کجا رفتی برنادت ـ ریچارد لینکلیتر
اینطور به نظر میرسد که آقای ریچارد لینکلیترِ عزیز بعد از بهثمر رسیدن پروژهی سخت و مهم زندگیاش یعنی فیلم پسرانگی، بعد از تحسینها و ستایشهایی که نصیبش شد، خیالش راحت شده و فعلاً چند سالی مشغول گذراندن ایام فراغت در کنار فیلمسازی است!
در پنج سال گذشته، فیلمهایی میسازد که انگار با یکجور سهلپسندی و خلاصی از وسواسهای همیشگی به سرانجام میرسند. هیچکدام فیلمهای بدی نیستند، اما وقار پسرانگی و ظرافت ساختاری سهگانهی ارجمندِ پیش از… را ندارند. شدت بازیگوشی و دیوانگیشان هم در حد فیلمهای اولیهاش نیست. به همین دلیل با اینکه درمجموع دیدنیاند، اما توقع ما را از کسی که نام معتبری است در سینمای چند دههی اخیر، برآورده نمیکنند.
فیلم امسالش بهنام کجا رفتی برنادت هم همین وضعوحال را دارد. اقتباسی است از یک رمان محبوب و پرفروش به همین اسم، نوشتهی ماریا سمپل. این کتاب به فارسی هم ترجمه شده و چند سال پیش منتشر شده. قصه از زاویه دید دختر نوجوانی روایت میشود به نام بی، که درگیر شرایط بحرانی مادرش شده؛ زنی به نام برنادت فاکس که دچار فروپاشی کامل عصبی شده و مبتلا به مردمگریزی و جامعهستیزی است.
برنادت یک معمار مشهور و صاحبسبک است که بهعنوان هنرمندی حساس و کمالگرا نتوانسته اتفاقی ناخوشایند در آخرین پروژهاش را تحمل کند، و با مهاجرت از لسآنجلس به سیاتل، روزش را با بدبینی و ناسازگاری شب میکند و عاقبت، برای رها کردن خودش از رنج معاشرت با مردم، به قطب جنوب رفته تا در آنجا تجربهی تازهای را آغاز کند! ماجرا از همین سفر ناگهانی شروع میشود، بعد، به پنج هفته قبل برمیگردیم تا بفهمیم چنین جابهجایی عجیبی چرا رخ داده و مشکل خانوادهی این دختر چیست.
رمان را که نخواندهام و نمیتوانم دربارهی شکل اقتباس، حذف و اضافههای احتمالی یا تغییر در شیوهی روایت چیزی بگویم، ولی بر اساس فیلمنامهی فعلی، مشکل بزرگ این است که انگار با نسخهی اول فیلمنامه سر و کار داریم. انگار قبل از هر نوع بازخوانی، قبل از اینکه نسخههای بعدی آماده شود، فیلمبرداری شروع شده و تمام شده! یکی دو نوبت روتوش، پس و پیش کردن بعضی موقعیتها، بازنویسی بعضی دیالوگها و اشارهی ظریفتر به تم اصلی میتوانست تا حد قابل ملاحظهای کیفیت فیلم را ارتقا دهد. تغییراتی که لزومشان برای کسی با تواناییهای لینکلیتر باید بدیهی به نظر میرسیده، اما اینکه چرا ایدهی خوب فیلم، ذره ذره تحلیل میرود و به تأثیرگذاری مورد انتظار نمیرسد، سؤالی است که پاسخش شاید همان کنار گذاشتن وسواسهای همیشگی باشد و سریع تولید کردن فیلمهای این چند سال اخیر.
قهرمان اصلی فیلم با بازی تأثیرگذار کیت بلانشت، در نیمهی اول ما را همراه میکند. چند صحنهی بامزه و چند موقعیت طنازانهی خوب شکل میگیرد که هم شخصیت را توضیح میدهد، هم موقعیت مرکزی را گسترش میدهد. چرخش روایت از مجموعه وقایع خالهزنکی ابتدای فیلم که ما را دچار این تصور میکند که قرار است یک ملودرام محدود محلی دربارهی درگیریهای دو همسایه ببینیم، به معرفی سابقهی برنادت و آگاهشدن ما از اینکه با شخصیت پیچیدهای طرفیم، جذاب به نظر میرسد. اما فیلم هرچه پیش میرود، وحدت رواییاش را از دست میدهد و ما دیگر بیش از اینکه بخندیم، تعجب میکنیم از استفادهی فیلمساز از آسانترین راهها برای نمایش درگیریهای درونی شخصیتها.
این ایده که برنادت دقیقاً خبر نداشته باشد جایگاه اجتماعیاش چیست و با تماشای یک ویدئو بفهمد دربارهش چه گفتهاند، و بعد، تماشای آن ویدئو نصفه بماند تا دخترش بعداً ادامهی آن را تماشا کند و ما هم بهعنوان تماشاگر از همین طریق با گذشتهی برنادت آشنا شویم، یا آن سکانس مونتاژ موازی گفتوگوی الجی (همسرش) و دکتر روانشناس، با گفتوگوی برنادت و همکار قدیمیاش (پاول) بیش از حد سردستی است. اما ناامیدکنندهتر از اینها پایانبندی فیلم است که پایینتر از حد انتظار است و فیلمساز تلاش نمیکند یک موقعیت غیرقابل باور را جوری اجرا کند که قابل درک به نظر برسد. آن هم در شرایطی که به لحظاتی رسیدهایم که قرار است بازگشت قهرمان داستان به عرصهی تولید خلاقه با بازگشتش به جایگاهش در مقام مادر خانواده قرینه شود، و تماشاگر، این همراهی را در پیشرفت وقایع تجربه کند، سادهانگاری در نوشتن صحنهها باعث میشود چارهای نماند جز آنکه مرد خانواده، درکش از شرایط جدید را در قالب دیالوگی بیش از اندازه مؤکد و گلدرشت برای شیرفهم کردن تماشاگری بر زبان بیاورد که خودش خیلی زودتر از اینها فهمیده مشکل برنادت چیست!
کجا رفته بودی برنادت درنهایت به دفاعیهای از تلاطم روحی و پرخاشگری ظاهری هنرمند تبدیل میشود. فیلمساز میخواهد تأکید کند بر حساسیت نامتعارف یک روح سرکش، که وقتی از جامعه آسیب دیده و امکان کار خلاقه ندارد، به خودتخریبی و گاهی هم دیگرآزاری رومیآورد. اما عدم تعادل او را نباید با پریشانحالیهای آدمهای عادی یکی بدانیم و تصور کنیم از مسیر درمانهای رایج روانکاوانه، با استفاده از قرص یا بستری شدن در کلینیک به آرامش خواهد رسید. بلکه همان میل به انزوا را میشود به زمینهای برای تولید اثری جدید تبدیل کرد که خودش میتواند درمانگر و باعث آشتی دوبارهی او با جامعه شود.
اما کجا رفته بودی برنادت نتوانسته با حفظ تمرکز روی همین تم به انتها برسد و تغییر لحنهای مکرر، باعث شده لحظات خوب فیلم به هم متصل نشود. لینکلیتر این روزها مشغول فیلمبرداری یک کمدی موزیکال است و سه پروژهی دیگر هم بهعنوان برنامههای آیندهاش در حال پیشرفت است! دعا کنیم این پرکاری باعث نشود فیلمهای این دوره از کارنامهاش بعدها به یاد نماند.
امتیاز از ۵ ستاره: ★★ ½