سینمای دنیا

وینسنت‌ها و جولزها

وینسنت بعد از مرگی تصادفی، دوباره برمی‌خیزد تا در موقعیتی قرار بگیرد كه طبق قواعدی كه خودش به آنها باور دارد، حتماً باید بمیرد؛ به شكل غیرتصادفی. اما این بار نمی‌میرد. هیچ گلوله‌ای به او اصابت نمی‌كند. جولز اصرار می‌كند كه وینسنت این لحظه را دست كم نگیرد و به وقوع معجزه اعتراف كند.

خانم‌ها و آقایان، به سینما خوش آمدید

دغدغه‌ی جیمز کامرون در آواتارهایش ساختن یک دنیای خیره‌کننده است. دنیایی که پیشاپیش، قبل از این‌که مسیر دراماتیک پیدا کند خارق‌العاده است. کامرون روی طراحی جزئیات هر تکه‌ از این دنیا حساسیتی غیرعادی و کم‌سابقه به خرج می‌دهد و می‌خواهد مثل یک پیکرتراش همه‌ی ریزه‌کاری‌ها را کنترل کند.

خدای مرگ مقابل خدای زندگی در اینی‌شرین

کالم بهای آزادی‌اش، بهای خلاصی از بطالت را با قطع عضو می‌دهد؛ همان تکه‌هایی از بدنش را که برای نواختن ساز نیاز دارد قیچی می‌کند و می‌کوبد به در خانه‌ی پادریک. چارپای محبوب پادریک که شعور ندارد نباید تکه‌های بدن آدم‌ها را بخورد تلف می‌شود.

آفتاب‌سوخته

دوربین فیلم‌برداری واسطه‌ای است برای ثبت لحظاتی از سفر که می‌شود در اتاق هتل، تصاویرش را تماشا کرد برای مرور این‌که همان روز یا دیروز چه گذشته و چه کرده‌اند، از سوی دیگر در زمان حال، تصاویر آن دوربین به کار مرور کل آن گذشته می‌آید.

زندگی و مرگ در برزخ میان دو فرهنگ

باردو نمی‌تواند ما را متقاعد کند که بحران اصلی کجا دارد رخ می‌دهد و قهرمانش چرا سرگشته و آشفته است. می‌فهمیم رسانه‌گریز است و علاقه‌ای به حضور در برنامه‌های تلویزیونی و فعالیت در شبکه‌های اجتماعی ندارد، اما آیا این مشکل امروز اوست یا همیشه همین بوده؟

پسری که گم شد

حرکت دوربین‌های مؤثر فیلم، قاب‌های زیبایی می‌‌سازد که مینی‌مالیسم روایت در پرهیز از اشاره به بسیاری از جزئیات را جبران می‌کند. آن‌چه در تصویر حذف شده، ما را وادار می‌کند به تقلای ذهنی برای پیدا کردن توضیح برای وقایعی که رخ می‌دهد.

واقعیت را دور بینداز

فیلم جدید اسپیلبرگ شاید اجرایی رئالیستی از ای. تی. است که همان جمع خانوادگی را دارد، روابط بچه‌ها، حضور پدر و مادر و بحران خانوادگی، اما کنجکاوی‌های کودکانه و هیجان ملاقات با یک بیگانه‌ی فضایی کنار رفته و جایش را به کشف سینما و قابلیت‌های جادویی‌اش داده.

یک فیلم ضدجنگ دیگر

چسبیدن گی‌یرمو دل‌تورو به عنوان اصلی فیلم اصلاً یعنی همین که آن‌چه می‌بینیم بیش از آن‌که به کارلو کولودی تعلق داشته باشد، انتخاب اجزایی از قصه‌ی اصلی و آفریدن چیزی تازه است که در دنیای گی‌یرمو دل‌تورو تأسیس شده و موجودیت پیدا کرده.

قصه‌ی یک قربانی

موطلایی با در نظر گرفتن فضای این سال‌ها و دامنه‌های جنبش می‌تو ساخته شده تا از این موقعیت بهترین بهره را ببرد. سازندگان امیدوار بوده‌اند نتیجه‌ی کارشان به مؤثرترین فیلم این جریان تبدیل شود، اما حالا به نظر می‌رسد در دورترین فاصله از چنین آرزویی قرار گرفته؛ فیلمی هدررفته از هر جهت. چرا؟

همه‌ی مردانِ هاروی واینستین

همه‌ی جزئیات با ذکر اسم‌های واقعی و حتی حضور شاهدهای واقعی در نقش خودشان (اشلی جاد) کنار هم چیده شده. سازندگان فیلم خواسته‌اند تا جایی که ممکن است روایتی مستند ارائه دهند که بیننده را قدم به قدم شریک کشف حقیقت کند تا از جزئیات پرونده‌ی متهم اصلی باخبر شود.

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا