دو فیلم اول بونگ جون ـ هو، کارگردان انگل
نمایش عمومی انگل در خیلی از کشورها آغاز شده و به این ترتیب، بعد از بردن جایزهی نخل طلا در جشنوارهی کن، و اکران در چند کشور، حالا فیلم دارد برای تماشاگران گستردهتری به نمایش درمیآید. انگل در این چند ماه به فیلمی تبدیل شده که همانقدر که هوادار میان تماشاگران عادی دارد، منتقدان زیادی را هم شیفتهی خودش کرده و با ادامهی روند فعلی، قابل انتظار است که در فصل جوایز آخر سال، در جایگاهی فراتر از یک فیلم «غیرانگلیسیزبان» قرار بگیرد و بعید نیست در شاخههای دیگر هم توجه اعضای آکادمی را به خودش جلب کند.
چند هفته قبل که انگل را دیدم، تنها فیلم دیگری که از سازندهاش دیده بودم اوکجا بود؛ فیلمی که دقیقاً قبل از انگل ساخته شده. اما در این مدت، سگهایی که پارس میکنند گاز نمیگیرند (۲۰۰۰) و خاطرات قتل (۲۰۰۳) را هم دیدم. حالا علاوه بر دو فیلم آخر، دو فیلم ابتدای کارنامهی بونگ جون ـ هو را دیدهام.
اولین فیلمش، یعنی سگهایی… یک فیلم اولِ نمونهای است. به این معنا که بیشتر نشانهها و مؤلفههای مورد علاقهی فیلمساز را در خودش دارد. چه در مضمون و چه در شکل روایت، اشتراکاتش با فیلمهای بعدی آشکار است، اما در عین حال نمونهی ناقصی است از دنیای آیندهی فیلمساز. قوام فیلمهای بعدی را ندارد. ایدهی اصلیاش جذاب است و تلاش زیادی هم شده که به بهترین نتیجه برسد، اما از نیمهی دوم، فیلم موفق نمیشود به هماهنگی میان جزئیاتی که اطراف ایدهی مرکزی چیده، برسد.
فیلم دوم، یعنی خاطرات قتل از این جهت یکدستتر است. وحدت لحن دارد و همهی سکانسها متناسب با ایدهی مرکزی پیش میروند. خاطرات قتل از همان ابتدا، با نوشتهی ابتداییاش، رویهای نامتعارف در پیش میگیرد. قبل از روبهرو شدن با اولین واقعه، میخوانیم که این فیلمی است بر مبنای یک قصهی واقعی، برگرفته از پروندهای جنایی که هرگز به نتیجه نرسید. یعنی قاتل دستگیر نشد. چنین شروعی برای یک فیلم پلیسی جنایی با زمانی بیش از دوساعت، کاملاً دیوانهوار است. فیلمساز ترجیح میدهد تماشاگرش از همان ابتدا بداند تلاشهای پلیسهای داستان به نتیجه نخواهد رسید و قاتل، هردفعه موفق خواهد شد قربانی جدیدش را از پا درآورد، و هیچوقت شناسایی نشود.
به این ترتیب، این فیلمی جنایی معمایی است که «اسپویل» کردن در موردش معنا ندارد، چون اساسیترین پرسش هر قصهی جنایی این است که «قاتل کیست»، و فیلمساز، در همان لحظهی اول ما را باخبر میکند که خودش هم نمیداند قاتل کیست. میخواهد که منتظر پیدا کردن جواب نباشیم. پس ما یا باید از تماشای بقیهی فیلم منصرف شویم، یا اینکه به جای تلاش برای فهمیدن اینکه قاتل کیست، تلاش کنیم بفهمیم که چه میشود و چطور میشود که آخرش نمیتوانیم بفهمیم قاتل کیست. مگر این پرونده چه تفاوتی با دیگر قصههای جنایی دارد که درنهایت به نتیجه نمیرسد؟
فیلمساز از همین فرصت، از همین دگرگونی که در توقعات ما ایجاد کرده استفاده میکند تا بهتدریج مشخص کند قضیه این نیست که این پروندهی خاص ویژگیهایی دارد که کشف حقیقت را دشوار کرده، بلکه ماهیت قتلهای زنجیرهای، انگیزههای یک قاتل سریالی و شکل تحقیقات پلیسی در چنین موقعیتهایی اساساً دشوارتر از آن است که ما در دنیای قصهها دیدهایم. پیچیدهتر، دشوارتر و دیریابتر از آنچه قصهها تحویل ما دادهاند و میدهند.
