا مراسم اسکار، هر کدام پیشینه و تاریخی دارند و رویکردی مبتنی بر اصولی تعریفشده. بر مبنای همانها از اعضای خودشان رأیگیری میکنند و جوایزی به انتخابشدهها میدهند. واضح است که این انتخابها قرار نیست بر سلیقه و انتخاب هر کدام از ما مطابقت پیدا کند.
این جوایز درواقع توضیحدهندهی آن نهاد جایزهدهنده، نگرش و دیدگاه آدمهایی است که پشت این انتخابها قرار دارند. وگرنه «حق» فیلم و فیلمساز، و همچنین «بهترین»های سال، دهه و قرن را تاریخ است که تعیین میکند و گذر ایام، نه این جایزهها که به هیجانهای موسمی آغشتهاند.
بگذریم از اینکه مشکل دیگر در استفادهی مکرر از عبارت «حقش بود» یا «حقش نبود» این است که کسانی با قاطعیت از این گزارهها استفاده میکنند که همزمان تأکید میکنند تعداد محدودی از فیلمهای سال را دیدهاند! با وجود اینکه خودشان میدانند توانایی مقایسه بین همهی فیلمهای تولیدشده را ندارند، رأی قاطعی دارند دربارهی اینکه حق چه کسانی خورده شده.
۳
سال ۲۰۱۹ سال سینمایی پرباری بود. این نه یک نظر شخصی، که عقیدهی هر کسی است که مجموعهی تولیدات سال گذشته را دنبال کرده باشد و دیده باشد که ۲۰۱۹ یکی از معدود سالهای یکی دو دههی اخیر بوده که طیف متنوعی از فیلمهای قابل بحث، از محصولات تجاریِ خوب ساختهشده و آبرومند تا تجربههای خارج از جریان اصلی و حتی ضدجریان را عرضه کرد که اغلبشان در لحن و ساختار، ایدههای قابل توجهی دارند.
ستودنی و تحسینبرانگیز است که در یک سال، هم فیلمهای هوشمندانهای در جریان اصلی تماشا کنیم با کیفیت فورد علیه فراری (جیمز منگولد) و چاقوهای از غلاف بیرونآمده (رایان جانسن)، هم فیلمهای ظریفی مثل قصهی ازدواج (نوآ بامبک)، ایرلندی (اسکورسیزی) و ۱۹۱۷ (سام مندس) را ببینیم، و هم شاهد تجربههای نامتعارف و جذابی باشیم مثل دربارهی بیانتهایی (روی اندرسن)، پرترهی زنی در آتش (سلین سیاما)، فانوس دریایی (رابرت ایگرز)، من بدنم را گم کردهام (ژرمی کلاپین) و چندین فیلم دیگر.
پراکندگی رأیها و جوایز، معمولاً در سالهایی اتفاق میافتد که یا تعداد فیلمهای بد و متوسط زیاد میشود، یا تعداد فیلمهای خوب و خیلی خوب. این جور وقتها توافق روی یک فیلم برجسته دشوار میشود، چون انتخاب قطعی وجود ندارد.
۴
انتخاب انگل بهعنوان فیلم برگزیدهی اسکار، همانقدر که طرفدارانش را بسیار شادمان کرد، علاقهمندان به طیف متنوع فیلمهای خوب سال را سرخورده کرد. غیرمنطقی و عجیب است اگر هواداران انگل روی این اصرار کنند که توجه عمومی به این فیلم بهدلیل قوت ساختاری آن، بدعتهای تکنیکی یا فرمی فیلم است. البته که انگل بسیار خوب ساخته شده، و از تلفیق چند ژانر تا ترکیب چند لحن روایی و شیوهی روایت جذابش نمیشود چشمپوشی کرد. اساساً بونگ جون هو، فیلمساز توانایی است. اما بسیار واضح است که انگل در طول سال، به یک «پدیده» تبدیل شد و این، ناشی از تمرکز فیلمساز روی تعارض طبقاتی، و برخورد خشن و خونین دو قطب از جامعهی اقتصادی امروز دنیاست که در شرایط عادی و زندگی روزمره با هم سر و کاری ندارند.
انگل یک مسئلهی ظاهراً بومی را تبدیل به مسئلهای جهانی کرد، و اظهار علاقهی گستردهی تماشاگران دنیا به تعارض میان کاراکترها و موقعیتشان در این داستان عجیب، سندی است واضح برای اثبات اینکه معضل تعارضهای اجتماعی و اختلاف درآمد مردم در دنیا و در یک کلمه، مسئلهی «اقتصاد» و رفاه عمومی، کماکان تا چه اندازه اساسی است. آنقدر اساسی که از داوران کن تا اعضای آکادمی، چشم بر مشکلات فیلم، چند موقعیت داستانی غیر قابل باورش و پیامهای اجتماعی گلدرشتش بستند و از «بالا/ پایین»های فیلم و جابهجایی پی در پی بالانشینها و پاییننشینها چنان لذت بردند که جوایز اصلی را با اشتیاق تقدیمش کردند.
از این منظر، برندهشدن انگل را لزوماً نباید موفقیت سینمای کرهی جنوبی، سینمای غیرهالیوودی، سینمای بینالمللی و… بدانیم. نه، مسئله همان است که بود: همچنان هر فیلمی که به «اقلیت»ها توجه میکند، تحسین میشود. انگل بهوضوح تداوم غلبهی همان سلیقهای است که شیفتهی کتابچهی سبز (پیتر فارلی)، شکل آب (گییرمو دلتورو)، مهتاب (بری جنکینز)، روما (آلفونسو کوارون)، ۱۲ سال بردگی (استیو مککویین) و دیگر فیلمهای جایزهبردهی این سالها شده بود. آنها هم فیلمهای ضعیف یا بدساختهشدهای نبودند، اما همگی دربارهی محرومیتهای دردناک «اقلیت»ها هشدار میدادند.
۵
اگر اصرار داریم موفقیت انگل را موفقیت سینمای آسیا یا موفقیت سینمای بینالمللی بدانیم، آنوقت بیشک باید دربارهی گسترده شدن یک بحران در تشکیلاتی به نام آکادمی علوم و هنرهای سینمایی آمریکا حرف بزنیم. این رویکردی غیرسینمایی و شاید سیاسی است که از موفقیت فیلمهای بینالمللی در مراسم اسکار شادمان شویم. کدام سینمای بینالمللی؟ واقعیت این است که بیش از یک قرن است سینمای بینالمللی همان سینمای آمریکاست. البته که این سیطره، از منظر فرهنگی یا اقتصادی باعث خسارتهایی به اقتصاد و فرهنگ دنیا شده، اما از منظر صنعت سینما، همهی سینماگران دنیا نیازمند تداوم تولید فیلم باکیفیت صنعتی در هالیوودند، و فراموش نکنیم در دههی ۱۹۲۰ آکادمی تأسیس شد تا از همین نوع فیلمها تجلیل کند و جوایزی به دستاندرکاران صنعت سینمای آمریکا اهدا کند.
امروز با حضور اعضای تازه در این آکادمی و حاکمیت تنوعی بیسابقه در طیف رأیدهندگانش، معنای حضور این نهاد و فلسفهی وجودیاش در حال اضمحلال است. سینمای آمریکا حتی اگر مورد تنفر بسیاری از اهل فرهنگ در دنیا باشد، حتی در مقام یک ضدقهرمان، بهتر است قدرتمندانه به کارش ادامه دهد و شوی اسکار را هم تبدیل به عرصهای برای تجلیل از کسانی کند که بهترین محصول صنعت سینمای آمریکا برای سرگرم کردن تماشاگران جهانی را عرضه کردهاند.
اتفاقاً لازم است آییننامهی اسکار به این شکل تصحیح شود که امکان دادن جایزهی بهترین فیلم به فیلمی که در رشتهی بهترین فیلم بینالمللی نامزد شده، وجود نداشته باشد! این بازی، این «حمایت» بماند برای همان جشنوارههای رنگارنگ هنری در طول سال. چه لزومی دارد انتخاب جشنوارهی کن و مراسم اسکار یکی شود؟ مگر اینها تأسیس نشدهاند تا دو نوع رویکرد، دو سلیقهی متفاوت و حتی متضاد را نمایندگی کنند؟ سینما به این تضاد نیاز دارد.
۶
گله و شکایت دیگری هم که چند سالی است رایج شده، و امسال هم تکرار شد، نق زدن بابت نامزد نشدن سینماگران زن، سینماگران سیاهپوست و… است. هر سال کسانی در همه جای دنیا، داوران جشنوارهها و مراسمها را به نژادپرستی، زنستیزی و… متهم میکنند و عصبانیاند از جایزه گرفتن مردها و سفیدپوستها. برگزارکنندگان اسکار امسال سعی کردند معترضها را دلداری دهند، کریس راک در ابتدای مراسم متلکهایی نثار آکادمی کرد و در ادامه، تا توانستند از زنان، سیاهپوستها و زنان سیاهپوست دعوت کردند روی سن بیایند و جایزه بدهند!
