چهلوششمین دورهی جشنوارهی بینالمللی فیلم تورنتو ـ بخش دوم
روز دوم: کاملاً زنانه!
اول صبح، توی مترو به فهرست فیلمها نگاه میکنم، تازه میفهمم بهشکل عجیبی هر سه فیلمی را که قرار است ببینم کارگردانهای زن ساختهاند. اگر به یکی از دوستان فمینیست برخوردم، میتوانم وانمود کنم ترتیب فیلمهای روز دوم را بهدقت برنامهریزی کردهام، خواستهام کل روز، خودم را در اختیار آثار خانمها قرار دهم! بالأخره شرط عقل این است که از تصادفها، بهرهی خودمان را ببریم.
تیتان: ستون مهرههای فلزی
مشهورترین فیلمی که امروز باید ببینم، فیلم نخل طلابردهی خانم ژولیا دوکورنو است؛ دومین فیلم بلند او که جایزه بردنش در کن تا حدی جنجالی شد و باعث اختلاف نظر میان منتقدان. تیتان فیلم غریب و غیرمنتظرهای است که یک پایش در دنیای کراننبرگ است (موقع تماشا حتماً یاد تصادف میافتیم)، پای دیگرش در دنیای معاصرترهایی مثل نیکلاس ویندینگ رفن، دست مایههایی از زیرژانر «جالو» هم دارد، و خشونتی بیپرده که گاهی عینی است و صریح، گاهی درونی.
قضاوت دربارهی تیتان کاملاً به ملاک و معیارهای مبنایی هر کس برای داوری فیلمها وابسته است: اگر ترجیح میدهید از تجربههای تازه و اصیل سینمایی لذت ببرید، تیتان با همهی تلاشهایش برای ساختن سکانسهایی بهیادماندنی، یکدست نیست، روایتش متمرکز و منسجم پیش نمیرود، کل ایدهی رفتن به خانهی مردی که پسرش را از دست داده میتوانست جایش را به هر موقعیت دیگری بدهد، دستاوردهای بصری فیلم هم از آنچه در آثار کراننبرگ، لینچ و ویندینگ رفن دیدهایم فراتر نمیرود.
اما اگر اساساً جور دیگری ببینیم، یعنی مثلاً به جنبهی استعاری قرار گرفتن فلز در جمجمهی یک دختربچه (بعد از تصادف با اتومبیل که در تلقی متعارفش ابزاری مردانه است) فکر کنیم و حالا، حواسمان باشد در بزرگسالی، اتومبیلی او را به خود میخواند، آن هم بعد از اینکه مردها با «نگاه خیره»شان، مشتری رقص او روی اتومبیل بودهاند، آنوقت قرار گرفتن دختر در جایگاه یک پسر، و مخفی کردن نشانههای زنانهی بدنش برای بازی در نقش یک پسر گمشده، راه برای انواع «خوانش»های امروزی باز میکند و من موقع تماشای فیلم نمیتوانستم به این فکر نکنم که هیئت داوران امسال کن چقدر شیفتهی فیلمی عمیقاً «زنانه» بهمعنای امروزی و «میتو»ییاش شدهاند، چقدر مجذوب دستاوردهای بیانی و زیباییشناسانهی تیتان. واضح است که اگر از خودشان بپرسید ادعا میکنند هر دو، ولی میتوانیم فکر کنیم آیا چنین فیلمی ده سال پیش هم نخل طلا میبرد؟
قدرت سگ: یک وسترن روانشناسانه
بازگشت جین کمپیون به سینما بعد از یک دهه، بهیادماندنی است؛ برای من که هیچوقت از هواداران خانم کمپیون نبودهام، این میتواند بهترین اثر کل کارنامهاش باشد. قدرت سگ فیلمی است متعادل و آرام، بهدور از مضمونزدگیهای مد روز ولی همانقدر که لازم است عمیق، دربارهی پیچیدگیهای دنیای زنانه/مردانهای که در یک موقعیت نیمهروستایی در ابتدای قرن بیستم شکل گرفته. شخصیتها بهسرعت شناخته میشوند، انتخاب درست بازیگران به نزدیکشدن ما به آدمهای داستان کمک کرده، کارگردان بدون تلاش برای خودنمایی، از چشماندازهای لوکیشن استفادهی ظریفی میکند برای بسط دنیای قصه و حرکت بهسوی تأکید بر خشونت پنهانی که در ابتدا به چشم نمیآید.
