فیلم‌های ۲۰۱۸

Private Life

خانواده‌های پخش و پلا

بعد از تماشای زندگی خصوصی کنجکاو شدم بقیه‌ی فیلم‌های تامارا جنکینز را هم ببینم؛ اولین فیلمش را در سال ۱۹۹۸ ساخته به نام زاغه‌های بورلی‌هیلز، دومی را در ۲۰۰۷ به نام خانواده‌ی سَوِج، و برای سومی هم ۱۱ سال صبر کرده. دومین فیلمش که او را نامزد بهترین اسکار فیلم‌نامه کرده، لحن و ساختار قابل مقایسه‌ای با زندگی خصوصی دارد.

Mission: Impossible - Fallout (2018)

زنده باد پاپ كورن!

اهمیت فیلم در این است كه خودش را جدی نگرفته اما مخاطبش را جدی گرفته و تلاش كرده بهترین نتیجه را تحویل آن كسی بدهد كه آمده تا فیلم دیگری از یك مجموعه‌ی قدیمی را تماشا كند متكی به همان قراردادهای سنتی. خصوصیت قابل تحسین فیلم این است كه از ماهیت فانتزی مجموعه عدول نمی‌كند.

Asghar Farhadi

كدام اصغر فرهادی؛ مسئله این است!

شاید نباید منتظر بمانیم در آینده هم پروژه‌های خارج از كشور فرهادی همان حال و هوای فیلم‌های شاخص كارنامه‌اش را برای ما زنده كند. شاید بهتر باشد از حالا به بعد وجود هم‌زمان دو اصغر فرهادی را بپذیریم كه كارنامه‌ی كم و بیش مستقلی دارند. قائل شدن این تفاوت باعث می‌شود تحلیل منصفانه‌تری انجام دهیم.

Shadow

پیکار مرد با سایه‌اش

در رفت‌و‌آمد چندباره میان افسانه‌های تاریخی و داستان‌های دوران معاصر، ژانگ یی‌مو یکی دیگر از آن فیلم‌های خیال‌انگیزِ خوش‌ترکیب و به دقت طراحی‌شده‌اش را ساخته به نام سایه. یک قصه‌ی پیچیده و پر از غافلگیری بر مبنای این ایده که حاکمان بلندمرتبه‌ برای خودشان یک بدل، یک «سایه» تربیت می‌کرده‌اند تا در موقعیت‌های بحرانی، او را جایگزین خودشان کنند.

دوباره ننواز سام!

بیوه‌ها (استیو مک‌کویین) با این موقعیت شروع می‌شود که چند گنگستر در آخرین عملیات‌شان به دام پلیس می‌‌افتند و کشته می‌شوند، اما تبعات سرقتی که انجام داده‌اند گریبان‌گیر خانواده‌شان می‌شود و حالا همسران‌شان چاره‌ای ندارند جز این‌که یک عملیات سرقت را به نتیجه برسانند؛ زنان بیوه‌ای که تجربه‌ای در این قضایا ندارند، حالا ناچارند وارد دنیای خشن و ترسناک تبهکاران شوند.

با همان املا

در قرن هجدهم، دو وسترنر که برادرند، مأموریت دارند یک جوینده‌ی طلای عجیب و غریب را تعقیب کنند که فرمولی پیدا کرده برای جمع کردن حجم بیشتری طلا از راهی ساده‌تر. اما هیچ کدام از اجزای این قصه، به شکل متعارف و طبق قواعد معمول پیش نمی‌رود.

تجدید خاطره با رابرت ردفورد

پیرمرد و تفنگ به یک بار دیدن می‌ارزد. حداقل به‌خاطر تجدید خاطره با رابرت ردفورد بابت کاراکترهایی که در همین ژانر خلق کرده. فیلم، خواسته‌ناخواسته شخصیت واقعی فارست تاکر را پیوند می‌زند با کاراکترهای سینمایی که ردفورد ساخته و در جوانی، همان‌قدر پرانرژی و مهارنشدنی، می‌دزدیدند و فلنگ را می‌بستند!

تکیه داده به فیلم قبلی

سیکاریو: ‌روز سرباز فیلمی است که شاید به یک بار دیدن بیرزد اما قضاوت کردنش بستگی مطلق به این دارد که فیلم قبلی را دیده‌ باشید یا نه. در سال ۲۰۱۵ فیلم فوق‌العاده‌ای دیدیم به نام سیکاریو که در بعضی سكانس‌هایش تصویر تازه‌ای از وضعیت كارتل‌های قاچاق مواد مخدر و پیچیدگی نحوه‌ی سازمان‌دهی و عملكردشان را به ما نشان می‌داد.

هنرمند و سیستم

این آقای فلورین هنکل ون‌دونرسمارک که دوازده سال پیش به‌خاطر فیلم درخشان زندگی دیگران شناختیمش، آدم عجیب و غریبی است: از آن زمان تا امروز فقط سه فیلم بلند ساخته که هر کدام هم حال‌وهوایی متفاوت با دیگری دارند. فیلم سومش هرگز رو برنگردان یک دنیای دیگر است که چندان ربطی به هیچ کدام از قبلی‌ها ندارد.

زندگی درون مرگ

فیلم به اندازه‌ی یک تریلر نفس‌گیر (حتماً بیش از یک تریلر نفس‌گیر) مو به تن تماشاگر سیخ می‌کند. نه فقط بابت تماشای موقعیت‌هایی باورنکردنی، و نه فقط به‌خاطر دل‌شوره بابت بزرگ‌ترین تصمیم الکس،‌ بلکه بابت همراهی ناگزیر با آدمیزادی که لب خطر زندگی می‌کند. لب خطر؟ توصیفاتم ناقص است! موقعیت خطیرتر از این‌هاست.

error: Content is protected !!
پیمایش به بالا