این موضعگیریها بهقدری غیرمنطقی است که در یک شرایط عادی، لازم به نظر نمیرسد دربارهاش توضیحی داده شود، اما از آنجا که هر سال این ادعاها تکرار میشود، شاید بد نباشد به این نکتهی بدیهی دقت کنیم که:
داوری فیلمها، نقطهی پایانی کار است. آخرین مرحله است. فیلمها را ابتدا کسانی ایدهپردازی میکنند، مینویسند، نسخهی نهایی روی کاغذ شکل میگیرد، کسانی پول بابت تولیدش وسط میگذارند، بازیگر، کارگردان و دیگر عوامل را انتخاب و استخدام میکنند، فیلمبرداری انجام میشود، آمادهی نمایش میشود، تبلیغات بر مبنای همان فیلمی که ساخته شده شروع میشود و… بعد از همهی اینهاست که کسانی میتوانند حاصل کار را داوری کنند. اینکه به داورها فشار بیاوریم چرا منتخب شما زنان، سیاهپوستان و هر طبقهی مورد تبعیض واقعشدهی دیگر نیست، شبیه این است که به یک داور فوتبال بگوییم تو چرا تعداد کارتهای زردی که به بازیکنان نشان میدهی آمار یکدستی را نشان نمیدهد و مثلاً به سیاهپوستها کمتر یا بیشتر اخطار میدهی! بازیکنان فوتبال را کسان دیگری پرورش میدهند، کسان دیگری وارد یک باشگاه میکنند و کسان دیگری برای حضور در یک تیم ۱۱ نفره انتخاب میکنند، داور بر اساس قوانین ثابت فوتبال، صرفاً داوری میکند.
اگر صنعت سینما بر مبنای تبعیض شکل گرفته، شاید دلیلش این است که بخشی از یک جامعهی انسانی است که بر مبنای تبعیض شکل گرفته. بخشی از تاریخ بشر است که با تبعیض شکل گرفته. اما داوران سینما قرار است فیلمی را که میبینند داوری کنند. بعد از همهی تبعیضهای تاریخ، حالا چرا داورها باید مورد حمله قرار بگیرند بابت اینکه تعداد کارگردانهای زن در سینما به اندازهی کارگردانهای مرد نیست؟ و اگر آنها دو تا جایزهی فرمایشی از سر ترحم بدهند مگر رویکرد بشر تغییر میکند؟
با اکثر بخشهای یادداشتتان خصوصا درباره فیلم «انگل» موافقم. این را هم باید پرسید که اگر قرار است فیلمهای غیر انگلیسی زبان هم در بخش اصلی شانس داشته باشند، چرا فیلمهای کوروساوا، فلینی، آنتونیونی، برگمان، تورناتوره، هانکه و… که بعضا اسکار خارجی زبان برده بودند، به چنین موفقیتی نرسیدند؟
درباره توجه به فیلمسازان زن، صحبت این نیست که به آنها، بهای بی جهت داده شود. بلکه نگاهی یکسان به آنها و مردها، صورت گیرد.
شما این جدول رتبه بندی فیلمهای 2019 بر اساس میانگین نمرات منتقدان را ببینید:
https://www.metacritic.com/browse/movies/score/metascore/year/filtered?year_selected=2019&sort=desc
1- انگل 96%
2- پرتره زنی در آتش 95% (فیلمساز زن)
3- مرد ایرلندی 94%
4- داستان ازدواج 93%
5- سوغاتی 91% (فیلمساز زن)
6- زنان کوچک 91% (فیلمساز زن)
7- الماسهای تراش نخورده 90%
8- 63 بالا 89%
9- برای ساما 89% (مشترک: زن و مرد)
10- بدرود 89% (فیلمساز زن)
* نسخه تدوین مجدد «اینک آخرالزمان» (کاپولا) را حساب نکردم
یعنی نیمی از 10 فیلم برتر سال را زنان ساختهاند. به اینها اضافه کنید: آتلانتیک (86%)، هانی لند (86%)، پرندگان مهاجر (85%)، بوک اسمارت (84%)، روزی زیبا در محله (80%) و خیلی فیلمهای دیگر را.
اتفاقی که در عمل افتاد این بود که نه تنها هیچ زنی نامزدِ اسکار کارگردانی نشد، حتی فیلمنامههای «بدرود»، «بوک اسمارت» و «روزی زیبا در محله» هم نامزد نشدند و «فروزن 2» علیرغم شکستن رکورد فروش انیمیشنها، به جمع 5 نامزد بهترین انیمیشن راه نیافت.
«زنان کوچک» که 91% نقد مثبت گرفته و با بودجه 40 میلیونی، 200 میلیون فروخته و نمرات تماشاگرانش هم بالاست، تنها در 6 رشته نامزد اسکار شده. در گلدن گلوب و بفتا حتی نامزد بهترین فیلم هم نشد.
با توجه به اینکه اکثر رای دهندههای اسکار، مردها هستند، این تصور همیشه وجود داشته که آنها نگاه یکسانی به ساختههای زنها و مردها ندارند. جدا از کارگردان، حتی به لحاظ موضوعی هم فیلمهای برگزیده و نامزد اسکار، مردمحور هستند. از سال 2005 تا کنون، تنها «شکل آب» با محوریت یک زن، برنده اسکار بهترین فیلم شده.
در سال 2018 که ساختههای زنها چندان قدرتمند نبود، چنین بحثهایی هم مطرح نشد. ولی امسال وضعیت کاملا متفاوت بود.