سینمای دنیا

It Must Be Heaven

اشغال‌ با حسن نیت

الیا سلیمان، ‌فیلم‌ساز کم‌کاری است. در طول ۳ دهه فقط ۵ فیلم بلند داستانی ساخته. چند فیلم مستند و کوتاه هم دارد. فیلم‌های داستانی‌اش را که همیشه خودش می‌نویسد و خودش هم بازی می‌کند، معمولاً رگه‌ی طنزی منحصر‌به‌فرد و گاهی ابسورد به هم پیوند می‌دهد. همه‌شان به مسئله‌ی اشغال فلسطین هم ربطی دارند.

A Hidden Life

تاریخ‌سازانِ بی نام و نشان

حیات ناپیدا در انتها، پس از آخرین پلان، با این کپشن به پایان می‌رسد: «…چرا که خوبی روزافزون جهان، تا حدی وابسته‌ به کنش‌هایی‌ست که نامی از آنها در تاریخ نمی‌مانَد، و این‌که وضع من و تو آن قدر که می‌شد ناگوار نیست، نیمی مدیون کسانی ا‌ست که با وفاداری، حیاتی ناپیدا را زیسته‌اند و در گورهایی گمنام می‌آرمند.»

Les Misérables

زارعِ بد

بینوایان، علاوه بر این‌که از جهت تکنیکی، نوید ظهور یک فیلم‌ساز مسلط بر میزانسن، ریتم و هدایت بازیگران در سکانس‌هایی دشوار را می‌دهد، از حیث درون‌مایه، تم‌هایی نشأت‌گرفته از زمینه‌های تاریخی فرهنگ فرانسه، رمان هوگو و بحران‌های دو دهه‌ی اخیر این کشور را هوش‌مندانه درهم آمیخته است.

همه چی به انتخاب خودت بستگی داره

آمدیم نبودید، فیلمی است که اگر از فیلم نخل طلا‌برده‌ی قبلیِ کن لوچ، یعنی من، دنیل بلیک بهتر نباشد، حداقل می‌تواند دنباله‌‌اش محسوب شود با همان دست‌مایه، همان صراحت در مضمون و همان استادی در اجرا. فیلمی درباره‌ی تلخی‌های زندگی طبقه‌ی کارگران روزمزد که شرایط‌شان این روزها دشوارتر هم شده.

Doctor Sleep

رفت و آمد بین دو دنیا

دکتر اسلیپ یکی دیگر از آن فیلم‌هایی است که تماشاگرانش را به دو دسته‌ی کاملاً متفاوت تقسیم می‌کند: کسانی که شاینینگ (استنلی کوبریک) را دیده‌اند و با جزئیاتش آشنایی دارند، کسانی که اصلاً نمی‌دانند وقتی از شاینینگ حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم! از این جهت، تلقی این دو دسته تماشاگر ممکن است هیچ نقطه‌ی اشتراکی پیدا نکند.

Portrait of a Lady on Fire

رو برنگردان!

ماریان، نقاش جوانی است که از دنیای اطراف جدا شده، به جزیره‌ای خلوت آمده تا به‌اقتضای حرفه‌اش، تابلویی از یک بانو را تمام کند، تحویل دهد، دستمزدش را بگیرد و برگردد. اما این جداافتادگی، او را تا ابد گرفتار آن‌چه می‌کند که آفریده. همان‌چیزی که خودش به‌وجود آورده. پرتره‌ای که دیگر مال اوست.

1917

پیوستگی

بعد از تماشای دوباره‌ی ۱۹۱۷ به نظرم رسید لازم است درباره‌ی نکته‌ی مرکزیِ ساختار و روایت این فیلم صحبت کنیم: ۱۹۱۷ یک چرخه را روایت می‌کند؛ سربازی به یک درخت تکیه داده، بیدارش می‌کنند تا مأموریتی را بر عهده بگیرد. مأموریتی که یک سرباز معمولی باید راهی پیدا کند از زیرش دربرود، نه این‌که از آن استقبال کند…

Private Life

خانواده‌های پخش و پلا

بعد از تماشای زندگی خصوصی کنجکاو شدم بقیه‌ی فیلم‌های تامارا جنکینز را هم ببینم؛ اولین فیلمش را در سال ۱۹۹۸ ساخته به نام زاغه‌های بورلی‌هیلز، دومی را در ۲۰۰۷ به نام خانواده‌ی سَوِج، و برای سومی هم ۱۱ سال صبر کرده. دومین فیلمش که او را نامزد بهترین اسکار فیلم‌نامه کرده، لحن و ساختار قابل مقایسه‌ای با زندگی خصوصی دارد.

1917

دوربین ـ قلم

۱۹۱۷ درباره‌ی سربازی است که از چرت نیم‌روزی پای یک درخت بیدار می‌شود تا به مأموریتی اعزام شود برای جلوگیری از کشتاری باطل، و در پایان قصه، تنها روی خاک می‌نشیند، به درختی دیگر تکیه می‌دهد، و مرور می‌کند در همین چند ساعت، چه از دست داده و چه برایش باقی مانده.

Beanpole

قصه‌ی ماشا و ای‌یا

دیلاق (Beanpole) درباره‌ی دو زن است. جنگ جهانی دوم تمام شده، در سن‌پترزبورگ (که هنوز اسمش لنین‌گراد است) مردم مشغول رسیدگی به مجروح‌ها و آسیب‌دیده‌های جنگ سهمگینی‌اند که آثارش بر بدن و روان سربازها باقی است. فیلم با یک نمای درشتِ کمی دفرمه از صورت دختری شروع می‌شود به‌نام ای‌یا.

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا