بومرنگ تاریخ
حالا «دیکتاتوری اقلیت» جایگزین دیکتاتوریهای قبلی شده، عرصه را چنان تنگ کرده که خالق پدرخوانده میآید روی سن، با شرمندگی از اینکه وقت بقیه را بگیرد، صحنه را بهسرعت ترک میکند و آن دو اسطوره را هم میبرد تا برای لوسبازی جوانکهای کج و کوله وقت کم نیاید.
تابلو در تابلو
فیلم تازهی وس اندرسن دربارهی یک مجلهی موفق است به نام فرنچ دیسپچ. از دورنمای آشنایی با مؤسس و سردبیر مجله میرویم درون صفحات مکتوب، در ادامه میرویم توی گزارشی مشخص و بعد، میرویم درون واقعهی اصلی، آنجا با حوادث و شخصیتهای متعددی مواجه میشویم که در حال شکل دادن به واقعهاند.
نه یعنی نه!
بر خلاف راشومون، در فیلم ریدلی اسکات دقیقاً خود واقعهی تجاوز، دغدغهی سازندگان فیلم بوده، بهطور مشخص قرار است بدانیم آیا مردی اجازه دارد با این فرضیه که زنی زمینهی همخوابگی را فراهم کرده، از خودش سلب مسئولیت کند و حتی تا دم مرگ هم اصرار کند گناهی مرتکب نشده یا خیر.
آینهای مقابل تاریخ
تأثیرپذیری مکری از تارانتینو در اولین فیلم بلندش (اشکان…)، صرفاً دلبستگی به فیلمسازی در آن سوی دنیا نیست، بلکه نشانهی زندگی در یک دنیای مشترک، در یک دوران مشترک است. به همین دلیل تصادفی نیست که آخرین فیلمش یعنی جنایت بیدقت بار دیگر همان نشانههای مشترک را در خودش دارد.
بهار، تابستان، پاییز، زمستان… و بهار
تومان با نوعی خیرهسری ساخته شده که با حالوهوای فیلم هماهنگ است. نوعی جسارت برای بیاعتنایی به قراردادها. نتیجه، کاملاً قابل اعتنا و در صحنههایی درخشان است. فرشباف ترجیح داده در شکل روایت، در توضیح موقعیت مرکزی قصه، در پرداخت شخصیتهایش و حتی در انتخاب بازیگر، از روشهای مرسوم این سالهای سینمای ایران سرپیچی کند.
مرثیهای برای یک رؤيا
سریال بعد از ۵۰ سال دوبارهسازی شده. به زبان انگلیسی و در لوکیشن آمریکایی. مدت زمانش ۵ ساعت است و ۵ اپیزود دارد، در حالیکه نسخهی اصلی با ۶ اپیزود کمی کوتاهتر از ۵ ساعت است. در نسخهی تازه، اپیزود دوم بهطور کامل کنار گذاشته شده، اما دیگر رخدادهای نسخهی اصلی در مدت زمانی طولانیتر ارائه شدهاند و جزئیات بیشتری دارند.
یک قصهی پلیسی مرغوب چطور چیزی است؟
طراحی موقعیتهای پر تنش که همیشه حول سؤال اصلی (قاتل کیست؟) بنا میشود، جزء حذفنشدنی یک قصهی پلیسی است. این نوع قصه، مخاطب را تشویق به پیگیری اطلاعاتی میکند که ذره ذره داده میشود تا «تعلیق» حفظ شود، اما در کنارش شخصیتها هم شناخته میشوند. موقعیتهای ملتهب، بستری برای توضیح شخصیت محسوب میشوند نه اینکه خودشان هدف باشند.
تابلوی سیاه/سفید یک خانواده
در طول تماشای رادیوگرافی یک خانواده دو بار شگفتزده شدم! ابتدا تحت تأثیر قرار گرفتم از زحمتی که برای تولید فیلم کشیده شده؛ آمادهسازی دقیق منابع آرشیوی، و انتخاب درست میان عکسها و فیلمهایی که مورد نیاز بوده تا روایت را شکل دهد. در درک هوشمندانهی فیلمساز از مصالح کارش و ساختاری که برگزیده تردیدی وجود ندارد.
چشمها و آدمها
شهر به شهر، روستا به روستا میچرخند تا با آدمها ملاقات کنند. چه جور آدمهایی؟ مردم معمولی. همانها که سرشان گرم زندگیشان است؛ مزرعهدار، کارگر، پیشخدمت و… دو هنرمند میروند وسط همین مردم عادی تا قصهی زندگیشان را بدانند. قصهی خودشان یا اقوامشان، قصهی گذشتهها یا همین حالایشان. بر اساس این قصهها، به ایدهای میرسند برای عکاسی.
نقد فیلمِ فارسیزبان؛ محدودیتها و امکانها
تا وقتی عدهای بابت عنوان رسمی «منتقد فیلم» امنیت شغلی به دست نیاورند، نمیشود انتظار شکلگیری یک ساختار پویا را داشت که در گذر زمان، غنی شود. منظور از امنیت شغلی، پولی است که بهطور مشخص در ازای بیشتر خواندن، بیشتر دیدن و بیشتر تولید کردن در عرصهی مطالعات سینمایی وارد زندگی منتقد میشود.
یک سینهفیل رادیکال
ذره ذره خواندن عکس دستهجمعی با پدرخوانده به این دلیل بود که دلم نمیخواست تمام شود! این کتابی است مناسب دیوانههایی که حرف زدن ابدی دربارهی فیلمهای محبوبشان، همدمی و همراهی در توصیف لحظههایی که دلشان را لرزانده، به هر کار مهم دیگری در دنیا ترجیح میدهند. پس بهشکل مهارناپذیری به تداعیهای ذهنیشان میدان میدهند.