قهوه و سیگار ـ ۱۲
نمیدانم كارتونباز هستید یا نه، و نمیدانم میانهتان با محصولات چند سال اخیر نوابغی كه در كمپانی پیكسار جمع شدهاند چهطور است، ولی به هر حال توصیه میكنم تماشای وال.ای را از دست ندهید، چون هم میتواند كارتونبازها را راضی كند، و هم آنها را كه هنوز اهمیت آدمهایی از قبیل اندرو استنتون، پت داكتر، براد برد و جان لاسهتر را متوجه نشدهاند و فكر میكنند برای حرفهای جدی باید منتظر فیلم جدید لارس فونتریر بمانند.
وال.ای به طرز شگفتآوری هم یك سرگرمی درجه یك و مفرح است كه داستاناش را با مهارت تعریف میكند و پیش میرود، و هم تا دلتان بخواهد عمیق است و «حرف» برای گفتن دارد.
یک ترانهی عاشقانه
فیلم با دو غافلگیری بامزه آغاز میشود كه هر دو نقش مهمی در طراحی فضای داستان دارند: تصنیف عاشقانهی نوستالژیكی پخش میشود كه بر روی تصاویری از كهكشان و سپس سیارهی زمین شنیده میشود، ابتدا فكر میكنیم كه قطعهای انتخابشده برای تیتراژ فیلم است، اما وقتی چند لحظه بعد میبینیم كه صدای این قطعه، بسته به حركتهای روبات كوچكی كه در شهر راه میرود كم و زیاد میشود، و گاهی گم میشود و شنیده نمیشود، متوجه میشویم كه تنها صدای پیچیده در این شهر (و كل سیارهی زمین) همین تصنیفی است كه توسط این روبات پخش میشود و اختیار قطع و وصل كردناش با اوست.
غافلگیری دوم هم حركت ابتدایی دوربین بر روی بناهایی عمودی است كه پس از پایین آمدن از آسمان و حركت روی سطح كرهی زمین آغاز میشود، ما را با خاطرهی آشنایمان از چنین تصاویری فریب میدهد و فكر میكنیم داریم آسمانخراشهای یك شهر را میبینیم، در حالی كه اینها زبالههایی فشرده و بر روی هم چیدهشدهاند كه توسط تعدادی روبات زحمتكش در طول سالها جمعآوری شده و به این شكل درآمدهاند. همین دو تمهید ظاهراً ساده، ایدههای معركهای برای ورود به دنیای عجیب و غریب فیلم محسوب میشوند كه فضای مورد نظر برای شناختن منطق این قصهی غیرعادی را بهسرعت شكل میدهند.
حشرهی جانسخت
سكانسهای ابتدایی فیلم تا جایی كه وال.ای سوار سفینه میشود و میرود، از نظر شیوهی فراهم كردن مقدمات داستان و پرداخت تدریجی جزئیات، خیرهكننده و كمنظیر است. این را در نظر بگیرید كه از انسانها و مسائل روزمرهشان خبری نیست و گفتوگویی هم بین شخصیتها انجام نمیشود؛ یك روبات قراضه داریم كه كارش سوا كردن آشغالهاست برای این كه بهدردخورهایش را با خودش به خانه بیاورد، بقیه را فشرده كند و بچیند روی هم، و یك سوسك داریم كه همدم اوست و لای دست و پایش میپلكد. تصورش را هم میكردید كه روزی در فیلمی ببینید یك سوسك، تبدیل به حیوان خانگی شود و با صاحباش انس پیدا كند و علاقهی ما را هم جلب كند؟!
نكتهی جذاب ماجرا این است كه این انتخاب، تصادفی نیست و با توجه به این كه زبالهها زمین را پوشاندهاند و كل حیات را مختل كردهاند، منطقی است كه فقط موجود پوستكلفت و سرسختی مثل سوسك در این سیاره باقی بماند كه از زباله تغذیه میكند و به راحتی هم نمیمیرد، حتی اگر بارها زیر دست و پای روباتها له شود!
روبات سنتی، روبات مدرن
تفاوت دنیا و مشخصات روباتها هم از آن ایدههای درجه یك فیلم است: وال.ای تنها بازماندهی نسل روباتهای خورشیدی است كه زمانی وظیفهی پاكسازی زمین از زباله را بر عهده داشتهاند. او با سختكوشی هنوز به وظایفش عمل میكند، با تعویض قطعات بدناش خودش را تعمیر میكند و به زندگیاش ادامه میدهد. اما روبات شیك و براقی كه از راه میرسد و «ایو» نام دارد، در مقایسه با وال.ای یك روبات مدرن است كه تواناییهای خارقالعادهای دارد.
ایو مأموریت دارد از قابلیتهای ویژهاش استفاده كند تا شواهد حیات و زندگی مجدد بر روی زمین را بیابد و نتیجه را به ساكنین تنپرور ایستگاه فضایی و ماشینهای مستقر در آن اطلاع دهد. بعد از ورود ایو به زمین، طولی نمیكشد كه متوجه میشویم روباتها هم قابل تقسیمبندی هستند و سنتی و مدرنشان فرق دارد، و البته ایو با همهی قابلیتهایش نمیتواند از هجوم توفان زباله و گرد و غبار اطرافاش نجات پیدا كند و باید از وال.ای كمك بگیرد كه باتجربهتر است.
سكانس ورود ایو به پناهگاه وال.ای و ذوقزدگی وال.ای در نشان دادن آتوآشغالهایی كه جمع كرده به ایو، و شگفتی او از تماشای اشیای مختلف و تلاشاش برای تقلید از رقص بازیگران فیلم موزیكالی كه دارد پخش میشود، فوقالعاده است؛ فیلمی كه در این جا پخش میشود سلام دالیِ جین كلی است. به این ترتیب، یك بار دیگر مرجع سینماگران معاصر برای اشاره به نشانههای عصر معصومیت، سینمای موزیكال و چهرههای شاخص آن است.
تداخل ژانرها
وال.ای میتواند یك كمدی رمانتیك یا یك رمانس به حساب بیاید كه همهی نشانههای لازم را دارد: آشنایی كم و بیش تصادفی عشاق، تلاش عاشق برای نزدیك شدن به معشوق و بیاعتنایی اولیهی او، فاصله افتادن بین آن دو و این در و آن در زدن برای پیدا كردن دوبارهی همدیگر، دخالت نیروهای غریبه در طولانی شدن هجران آنها، متحد شدن دیگران برای این كه آن دو بر مشكلات غلبه كنند، ناامیدی در دقایق آخر و خوشبختی در آخرین لحظه.
همچنین میتواند یك فیلم علمی ـ خیالی كامل محسوب شود كه موقعیتی فرضی را دربارهی آیندهی علم، تكنولوژی، محیط زیست و نسل بشر تجسم میبخشد. ارجاعاتی هم به فیلمهای مشهور ژانر (از جمله ۲۰۰۱: یك ادیسه فضایی) دارد. و همچنین نشانههایی از سینمای فاجعه (و بلایای آخرالزمانی)، ژانر اكشن، ماجرایی، و سینمای كمدی هم دارد. این نوع تلفیق ژانر و در عین حال استفادهی هوشمندانه از لحن و قواعدی كه خود پیكساریها در این سالها با فیلمهایشان بنیانگذاری كردهاند، یكی از جنبههای تحسینبرانگیز فیلم است كه آن را بسیار غنی كرده.
رنگهای تیره
طراحی بصری فیلم بسیار قابل بحث است؛ وال.ای شاید اولین محصول پیكسار باشد كه قابلیتهای تكنیكی انیمیشن سهبعدی در آن به رخ كشیده نمیشود، بر عكس، غلبهی رنگهای چرك و مردهی متمایل به قهوهای در نیمهی اول فیلم موجب میشود كه نوعی لحن رئالیستی بر اثر حاكم شود، و بر خلاف نمونههایی مثل راتاتوی و در جستوجوی نیمو فضای فانتزی چشمنوازی ساخته نشود.
به عبارت دیگر، اجرای دشوار فیلم و تكنیك پرداخت صحنهها كاملاً در خدمت حالوهوای عمومی داستان و موقعیتهای دراماتیك قرار گرفته و هیچ كدام از سكانسها صرفاً برای جلوهنمایی تكنیكی طراحی نشدهاند. جنبهی دیگری كه در فیلم بسیار جذاب است طراحی صوتی آن است كه با توجه به كمدیالوگ بودن فیلم و زبان ناشناختهی روباتها، شامل یك مشت اصوات غالباً نامفهوم است كه آن قدر عالی ساخته شدهاند كه به اندازهی دیالوگهایی خوب نوشته شده، داستان را پیش میبرند!
اصلاً مهیجترین ویژگی فیلم شاید همین باشد كه ما در تمام مدت با دو روبات سر و كار داریم كه نه چهرهی انسانی دارند، نه زبان مشتركی با ما دارند، و به همین دلیل احساساتشان را از طریق كلام یا حالت چشم و صورتشان درك نمیكنیم، اما با این حال عمیقاً درگیر سرنوشتشان میشویم! قهرمانان داستان از ابتدا تا انتها روبات باقی میمانند، اما جذابیت دارند و احساسات ما را برمیانگیزند.
ماشینهای حیاتبخش
جنبههای مضمونی فیلم نیز همینقدر درگیركننده از آب درآمده است: نسل بشر كه خودش تكنولوژی و زندگی صنعتی را به وجود آورده، پس از آن كه سراسر محیط زندگیاش را به گند كشیده و حیات را در آن مختل كرده، با تفرعن از مهلكه گریخته، تعدادی روبات را به پاكسازی كره زمین گماشته، به یك ایستگاه فضایی نقل مكان كرده و با بهرهگیری از ماشینها زندگی بیدردسری برای خودش فراهم كرده است. یك زندگی مكانیكی كه تشكیل میشود از خوردن مداوم غذاهایی با نی، لم دادن داخل وسایلی كه به فرستندههای ویدئویی مجهز است و میشود شبانه روز چت كرد و خورد و خوابید و گرد و قلمبه شد!
اما در زمین، این وال.ای است كه با سختكوشی و صداقتی كه دیگر در انسانها یافت نمیشود، هر روز كار میكند و زبالهها را در شكماش میگذارد، فشرده میكند تا سرانجام گیاهی را مییابد كه به عنوان تنها نشانهی حیات داخل شكم ایو قرار میگیرد تا طبیعت را دوباره زنده كند و آدمهای تنپرور را به این سیاره بازگرداند. سرنوشت آدمها چه در آن ایستگاه فضایی و چه در زیستگاه قبلیشان توسط ماشینها تعیین میشود و خودشان فقط از این طرف به آن طرف قل میخورند!
كدام یك از این فیلمهای مثلاً جدی و مدعی را سراغ دارید كه مضامینی تا این اندازه اساسی را این قدر ساده، بامزه، مفرح و تأثیرگذار بیان كند؟ دیگر چه میخواهیم؟ از سینما چه انتظاری داریم كه این فیلمها را دست كم میگیریم و سینمای جدید را خوار و خفیف میشماریم؟
امتیاز از ۵ ستاره: ★★★★ ½