این وسترنی است که خیلی از مؤلفههای آشنای وسترنها (حتی وسترنهای تجدیدنظرطلبانه) را ندارد، اما بهشکل غیرمنتظرهای میچرخد بهسوی یک رگهی داستانی مرسوم در وسترنهای کلاسیک: جدال دو مرد بر سر یک زن که البته «عاشقانه» نیست و نبردی برای تصاحب او محسوب نمیشود.
مامان کوچولو: یک فیلم کوچکِ کوچک
فیلم تازهی خانم سلین سیاما از جهاتی یادآور کار تحسینشدهی قبلی او یعنی تصویر زنی در آتش است. در مامان کوچولو هم قرار است رابطهی دو زن را دنبال کنیم؛ کششی مبهم که در ابتدا معلوم نیست یک دوستی کودکانه است یا پیوندی عمیقتر. مثل فیلم قبلی، اینجا هم رابطهی دو زن، میان ذهنیت و عینیت در نوسان است و فیلمساز بیش از آنکه با شیوهی روایتش بخواهد تفکیک این دو دنیا را مشخص کند، با میزانسنهای هوشمندانه، رنگها، قابها و دیدگاه طراحیشدهی دوربینش ما را بین این دو موقعیت سرگردان میکند.
اما همانقدر که دو شخصیت اصلی، کوچک و کم سن و سالند، دنیای فیلم هم بسیار ساده و کوچک است. داستان شامل موقعیتی بیاندازه ساده، و بهاصطلاح «یکخطی» است، در لوکیشنی محدود با شخصیتهایی اندک. اما مامان کوچولو یکی از مصداقهای مطلقِ «کم، یعنی زیاد» است! فیلم با حذف هر نوع پرگویی یا سانتیمانتالیسم، موفق میشود به اثری ظریف تبدیل شود دربارهی رابطهی مادر و دختر، خانه، خاطره، زمان، مرگ و آخرین وداع.
نمیدانم چقدر میشود اسم این را گذاشت تفاوت سلیقه، اما آنقدر که عقل من میرسد چه از حیث تسلط تکنیکی و درک زیباییشناسانه، چه از جهت درک عمیق از مناسبات دنیا، مامان کوچولو فیلم بسیار مهمتری است از تیتان، اما در دورانی زندگی میکنیم که زرق و برق تیتان بیشتر به چشم میآید و «کوچک» بودن هنرمندانهی مامان کوچولو شاید باعث شود دست کم گرفته شود و فیلمی کماهمیت و «ساده» به نظر برسد.
دیدن این سه فیلم از سه فیلمساز زن، به تجربهی جذابی تبدیل شد؛ یک جور مرور بسیار فشرده بر کارنامهی سینماگران زن در سال جاری.
چقدر جالب که من بعنوان یک مدافع حقوق زنان، اصلا برداشت زنانه از تیتان نداشتم. یعنی اگر شخصیت اصلی مرد، پسر یا هرچیز دیگه ای هم بود، همین قدر لذت می بردم. ولی درسته، احتمال زیاد توی کن اون جنبه فیلم هم مدنظر قرار گرفته. من خیلی از فضاها، نورها، صداها، زاویه فیلمبرداری، گریم و لباس شخصیت ها لذت بردم. تیتان فیلم سبک نبود؟ من با چیزی که از خود شما یاد گرفتم احساس کردم فیلم سبک بود و از همونش خیلی لذت بردم (اصلا یک جور عجیبی 😂). حقیقتش از خود تمش خیلی هم خوشم نیومد. البته من از کراننبرگ یا حتی لینچ تا حالا فیلمی روی پرده ندیدم، شاید برای همین خیلی برام تجربه جدیدی بود.
قدرت سگ رو خیلی خیلی دوست داشتم. از وسط های فیلم چرخش هاش توجهم رو جلب کرد و آخر فیلم اصلا خشک شدم… چقدر هم راحت و روان همه چرخش های فیلم رو تا آخر پیش برد.
قطعاْ تیتان یک فیلم استیلیزه است و نیروگرفته از انتخابهای سبکی کارگردان ولی بهنظرم در کلیت فیلم این انتخابها به شکلگیری ساختمانی یکپارچه و یکدست کمک نکردهاند.
درباره قدرت سگ باید عرض کنم موسیقی متن بی نظیری داشت