خاطرات قتل به تلاشی تبدیل میشود برای آشناییزدایی از توقعات ما بهعنوان تماشاگران انبوهی فیلم و سریال جنایی که همهشان را با ایمان به هوش برتر کارآگاهها و پلیسها دنبال کردهایم. آشناییزدایی از هوش فوقالعاده، توان جسمی و قدرت ذهنی قهرمان، و وادادن ضدقهرمان در لحظهی آخر. فیلم در صحنهی پایانیاش به اطلاع ما میرساند قاتل اتفاقاً آدمی بوده معمولی که جلب توجه نمیکرده. هیولا به نظر نمیرسیده. این کارآگاههای ما بودهاند که با وجود تفاوتی که در شخصیت و روششان دیدهایم، به شناسایی او نزدیک هم نشدهاند، و بهکلی در فاصلهای زیاد با سرعت عمل او و شیوهی طراحی جنایتهایش وقت گذراندهاند.
خاطرات قتل علاوه بر این، مشغول آشناییزدایی از ژانر، و تأثیرپذیریهای ما از تاریخ سینما هم میشود. ارجاعهای ابتدایی به چند فیلمنوآر مشهور و یکی دو تا از کلیشههای آشنای ژانر جنایی، عامدانه پشت هم چیده شده تا آماده شویم برای همراهی با کارآگاههایی که نه تنها کاریزما، تیزهوشی، متانت و فریبندگی هیچکدام از آن نمونههای مشهور ادبیات و سینما را ندارند، بلکه بهعنوان آدمهایی کاملاً معمولی هم زیادی کمحوصله، دستوپاچلفتی و نامتعادلند.
این بهرهگیری و همزمان، هجو ژانر و قراردادهایش، روش مورد علاقهای بونگ جون ـ هوست در هر چهار فیلمی که تا الان از او دیدهام. علاوه بر این، طراحی موقعیتهای قرینه و متصل کردن وضعیتهای دوگانهی ابتدا و انتهای فیلم، همراهی ناگزیر دو یا چند کاراکتر متضاد که از دو دنیای کاملاً متفاوت آمدهاند و حالا ناچارند بهعنوان زوج یا زوجهایی ناجور همراه شوند، و رویکرد ریشخندآمیز در نمایش این موقعیتها که بهتدریج به هجو و گاهی هم کمدی سیاه نزدیک میشود، در همهی آثارش دیده میشود. به اینها اضافه کنید علاقهاش به مضمون اختلاف طبقاتی و فاصلهی شدید میان پایتختنشینان با ساکنان دیگر شهرهای کرهی جنوبی، و فاصلهی تحصیلکردههای ثروتمند با کارمندها یا کارگران کمدرآمد را.
خاطرات قتل ضمناً از این جهت فیلم قابل تأملی است که چهار سال قبل از زودیاک ساخته شده. حالوهوای دو فیلم و خصوصاً واقعهی مرکزی که پیدانشدن یک قاتل زنجیرهای است، در هر دو اشتراک دارد و حالا که سریال شکارچی ذهن ساخته شده، بونگ جون ـ هو میتواند یکی از علاقهمندان این سریال به حساب بیاید. نوع نگاه او به ارتباط میان روانپریشی و اختلالهای ذهنی با جنایتهای پیدرپی، و همچنین نوع فضاسازی بصریاش اشتراکاتی با دیدگاه فینچر دارد.
بقیهی فیلمهایی را که بونگ جون ـ هو در فاصلهی میان دو فیلم اول با دو فیلم آخرش ساخته، میبینم و دربارهشان مینویسم.